اخلاقی و تربیتی

چکیده: به سند موّثق از حضرت صادق « عليه السّلام» روايت شده: چون حق تعالى فرمان داد، اين آيات را به زمين آورند، به عرش الهى چنگ زدند و گفتند: پروردگارا، ما را به سوى‏ اهل خطا و گناهكاران مى‏فرستى؟ حق تعالى به سوى ايشان وحى كرد، به جانب زمين برويد، به عزّت و جلالم سوگند ياد مى‏كنم، كه تلاوت نكند شما را احدى از آل محمّد و شيعيان ايشان، جز آن‏كه نظر رحمت كنم به سوى آنان، از رحمتهاى‏ پنهان خود،

چکیده: با حالت آرامش و وقار به جانب مسجد روانه می ‏شوى.

چکیده: سزاوار است وقت وضو گرفتن به طرف قبله بنشينى، و ظرف‏ آب را در جانب راست خود گذارى، و چون نگاهت به آب افتاد، اين دعا را بخوانى:« اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى جَعَلَ الْمآءَ طَهُورا وَلَمْ يَجْعَلْهُ نَجِسا.

چکیده: فروش لباس‌های زیر زنانه توسط مردان بر خلاف رعایت اخلاق و عفت اسلامی است و بهتر است در این زمینه زنان از خریدن لباسهای زیر در فروشگاه هایی که توسط مردان مدیریت می شود خودداری کنند.

چکیده: آيةالله مشكينى درسال 1300 هـ ش در روستاى آلنّى يا آلّى مشكين شهر ديده به جهان گشود. مشكين شهر جزء استان اردبيل است و با ارسباران هم مرز مى‌باشد.

چکیده: در روز 9 فروردين ماه 1287 ش، مصادف با عيدغدير سال 1327 قمرى خداوند‏ طفلى پاك طينت در خانواده اى مذهبى به دنیا آمد. نام فرزند را (سيد رضا) نهادند تا به بركت اين نام و نورانيت آن ايام براى هميشه (بهاءالدين ) باشد.

چکیده: در روز 13 بهمن 1298 شمسى، در روستای فريمان از توابع مشهد در يك خانواده ‏اصيل روحانى خداى كريم به عالم ربانى حاج شيخ محمد حسين مطهرى و همسر مؤمنش - سكينه - فرزندى هديه كرد كه مرتضى ناميده شد.

چکیده: حاج سید علی آقا قاضی فرزند حاج سید حسین قاضی است. ایشان در سیزدهم ماه ذی الحجة الحرام سال 1285هـ.ق. از بطن دختر حاج میرزا محسن قاضی، در تبریز متولد شد و او را علی نام نهادند، بعد از بلوغ و رشد به تحصیل علوم ادبیه و دینیه مشغول گردید و مدتی در نزد پدر بزرگوار خود و میرزا موسی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی درس خواند.

چکیده: با اشک و سوز فروان، در تنهائی بی‌کران علیرضا داشت روز مادر را برای مادرش تبریک می‌گفت...آخه چند ماه بود که مادرش را از دست داده بود، با خود زمزمه می‌کرد و می‌گفت: ای مادر عزیز که جانم فدای تو قربان مهربانی و لطف و صفای تو...آسمان دلم تمام ابری است، گویی امروز تمام ابرهای آسمان در دل و چشمم جای گرفته اند، و همه شان میلِ باریدن دارند، کاش لااقل ابرهای چشمم رحمی کنند و اینقدر فرصت طلب نباشند...

چکیده: «...خداوند هرگز مرا از عنایت خود محروم نفرموده است، من به‌خدا حسن ظن بسیار دارم. این مطلب مالى را با آقایان تجار در میان گذاردن و از آن‌ها كمك خواستن، با حسن ظنى‌كه من دارم ناسازگار است. اگر پولى به نام وجوهات رسید، به طلاب مى‌دهم و اگر نرسید از كسى تقاضا نمى‌كنم...»

چکیده: خانواده‌ی خوشبخت بودند، خداوند بعد از چند ماه یک دوقلوی پسر و دختر به این خانواده‌ی خوشبخت عطا کرد و این تولد، پدر و مادرشان را بسیار شادمان و خوش‌حال نمود.نوزاد دختر کم‌کم کمکش می‌نمود و رفته‌رفته، زیبا و دوست‌داشتنی می‌شد. مادر نیز به دو فرزندش مهر می‌ورزید و از آنان نگه‌داری و پرستاری می‌کرد. پدر هم به نوبه‌ی خود با کار کردن روی زمین و در طبیعت نیازمندی‌های خانواده‌ی کوچکش را برآورده می‌ساخت و آنان را از هیچ‌گونه حمایتی محروم نمی‌ساخت. چیزی نگذشت که...

چکیده: بلاخره این انتظار پایان یافت و روزی این معجزه به ملاقات سجاد آمد، او مردی خدایی و طلبه‌ای مهربان به نام حاج کمیل نظافتی بود، آرامش و وقار در جهره‌اش موج می‌زد، هر شب جمعه به ملاقات بیماران می‌رفت، تا روزی این ملاقات نصیب سجاد شد، وقتی نگاهش با نگاه سجاد گره خورد دلش لرزید...