- از جمله اموری که در بحث اخلاق می توان به آن پرداخت، نسبی یا مطلق بودن اخلاق است. اگر بخواهیم به نسبی بودن اخلاق معتقد شویم، نمی توان یک طرح جامع و کامل برای بشر داشت، در حالی که اصول اساسی اخلاق که مبنای انسانیت است، ثابت می باشد و این تغییراتی را که مشاهده میکنیم در آداب است نه اخلاق؛ پس بگونهای می توان گفت این شبهات خلط میان مفهوم و مصداق اخلاقیات است.
راستگویی همه جا خوب نیست.
دورغگویی همه جا بد نیست.
غرور بد است اما میگویند، زن باید مغرور باشد.
خشم یکی از رذایل اخلاقی محسوب میشود، در حالی که برای دفاع از خود و مظلوم، عمل خوبی محسوب میشود.
برای حل شدن کار گاهی نیاز است رشوه دهیم... .
از این نوع مثالها بسیار می توان نمونه آورد و این نشان دهندهی این امر است که اخلاقیات همیشه به یک صورت ثابت نیست بلکه قابل تغییر نیز هستند، مانند شبههای که این روزها بعضی روشنفکران بیان می کنند، اخلاق نسبی است.
ابتدا مناسب است، بدانیم که اخلاق چیست؟
كلمه «اخلاق» جمع خُلق و به معنای نيرو و سرنوشت باطنی انسان است که ملکهای را در انسان ایجاد میکند و مقتضی سهولت صدور فعل، بدون تفکر و تأمل است.[1] در اخلاق رابطهی انسان با خانواده و جامعه در نظر گرفته میشود.
پس غایت و هدف علم اخلاق، شناخت فضیلتها و چگونگی به کارگیری آنها در جهت تزکیه نفس و شناخت پلیدیها، به منظور پاک کردن نفس از آنهاست؛ به همین جهت، علم اخلاق را علم سلوک یا تهذیب اخلاق یا حکمت عملی نامیدهاند.
با این توضیح در مورد اخلاق، وقتی سخن از اخلاق و خصوصیات اخلاقی به میان میآید، تقسیمات مختلفی از جهات مختلف، صورت میپذیرد. به عنوان مثال، گاهی اخلاق را بر دو قسم، تقسیم می کنند: اخلاق زشت و اخلاق زیبا؛ اخلاق پویا و اخلاق ایستا؛ اخلاق انسانی و اخلاق حیوانی؛ اخلاق ذاتی و عرضی؛ قطعی و موقت و… . یکی دیگر از تقسیمات اخلاق، تقسیم آن به مطلق و نسبی است.
از جمله تقسیماتی که برای اخلاق در نظر گرفته میشود: مطلق و نسبی است.
اخلاق مطلق و نسبی
اخلاق مطلق: نوع برخورد و مجموعه رفتاری است که هیچ گونه تغییر و تحولی در آن بخاطر مصالح و موقعیت ها و زمانها ایجاد نمی شود.
اخلاق نسبی: مجموعه رفتارهایی که دستخوش تغییرات و تحولات بخاطر موقعیت ها و زمانها ایجاد میشود.
لذا نسبیت در اخلاق را اینطور میتوان بیان کرد که تمام اصول اخلاقی و قواعد رفتاری انسانها متغیر و غیرثابتند و در بعد اخلاقی، اصول ثابتی وجود ندارد و تقسیم اخلاق به مطلق و نسبی، برای آنان که قائل به نسبیت اخلاقند، تقسیم پذیرفته شدهای نیست. چونکه اصالت و اصول ثابتی در اخلاق قائل نمی باشند.
علل ایجاد اخلاق نسبی
علمای علم اخلاق، اموری که باعث ایجاد نسبیت در اخلاق میشود را به سه دسته تقسیم میکنند:
الف: اینکه بگوییم فقط همین تقسیم اخلاق، به مطلق و نسبی موجود است و نمی توان تقسیم دیگری در نظر گرفت.
ب: خلط میان نسبیت گرایی فرهنگی و اخلاقی.
ج: افول دین در جوامع غربی.
از میان این تقسیم های بیان شده، یکی از اموری که موجبات تغییر در مسائل اخلاقی را می توان نام برد، از بین رفتن قبح بسیاری از امورات اخلاقی بخاطر تحریف و افول دین در جامعهی غربی است که تبدیل به فرهنگ شده و همین افول دین و تبدیل شدن این امور به فرهنگ، مقدمات گرایش انسان به سمت نسبی بودن اخلاق را فراهم میکند.
اخلاق مطلق و نسبی از نظر شهید مطهری
از این میان شهید مطهری علل گرایش به نسبیت در اخلاق را اینطور بیان می کنند:
«طرفداران نظریه نسبیت اخلاق، مفهوم واقعی اخلاق را درست درک نکرده و به عبارتی خلط بین مفهوم و مصداق کردهاند، یعنی توجه نکردهاند که:
آنچه در باب حق و عدالت و اخلاق متغیر است، شکل اجرایی و مظهر عملی آنها است، نه حقیقت و ماهیت شان.» [2]
لذا ایشان قائل به جاودانگی داشتن اخلاق هستند و بخاطر اینکه دین اسلام جاودانه است و مبانی اصلی آن را اعتقادات و احکام و اخلاق می دانند، بر همین اساس اخلاق نیز غیر قابل تغییر است و جاودانگی اخلاق مانند جاودانگی اسلام است.
ایشان تغایر میان بعضی امور را اینطور بیان می دارند:
1ـ اصول اولیه اخلاق و معیارهای اولیه انسانیت مطلق است، ولی معیارهای ثانوی نسبی است. مثلا در سیره پیامبر و ائمه(علیهم السلام)، سلسله اصول ملغی شده ای وجود دارد که آنان هیچگاه از آن استفاده نکردهاند، مثل «استفاده از غدر و خیانت در امور سیاسی و اجتماعی»، «اصل تجاوز از حد و حدود لازم در برخورد با دشمن»، «اصل انظلام (تن به ظلم دادن) و استرحام (التماس به دشمن).» ولی از برخی اصول ولو به طور نسبی استفاده کرده اند، مثل اصل قدرت و اعمال زور، آنان در جایی که هیچ راه دیگری نبود اعمال قدرت می کردند، یا اصل سادگی در زندگی و دوری از ارعاب.
2ـ «اخلاق» ثابت ولی «آداب» نسبی است.
شهید مطهری به مناسبت موضوع مقتضیات زمان، بحثی درباره نسبیت اخلاق یا آداب را در توضیح جمله «لاتؤَدِبُوا اُولادَکُم باخلاقِکُم لاَنَّهُم خُلِقُوا لِزمانِ غیرَ زَمانِکُم» ـکه برخی آن را منسوب به حضرت علی (علیه السلام) می دانندـ برخی میخواهند با آن نسبیت اخلاق را اثبات کنند، مطرح کرده و با رد این مطلب می گوید ممکن است معنای جمله این باشد که «لاتُؤَدِبُوا اولادَکُم بِآدابِکُم» پس باید بین اخلاق و آداب تفاوت گذاشته شود.
اخلاق مربوط به غرائز انسان بوده و غرائز انسانی در تمام زمانها و مکانها به یک صورت است. واین اداب است که به مقتضیات مکان و زمان قابل تغییر بوده و متغییر است. [3]
در نتیجه باید اذاعان داشت که اگر نسبی بودن اخلاق را بپذیریم یکی از عمده مشکلات این نظریه آن است که نمی توانیم یک طرح جامع و کامل برای تمام بشر، در همهی زمانها و مکانها ارائه دهیم و هر طرح اخلاقی باید محدود به زمان و مکان خاصی باشد و در یک مکان یا زمان دیگر کارایی نداشته باشد و این امر با ابدی و خاتم و جاودانه بودن دین اسلام در تضاد است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
[1]. راغب اصفهانى حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص159، دار القلم، بيروت، چاپ اول، 1412ق.
[2]. مرتضی مطهری، ختم نبوت، مجموعه آثار، ج 3، ص 184، انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1372.
[3]. مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج1، صص 275-276، صدرا، چاپ اول، تابستان1370.