مشاوره ازدواج

همیشه میگم خدایا گناه من چیه که همچین پدری دارم که باتصمیمات نادرستش این جورداره با آینده من بازی میکنه من به خاطر وضع مالیمون نمیتونم خواستگای رو به خونه دعوت کنم...

من میخوام ازدواج كنم ولی هركسی به من میرسه و از سختیهای زندگی میگه و توی دلم رو خالی میكنه بیشترین مشكلم هم وضعیت مالی هست برای ازدواج نمیدونم چیكاركنم...

به دلیل لاغریم و مسایل مادی میترسم برای ازدواج پا جلو بذارم درحالیکه از لحاظ غریزه جنسی خیلی تحت فشارم و میترسم که به فساد کشیده بشم...

بااین حال امیدم به خداست،میگم خدایا هیچ کس را با ازدواج ناموفق و همچنین من، امتحان نکن،واقعا سخته! ازیه طرف مجرد بودن را به ازدواج ناموفق و... ترجیح میدم ازیه طرف و سنت پیغمبر را ترجیح میدم...

با اینکه فوق دیپلم دارم واز اون طرف تو کار آزاد موفق هستم و پولم از پارو بالا میره ولی جرات ندارم برم خواستگاری دختری که لیسانس داره چه رسد به فوق لیسانس...

دوستم موقعیت خوبی هم برای ازدواج داره، ولی از تعهد ازدواج میترسه و با تشکیل خانواده مشکل داره، حتی خانوادش هم برای ازدواج کردنش خیلی اصرار دارن ولی زیر بار نمیره...

ما یه خواهر کوچیکتر دارم که چون چند سالی مادرم فوت کرده به من وابسته هست و اگه راه دور ازدواج کنم خیلی غصه میخوره با اینکه برادرام هستن.من خیلی این آقا رو دوست دارم...

چندوقتی است که شهوت مرا اذیت می‌کند. یک دانشجو و بدون هیچ درآمدی،دوست دارم ازدواج کنم اما مشکلم اینه که مشکل پسندم. به نظر شما باید برای انتخاب یک همسر باید چه کنم...

با توجه به مدتی به رفت و آمد‌های خانوادگی بسیاری از مسائل کوچک بسرعت نظرم تغییر میکند در نتیجه قدرت تصمیم گیریم ضعیف شده...

خیلی خواستگار برام میاد ولی به دلیل انس به خانواده و عدم احساس نیاز به ازدواج و مشغول بودن به درس دوست ندارم ازدواج کنم ...

خواهر‌هایشان حجاب کامل نداشتند، یا این‌که در مغازه‌شان کالا‌ها‌یی که گفته می‌شود حامی اسراییل هستند موجود است در حالی که خواهرم معتقد به عدم استفاه از آن‌هااست،...

شاید به خاطر نوع اخلاق و رفتارم و اعتقاداتم باشه شایدم در واقعیت اینطور نباشه فقط من اینطور فكر كنم به طور مثال من تصور می‌كنم دختری هستم كه انقدر توانایی دارم كه به تنهایی زندگی خودم رو بگردونم...