زنده شدن مرده توسط امام هادی

23:37 - 1391/12/16
سپس حضرت به من اشاره نمود كه آن پرده را كنار بزن و داخل برو تا آن ها را ببینی. هنگامی كه پرده را كنار زدم و وارد شدم، ناگهان دیدم كه تمام آن افراد زنده شده اند .
امام هادی

مرحوم ابن حمزه طوسی - كه یكی از علماء قرن ششم است - در كتاب خود آورده است:پ

شخصی به نام بلطون حكایت میكند: من مسئول حفاظت خلیفه - متوكّل عبّاسی - بودم و نیروهای لازم را پرورش و آموزش می دادم تا آن كه روزی، پنجاه نفر غلام از اهل خزر برای خلیفه هدیه آوردند. متوكّل آن ها را تحویل من داد و گفت: آموزش های لازم را به آن ها بده تا در انجام هر نوع دستوری آمادگی كامل داشته باشند، همچنین دستور داد تا نسبت به آن ها محبّت و از هر جهت كمك شود تا خود را مطیع و فدائی خلیفه بدانند.

پس از آن كه یك سال سپری شد و سعی و تلاش بسیاری در آموزش و پرورش و تربیت آن ها انجام گرفت، روزی در حضور خلیفه ایستاده بودم كه ناگهان حضرت ابوالحسن، علی هادی علیه السلام وارد شد. هنگامی كه حضرت در جایگاه مخصوص قرار گرفت، خلیفه دستور داد تا تمام پنجاه غلام را در حضور ایشان احضار كنم.

پس وقتی آن ها در مجلس خلیفه حضور یافتند و چشمشان به حضرت هادی علیه السلام افتاد، برای احترام و تعظیم در مقابل حضرت روی زمین به سجده افتادند. متوكّل با دیدن چنین صحنه ای بی حال و سرافكنده شد و در حالی كه توان راه رفتن نداشت،

با زحمت مجلس را ترك كرد و با بیرون رفتن متوكّل، حضرت هم از مجلس خارج شد. پس از گذشت ساعتی متوكّل مراجعت كرد و به من گفت: وای به حال تو! این چه كاری بود كه غلام ها انجام دادند؟ از آن ها سؤ ال كن كه چرا چنین كردند؟!

هنگامی كه از غلامان سؤ ال كردم، كه چرا چنین تواضعی را در مقابل آن شخص ناشناس انجام دادید؟ اظهار داشتند: این شخص در هر سال یك مرتبه نزد ما می آید و مسائل دین را به ما می آموزد و مدّت ده روز برای تبلیغ احكام و معارف دین ، نزد ما می ماند، ما او را می شناسیم، او خلیفه و وصی پیغمبر اسلام می باشد.

خلیفه دستور داد تمامی آن پنجاه نفر كشته شوند، به همین جهت تمامی آن غلامان را سر بریدند؛ و فردای آن روز من به سمت منزل حضرت ابوالحسن هادی علیه السلام رفتم، همین كه نزدیك منزل رسیدم، دیدم شخصی جلوی منزل ایستاده كه ظاهراً خادم حضرت بود، پس نگاهی عمیق به من كرد و گفت: وارد شو! موقعی كه وارد منزل شدم، دیدم حضرت در گوشه ای نشسته و مشغول دعا و تسبیح می باشد، به من خطاب نمود و فرمود: ای بلطوم! با آن غلامان چه كردند؟

عرضه داشتم: یاابن رسول اللّه! تمامی آن ها را سر بریدند.

فرمود: آیا خودت دیدی كه سر تمامی آن ها را بریدند و همه آن ها كشته شدند؟

پاسخ دادم: بلی، به خدا سوگند، من خودم شاهد بودم.

فرمود: آیا مایل هستی آن ها را زنده ببینی؟

گفتم: آری، دوست دارم.

سپس حضرت به من اشاره نمود كه آن پرده را كنار بزن و داخل برو تا آن ها را ببینی. هنگامی كه پرده را كنار زدم و وارد شدم، ناگهان دیدم كه تمام آن افراد زنده شده اند و صحیح و سالم كنار هم نشسته اند.

 

منبع: چهل داستان و چهل حديث از امام هادي(ع)، عبدالله صالحي

به نقل از سایت ذی طوی

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
9 + 6 =
*****