-ابوبکر در پاسخ ادعای حضرت زهرا(سلام الله علیها) به حدیث «لانورث الانبیا ...» استناد می کند که صرف نظر از سند آن، با آیات قرآن کریم که تصریح به نبوت پیامبران می کند در تضاد است و ادعای تخصیص قرآن به واسطه این روایت، غلط و بطلان ان آشکار است چرا که اگر آن را بپذیریم، ملزومات و تالی فاسدها و تناقضات دیگری را در پی خواهد داشت و رفتار و عدالت خود خلفاء و صحابه نیز زیر سوال خواهد رفت که هیچ یک از اهل سنت به آن قائل نیستند.
خلیفه اول پس از تصاحب خلافت، فدک را از حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) غصب کرد و برای آن که ادعای حضرت مبنی بر ارثیه خود از حضرت رسول(صلىالّلهعليهوآله) را رد کنند به این حدیث از نبی مکرم: «نحن معاشر الأنبياء لا نورث ما تركناه صدقة: ما انبیا ارث به جای نمی گزاریم، آن چه که از ما می ماند صدقه است» استناد کرد که خلاف نص صریح قرآن کریم بود.
اهل سنت برای توجیه این تعارض به این قاعده اصولی تمسک کردند که این روایت مخصص آیه قرآن کریم می باشد که در پست گذشته در چهار محور بطلان این استدلال را بحث کردیم و در این نوشتار به چند مورد دیگر اشاره می کنیم تا جعلی و ساختگی بودن این روایت و ظلم خلفا در حق دختر رسول الله(صلىالّلهعليهوآله) را اثبات کنیم.
1. تكذيب حديث به وسيله امیرالمومنین(عليهالسلام) و عباس عموی پیامبر(صلىالّلهعليهوآله)
مسلم نیشابوری در صحیح خود روایتی را نقل می کند که تصریح به جعلی و ساختگی بودن این روایت و دروغ گو بودن خلیفه اول دارد که البته بخاری و دیگران این روایت را تحریف و به شکل های گوناگون نقل کرده اند.
مالك بن اوس مى گويد: «عمر بن خطاب به على(عليهالسلام) و عباس گفت: هنگامى كه رسول خدا(صلىالّلهعليهوآله) از دنيا رفت، ابوبكر گفت كه من ولى رسول خدا(صلىالّلهعليهوآله) هستم. شما دو نفر آمديد، تو ارث پسر برادرت را مى خواستى و او ارث همسرش از پدرش را، ابوبكر گفت: رسول خدا(صلىالّلهعليهوآله) فرموده: «پیامبران از خود ارث نمی گذارند بلکه هر آن چه باقی بماند صدقه است» پس او را دروغ گو، خطاكار، پيمان شكن و خائن دانستيد».[1]
2. مطالبه ميراث توسط همسران پيامبراکرم(صلىالّلهعليهوآله)
بزرگان اهل سنت با سندهای متعدد نقل کرده اند كه همسران پيامبر(صلىالّلهعليهوآله) عثمان را نزد ابوبكر فرستادند و ارث خودشان از رسول خدا(صلىالّلهعليهوآله) را مطالبه كردند. اگر چه عائشه به كمك پدرش آمد و آنان را با نقل همان حديثى كه از پدرش شنيده بود مورد سرزنش قرار داد، اما خود اين مطالبه بيانگر اين مطلب است كه آنان چنين حدیثی از پيامبر(صلىالّلهعليهوآله) نشنيده و ارث بردن خود را امری شرعی میدانستند.
بخاری در صحیح خود مینويسد:«... عايشه گفت: همسران رسول خدا(صلىالّلهعليهوآله) پس از وفات آن حضرت عثمان را نزد ابوبكر فرستادند تا يك هشتم سهم آنان را از اموالی كه خداوند به پيامبرش(صلىالّلهعليهوآله) بخشيده بگيرد، من به آنان گفتم: آيا تقوی نداريد؟ مگر رسول الله(صلىالّلهعليهوآله) نفرمود: ما چيزى به ارث نمىگذاريم، آنچه هست صدقه است؟».[2]
البته بخاری روایت دیگری را نقل می کند که خود عایشه در آن زمان این حدیث پدر را فراموش می کند و به اتفاق دیگر همسران پیامبر اکرم(صلىالّلهعليهوآله) از درآمد خیبر بر می دارد. «رسول خدا(صلىالّلهعليهوآله) از درآمد خيبر هشتاد كَيل خرما و بيست كَيل جو به همسران خويش مىپرداخت، عمر تصميم گرفت خيبر را تقسيم كند و لذا همسران پيامبر(صلىالّلهعليهوآله) را آزاد گذاشت كه يا از زمين سهمى بگيرند يا از محصول آن، عائشه زمين را انتخاب كرد».[3]
شیخ الاسلام وهابی ها، ابن تیمیه نیز داستانی را نقل می کند که دلالت بر گرفتن سهم الارث همسران می کند: «پيامبر اكرم(صلىالّلهعليهوآله) هنگامى كه از دنيا رفت آن حضرت را در خانه عائشه كه در شرق مسجد بود دفن كردند، اين خانه و اتاقهاى همسران ديگر حضرت، داخل مسجد نبود، زمان گذشت تا دوران صحابه به پايان رسيد و همه از دنيا رفتند، در خلافت وليد بن عبد الملك مروان و پس از يك سال از حكومت وى، مسجد النبى گسترش يافت و حجره عائشه داخل مسجد افتاد؛ وليد به نماينده اش عمر بن عبد العزيز در مدينه نامه نوشت و دستور داد تا حجرههاى همسران پيامبر(صلىالّلهعليهوآله) را از مالكانش، كه وارث همسران پيامبر بودند، خريدارى كند، طبق دستور خريدارى شد و به مسجد النبى افزوده شد».[4]
سوالی كه در اين جا مطرح مىشود اين است كه آيا حجرهها جز اموال رسول خدا(صلىالّلهعليهوآله) نبودند؟ و آيا فقط همسران حضرت از ایشان ارث مىبردند و پس از مرگ آنان نيز به وارثانشان منتقل میشود؟ مگر فاطمه دختر رسول اكرم(صلىالّلهعليهوآله) و وارث پدر نبود؟ چگونه ممكن است كه همسر، ارث ببرد؛ ولى فرزند ارث نبرد؟
3. مخالفت خود ابوبكربا اين حديث
اولین كسى كه با اين حديث به شكل عملى مخالت كرد، شخص ابوبكر بود؛ زيرا او پس از درخواست حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) نامهاى مبنى بر باز پس گيرى فدك براى آن حضرت نوشت: حلبي سيره نويس معروف اهل سنت در اين باره می نویسد:«ابوبكر نامهاى براى تحويل دادن فدك به فاطمه(سلاماللهعلیها) نوشته بود، عمر وارد شد، گفت: اين چيست؟ ابوبكر گفت: نامهاى است براى فاطمه تا ميراث پدرش را به وى تحويل دهند، عمر گفت: پس چه چيزى بين مسلمين تقسيم خواهى كرد، اين قوم به جنگ تو خواهند آمد؟ سپس نامه را گرفت و پاره كرد».[5]
به راستی اگر ابوبكر در شنيدن اين حديث از پيامبر اكرم(صلىالّلهعليهوآله) صادق باشد، برگرداندن فدك، مخالفت با رسول خدا(صلىالّلهعليهوآله) است؛ پس عمل او تكذيب حديث خودش مىباشد.
4. تکذیب عملی حدیث توسط عمربن خطاب
مسلم در صحیح خود نقل می کند: «عمر على(عليهالسلام) و عباس را مخاطب قرار داد و گفت: سپس تو و اين همراهت با هم، نزد من آمديد در حالى كه كار شما يكى بود و گفتيد: فدك را به ما بده و من گفتم: اگر بخواهيد به شما مى دهم، اما با اين شرط كه با خدا عهد كنيد كه درباره فدك همان كارى را انجام دهيد كه رسول خدا ص(صلىالّلهعليهوآله) انجام مى داد؛ و شما نيز آن را به اين شرط گرفتيد؛ آيا چنين نيست؟ گفتند: آرى»[6] عمر بن خطاب همان کسی که نامه فدک را پاره کرد حال در زمان حکومت خویش با باز گرداندن فدك به على(عليهالسلام) و عباس، در عمل اين حديث را در زیر پای نهاده است.
در نتیجه: حتی اگر تمام راویان این حدیث ثقه و این روایت صحیح السند باشد، با آیات قرآن کریم در تضاد است و اگر کسی ادعای تخصیص قرآن به واسطه این روایت را کند، ملزومات و تالی فاسدها و تناقضات دیگری پیش می آید و رفتار و عدالت خود خلفا و صحابه زیر سوال خواهد رفت که هیچ یک از اهل سنت به آن قائل نیستند. بنابراین این حدیث ساختگی و جعلی می باشد که خلیفه اول برای تثبیت حکومت خود و جلوگیری از شورش و اغتشاش احتمالی آن را جعل کرد.
________________________________________________
پی نوشت
[1]. صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج، دار إحياء التراث العربي بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص378. «فلما تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ من بن أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هذا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ من أَبِيهَا فقال أبو بَكْرٍ قال رسول اللَّهِ ما نُورَثُ ما تركنا صَدَقَةٌ فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إنه لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّيَ أبو بَكْرٍ وأنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ وَوَلِيُّ أبي بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إني لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ فَوَلِيتُهَا».
[2]. همان، ج 3، ص 1378، ح 1757؛ صحيح البخاري، البخاري الجعفي، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987، ج 3، ص 1126، ح2927، أبواب الخمس، باب فَرْضِ الْخُمُسِ.
[3]. صحيح البخاري، البخاري الجعفي، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987، ج 2، ص 820، ح2203.
[4]. كتب و رسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، ج 27، ص 323.
[5]. السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، الحلبي، دار المعرفة - بيروت – 1400ج 3، ص 488. «وفى كلام سبط ابن الجوزى رحمه الله أنه رضي الله تعالى عنه كتب لها بفدك ودخل عليه عمررضى الله تعالى عنه فقال: ما هذا فقال كتاب كتبته فاطمه بميراثها من ابيها فقال: مماذا تنفق على المسلمين وقد حاربتك العرب كما ترى ثم احذ عمر الكتاب فشقه».
[6]. صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، دار إحياء التراث العربي بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي ، ج3، ص1379. «ثُمَّ جِئْتَنِي أنت وَهَذَا وَأَنْتُمَا جَمِيعٌ وَأَمْرُكُمَا وَاحِدٌ فَقُلْتُمَا ادْفَعْهَا إِلَيْنَا فقلت إن شِئْتُمْ دَفَعْتُهَا إِلَيْكُمَا على أَنَّ عَلَيْكُمَا عَهْدَ اللَّهِ أَنْ تَعْمَلَا فيها بِالَّذِي كان يَعْمَلُ رسول اللَّهِ فَأَخَذْتُمَاهَا بِذَلِكَ قال أَكَذَلِكَ قالا نعم قال ثُمَّ جِئْتُمَانِي لِأَقْضِيَ بَيْنَكُمَا ولا والله لَا أَقْضِي بَيْنَكُمَا بِغَيْرِ ذلك حتى تَقُومَ السَّاعَةُ فَإِنْ عَجَزْتُمَا عنها فَرُدَّاهَا إلي».