نبرد سرنوشت ساز امیرالمومنین با عمرو بن عبدود

17:21 - 1395/10/11

مورخانِ نخستین، هیچ روایتی درباره کیفیت هلاکت عمرو بن عبدود ارائه نکرده‌اند و حتی جابر بن عبدالله انصاری که خود شاهد اصلی ماجرا می‌باشد و از تمامی حاضران، به صحنه نبرد نزدیک‌تر است گزارشی از کیفیت مرگ عمرو بن عبدود نمی‌دهد.

هنگامی‌که حکومت نو پای مسلمانان به رهبری پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مدینه مستقر شد و توانست در برابر دو هجوم گسترده قریش که در بدر و احد رخ داد، مقاومت کند، این بار یهودیان ساکن در مدینه و اطراف آن بودند که تلاش کردند تا با تحریک قریش و دیگر قبایل مشرک، به جنگ مسلمانان بروند و کار اسلام را یکسره کنند. به همین منظور گروهی از یهودیان به مکه رفتند تا قریش و پیروان آنان را به جنگ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) ترغیب کردند و با ده هزار نفر به مدینه لشکر کشی کردند.[1]

رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) با مشورت سلمان فارسی برای جلوگیری از نفوذ مشرکان تصمیم به حفر خندق گرفتند و هر یک از قبایل مسئولیت کندن قسمتی را بر عهده گرفت و حتی خود پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در کندن خندق شرکت داشت.[2]
سپاه مشرکان که برای از بین بردن مسلمانان به‌ سرعت خود را به مدینه رسانده بود و تصمیم داشت تا با یک هجوم همه‌جانبه مدینه را تصرف کند، با مشاهده خندق مبهوت و متحیر شد و مدینه را به محاصره کامل خود در آورد و منتظر فرصتی بود تا از غفلت نگهبانان مسلمان استفاده کنند و از خندق بگذرند. اما لشکر مشرکان تنها مشکل پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نبود، زیرا آنان در آن طرف خندق قرار داشتند و مسلمانان تمام حرکات آنان را نظاره می‌کردند؛ خطر دیگری که مسلمانان را تهدید می‌کرد، خیانت یهودیان بنی قریظه بود که ساکن مدینه بودند. بنی قریظه علی‌رغم اینکه با مسلمانان پیمان رسمی امضا کرده بودند که در جنگ علیه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دست به هیچ اقدامی نزنند، پیمان‌شکنی کردند و مسلمانان مجبور بودند تا هم با یهود در داخل مدینه مبارزه کنند و هم با مشرکان که پشت خندق متوقف‌ شده بودند.[3]

نبرد سرنوشت‌ساز
وجود خندق باعث شده بود که مشرکان راهی به داخل مدینه نداشته باشند و تنها به داخل شهر تیراندازی کنند که هر بار با پاسخ قاطع مسلمانان دست از کار خود می‌کشیدند. طولانی شدن محاصره، روحیه مشرکان را دچار تزلزل کرد و آنان تصمیم گرفتند تا شجاع‌ترین افراد خود را برای عبور از خندق بفرستند.
در نتیجه «عمرو بن عبدود» یکی از پهلوانان سرشناس عرب که با هزار سرباز برابری می‌کرد به همراه عده‌ای از جنگاوران از خندق گذشتند و مسلمانان را به جنگ فرا خواندند. شهرت و جنگاوری عمرو بن عبدود باعث می‌شد تا کسی جرات مقابله با او را نداشته باشد و او هر چه مسلمانان را به مبارزه دعوت می‌کرد کسی جز امیرالمومنین(علیه‌السلام) داوطلب نبود.

سرانجام امیرالمومنین(علیه‌السلام) با اجازه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به میدان رفت تا با عمرو بن عبدود به مبارزه بپردازد. هنگامی‌که در مقابل هم قرار گرفتند حضرت به عمرو پیشنهاد کرد که اسلام را بپذیرد و مسلمان شود و یا اینکه باز گردد و از جنگ صرفه نظر کند. اما عمرو بن عبدود که پلیدی و شرک تمام وجودش را آلوده کرده بود جز به جنگ با حضرت رضایت نداد و در نتیجه جنگ تن‌به‌تن آغاز شد و پس از مدتی این پهلوان عرب به دست حضرت به هلاکت رسید.
اما گاهی مشاهده می‌شود که برخی از افراد کم اطلاع دو شبهه درباره رفتار حضرت با عمرو بن عبدود و کیفیت به درک واصل شدن عمرو بن عبدود بیان می‌کنند اول: امیرالمومنین(علیه‌السلام) در حالی که عمرو زخمی بوده است سر از تن او جدا کرده است و دیگر آن‌که حضرت در نبرد تن به تن، او را فریب داده است. کسانی که این شبهات را مطرح می‌کنند سند درستی برای ادعای خود ندارند و ما هم برای اطلاع از صحت این سخن لازم است به منابع کهن تاریخی مراجعه نماییم تا از صحت این شبهات آگاه شویم و ببینیم که مورخان نخستین که توجه فراوانی به تاریخ صدر اسلام داشته‌اند چه گزارش‌هایی را در مورد این واقعه ارائه داده‌اند و سپس بر مبنای گزارش‌های آنان در مورد این شبهه قضاوت کنیم؛ زیرا یکی از ملاک‌های اصلی در بررسی یک واقعه تاریخی، منابعی است که فاصله کمتری با آن واقعه دارند.

محمد بن عمر واقدی متوفی 207 هجری قمری
وی نویسنده کتاب «کتاب المغازی» است. او که مهم‌ترین مورخ اسلامی در زمینه جنگ‌های پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به حساب می‌آید[4] به نقل از جابر عبدالله انصاری که از نزدیک‌ترین فرد به میدان مبارزه بوده است، دراین‌باره می‌نویسد: «جابر گوید: آن دو به یکدیگر نزدیک شدند، و گرد و غباری برخاست که آن دو را نمی‌دیدیم، پس از آن تکبیر شنیدیم، و دانستیم که علی(علیه‌السلام) او را  کشته است.»[5]

عبد الملک بن هشام الحمیری متوفی 213 یا 218 هجری قمری
او نیز نویسنده کتاب «السیره النبویه» است که از مهم‌ترین منابع کهن اسلامی درباره پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است در مورد این مبارزه می‌نویسد: «عمرو بن عبدود از اسب پیاده شد و آن را پی کرده و به جنگ علی(علیه‌السلام) آمد و با هم در آویختند و علی او را به قتل رسانید.»[6]

محمد بن جریر طبری متوفی 310 هجری قمری
وی نیز در کتاب مفصل خود تاریخ الامم والملوک(معروف به تاریخ طبری) که بسیاری از وقایع تاریخ صدر اسلام را با جزئیات آن ثبت کرده است وقتی به ماجرای این نبرد می‌رسد می‌نویسد: «عمرو بن عبدود به هیجان آمد و از اسب پایین آمد و آن را پی کرد، یا اسب را براند، و سوی علی(علیه‌السلام) آمد و با هم درآویختند و جولان دادند و علی(علیه‌السلام) او را بکشت.»[7]

سخن آخر
همان‌طور که گذشت مورخان نخستین هیچ روایتی درباره کیفیت نبرد و هلاکت عمرو بن عبدود ارائه نکرده‌اند و با توجه به اینکه جابر بن عبدالله انصاری که خود شاهد اصلی ماجرا می‌باشد و از تمامی حاضران، به صحنه نبرد نزدیک‌تر است می‌گوید: «گرد و غباری برخاست که آن دو را نمی‌دیدیم، پس از آن تکبیر شنیدیم، و دانستیم که علی(علیه‌السلام) او را کشته است.»[8] به این نتیجه می‌رسیم که جدا کردن سر عمرو بن عبدود درحالی‌که وی زخمی بوده است و همچنین فریب او در حین نبرد توسط حضرت به لحاظ تاریخی با اشکال مواجه است و این قسمت از ماجرا ارزش تاریخی ندارد و قابل‌پذیرش نیست.

علاوه بر این اشکال جدی باید توجه داشته باشیم امیرالمومنین(علیه‌السلام) پس از به درک واصل کردن عمرو بن عبدود در اوج جوانمردی، حتی زره و سلاح عمرو بن عبدود را که در بین عرب بی‌نظیر بود و حق شرعی و قانونی‌اش بود را بر نداشت و به غنیمت نگرفت و آن را برای خانواده عمرو بن عبدود باقی گذاشت.[9] رفتار امیرالمومنین (علیه‌السلام) با جنازه عمرو بن عبدود آن‌قدر جوانمردانه و انسانی بود که وقتی خواهر عمرو بر جنازه او حاضر شد و دید که حتی سلاح و زره هم دست نخورده مانده گفت: «برادر من‌ را مرد کریمی کشته است».[10]  آیا تا به حال دیده‌اید و یا شنیده‌اید که خواهر داغ‌داری پس کشته شدن برادر و ملاحظه پیکر بی‌جان او لب به تحسین قاتل برادرش بگشاید؟

برای مطالعه بیشتر به آثار زیر مراجعه نمایید.
1. «فروغ ابدیت».
2. «پيام‌آور رحمت» .
_____________________________
پی‌نوشت
[1]. مغازی، واقدی، محمد بن عمر، مغازی، چاپ مارسدن جونس، لندن، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۳-۴۴۲؛ السیره النبویه، ابن هشام، چاپ ابراهیم الابیاری، مصطفی السقاء عبدالحفیظ شلبی، بیروت، بی‌تا، ج2، ص219.
[2]. مغازی، همان، ص446-445؛ السیره النبویه، همان، ج3، ص216.
[3]. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج2، ص67، مغازی، همان، ص460-459؛ السیره النبویه، همان، ص222.
[4]. برای اطلاعات بیشتر بنگرید به: واقدی بزرگترین متخصص در تاریخ غزوات رسول (ص).
[5]. «جابر يحدّث يقول: فدنا أحدهما من صاحبه و ثارت بينهما غبرة فما نراهما، فسمعنا التكبير تحتها فعرفنا أنّ عليّا قتله‏»، مغازی، همان، ص471.
[6]. «ثم أقبل على عليّ، فتنازلا و تجاولا، فقتله عليّ رضى الله عنه‏»، السیره النبویه، همان، ص225.
[7]. «ثم اقبل على على، فتنازلا و تجاولا، فقتله على ع‏»، تاریخ الامم و الملوک، محمد بن جریر طبری، تحقیق: ابوالفضل ابراهیم، بيروت، دار التراث ، ط الثانية، 1387/1967، ج2، ص574.
[8]. مغازی، همان.
[9]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، مؤسسه آل البيت عليهم السلام‏، چاپ اول، قم، 1413ق، ج1، ص104.
[10]. «ما قتله الا كفؤ كريم‏» تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس‏، شيخ حسين ديار بكرى‏، دار الصادر، بیروت، بی‌تا، ج1، ص488.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
14 + 5 =
*****