- وقتی در متن روایات تعدد فضایل برای امام حسین(علیه السلام) و ثواب زیارت ایشان و همچنین خیل عظیم دلهای عاشق و دلباخته آنحضرت را مشاهده می کنیم، تنها عامل این امر را کار برای رضایت و خشنودی خدا انجام دادن و فدا کردن عزیزترین چیزها برای خدا باید دانست.
این روزها بسیاری در تاب و تب سفری هستند، همراه با عاشقی و دلدادگی که هتلهای چند ستارهی آنها موکبها و خانههای بدون ستاره ، ولی آکنده از مهر و عطوفت است.
وسایل نقلیهی آنها پاهای پیادهای است، که خاک زیر پایشان آرامشی غیر قابل توصیف دارد، به حدی که انگار روی بال فرشتگان قدم می زنند.
راهنما و بلدراه آنها تیرهای برقی است، که قدم به قدم با شمارش آنها به معشوق خود نزدیک میشوند و این راهی نیست جز راه رسیدن به اباعبدالله(علیه السلام) .
اگر بخواهیم نگاهی عاقلانه به این سفر داشته باشیم، تمام این حرکات را مخالف عقل و مخالف اقتضای حال انسان تصور میکینم و این سوالات را با خود تکرار می کنیم، چرا پیاده؟ چرا موکب؟ چرا غذای بین راهی؟
اما اگر نگاه را از عقل به عشق تغییر دهیم، نه تنها مشکل نیست، بلکه حتی حاضریم سختتر اینها را تحمل کنیم.
بر همین اساس است که امام صادق(علیه السلام) در مورد فضیلت زیارت امام حسین(علیه السلام) میفرمایند:
«بخدا قسم، اگر درفضیلت زیارت امام حسین(علیه السلام) با شما سخن میگفتم، قطعا، حج را بطور کلی رها میکردید، و هیچکدام از شما حج نمیرفت، مگر نمیدانی که خداوند سبحان قبل از اینکه مکه را حرم خود بگیرد، کربلا را حرم امن و مبارک خود گرفت.
ابن ابی یعفور عرضه داشت: خداوند حج بیت الله را بر مردم واجب کرد در حالیکه ذکری از زیارت امام حسین(علیه السلام) نیاورد.
حضرت فرمودند: اگر چه این گونه است، چرا که این چیزی است که خداوند آن را چنین قرار داده است، آیا نشنیدهای کلام امیرالمومنین(علیه السلام) را که: همانا کف پا ( باطن قدم) سزاوارتر به مسح کشیدن نسبت به روی پا است، لیکن خداوند مسح ظاهر پا را بر بندگان واجب نموده است، آیا نمی دانی که احرام بستن اگر در حرم بود، بهتر می بود، لیکن خداوند احرام بستن را در غیر حرم مفروض نمود».[1]
امام در این روایت، مقامات خفیه و شئون و مقامات زیارت امام حسین(علیه السلام) را بیان میدارند و این نشان دهندهی شان و جایگاه متعالی حضرت در پیشگاه الهی است، جایگاهی که خداوند همهی خصوصیاتی که خوبان دارند را در امام حسین(علیه السلام) و زیارت ایشان قرار داده است.
آنچه خوبان همه دارند، تو یکجا داری
ویژگیهایی که خداوند در امام حسین(علیه السلام) و زیارت بارگاه ایشان بر اساس متون روایی قرار داه است و همچنین این عشق و علاقهای که در دلها نسبت به امام حسین(علیه السلام) موجود است را میتوان با این حدیث زیبا از خود امام حسین(علیه السلام) رمز گشایی کرد، که چه شده آنچه خوبان همه دارند، امام حسین(علیه السلام) یکجا دارد؟
«مَنْ طَلَبَ رِضَى اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ كَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى النَّاس؛[2] هر کس به دنبال خشنودی خدا باشد هر چند با ناخشنودی مردم، خدا از کارهای مردم او را کفایت میکند و هرکس طالب خشنودی مردم باشد، هر چند با ناخشنودی و غضب خدا، خداوند او را به مردم واگذار میکند».
بر اساس همین روایت امام، خصوصیتی و ویژگی بارزی که در امام حسین(علیه السلام) وجود داشته است که موجبات این همه دلداگی و تاثیر گذاری را دارد، کار برای خدا انجام دادن است، ولو مردم راضی نباشند.
مردم رضایت، ناراحتی، خشنودی و ناخشنودی هایی دارند و خداوند هم رضا و سخط و خشنودی و نارضایتیهایی دارد. گاهی اتفاق می افتد که این دو در مقابل هم قرار میگیرند، کدام را بحساب آوریم؟ رضایت مردم؟ یا رضایت خدا؟
بطور طبیعی آن کسی که برای ما اهمیت دارد او را مقدم می کنیم، لذا باید عوامل حکومت و غلبه در دلهای خود را شناسایی کنیم که جهت عقربه های دلمان به کدام سمت می رود.
اما امام حسین(علیه السلام) راهکار و کلید واژهای را با این سخن گهربارشان می آموزند، که بتوانیم هردو را داشته باشیم، که جمع بین آندوست، هم رضایت خدا را و هم رضایت خلق خدا را.
با رضایت خداوند، قدرت راضی کردن و یا کفایت کردن مردم را داریم ولی با رضایت مردم، قدرتی بر راضی ساختن خدا در میان نیست.
علت آن این است که اگر بخواهیم رضایت مردم را جلب کنیم و لو با مخالفت با امر الهی، اولا خداوند حمایت خود را از ما بر میدارد، ثانیا مردم دارای مزاجها و علاقه و هوسهای مختلف هستند، ما اگر بخواهیم پاسخگوی همهی مزاجها باشیم، درمانده خواهیم شد.
«پس طلب رضای حق، کفایت رنج مردم را خواهد داشت، چه با قدرت حق و چه با وسعت سینهی تو و فراغت قلبی تو؛ ولی طلب رضایت مردم بن بست تعارض و رهاشدگی و تنهایی و واگذاری از جانب خدا را خواهد داشت و ضعف روحی و تنگی سینه، تو را به گرفتاریها حساس و مبتلا خواهد ساخت».[3]
لذا امام حسین(علیه السلام) با انتخاب بهترین راه حل که همان رضایت الهی در مقابل خشنودی مردم و حکام زمانه است، رنج، سختی، اعظم مصیبتها، اسیری زنان و کودکان را تحمل کرد و بر اساس همین ویژگی امام حسین(علیه السلام) خدا نیز آنچه خوبان همه دارند را یکجا به امام حسین(علیه السلام) عنایت فرمود.
و مثل این عمل خداوند در مقابل امام حسین(علیه السلام) مانند سلطانی است که به همراه درباریان خود به شکار رفت، در شکارگاه از لشکریان دور شد و به سختی فوق العادهای افتاد و بسیار گرسنه شد. خیمهای را دید، وارد آن خیمه شد، پیرزنی را با پسرش دید، آنها در گوشهی خیمه بز شیردهی داشتند و از راه مصرف این بز زندگی خود را می گذراندند.
وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند و کباب کردند چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند. سلطان شب را همانجا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و هرطوری بود خودش را به درباریان رساند و جریان را برای اطرافیان نقل کرد، در نهایت از ایشان سوال کرد، اگر من بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم چه عملی باید انجام بدهم؟
یکی از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید.
دیگری که از وزراء بود گفت: صد گوسفند و صد اشرفی بدهید.
یکی دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید.
سلطان گفت: هرچه بدهم کم است؛ زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند من هم باید هرچه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.
در نتیجه امام حسین(علیه السلام) با انتخاب رضایت الهی در مقابل رضایت مردم، و فدا کردن و بخشیدن تمام دارایی خود در را خداوند، توانست هم رضایت خدا را جلب کند و هم غیر خدا را، دلهایی که حاضرند با پای پیاده، با تحمل سختی و مشکلات نه با پا بلکه با سر به زیارت او بروند و این میتواند برای ما نیز الگویی عملی باشد، که در میان تناقضات خدا و مردم، آنکه باید مورد انتخاب و نظر قرار گیرد، خدا باشد، که با رضایت او رضایت خلق هم حاصل خواهد شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
[1]. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة، ج14، ص514، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، چاپ، اول، 1409 ق.
[2]. ابن بابويه، محمد بن على، الأمالي (للصدوق)، ص201، اعلمى، بيروت، چاپ، پنجم، 1400ق / 1362ش.
[3]. صفایی، علی، چهل حدیث از امام حسین(علیه السلام)، ص80، انتشارات لیله القدر، چاپ ششم، زمستان1394.