چگونه می شود خداوند علتی نداشته باشد!

23:38 - 1395/10/26

یکی از سوالاتی که در خداشناسی مطرح است این است که اگر هر موجودی علتی میخواهد پس علت خدا چیست؟ پاسخ این است که منظور از هر موجودی، ممکن الوجود است نه هر وجودی، یعنی ممکن الوجود در وجود خود نیازمند به علت است نه واجب الوجود که غنی مطلق و بی نیاز است.

خدا خالق همه

یکی از قوی ترین براهین اثبات وچود خدا، برهان ابن سینا و یا برهان امکان وجوب است که بر چند مقدمه محکم استوار است که علاوه بر اثبات یک وجود مطلق و بی نهایت، به بسیاری از سوالات و شبهات در عرصه خداشناسی پاسخ می دهد.

یکی از شبهاتی که وارد می سازند این است که خدا پرستان می گویند هر چیزی  علتی دارد، پس جهان باید علت داشته باشد و این علت خداست. وقتی از ایشان سوال می کنید که علت خدا چیست!؟ می گویند که خدا علت ندارد، که این مطلب با ادعا خودشان که همه چیز باید علت داشته باشد در تعارض است.

و عجب اين كه گاهى اين سؤالات و شبهات از برخی فلاسفه غرب مطرح می شود كه نشان از نگرش سطحی و کم عمق آنان به مسائل فلسفی دارد.

 «برتراند راسل» فيلسوف معروف انگليسى مى گويد: «در جوانى به خداوند عقيده داشتم، و بهترين دليل بر آن را برهان علة العلل مى‏ دانستم، و اين كه تمام آن چه را در جهان مى‏ بينيم داراى علتى است، و اگر زنجیره علت ها را دنبال كنيم سرانجام به علت نخستين مى‏ رسيم كه او را خدا مى ‏ناميم. ولى بعداً به كلى از اين عقيده برگشتم زيرا فكر كردم اگر هر چيز بايد علت و آفريننده‏اى داشته باشد پس خدا بايد علت و آفريدگارى داشته باشد»![1] 

پاسخ

برای دست یابی به پاسخ این سوال لازم است که برهان امکان و وجوب و مراد از این دو را در چند مقدمه تببین کنیم که با تقریر این برهان، ابتدایی بودن این شبهه آشکار گردد.

مقدمه اول(اقسام وجود)
به حصر عقلی موجودات خارجی از دو حال خارج نیستند، یا ممکن الوجود است(یعنی وجود و عدم برای او ضرورت ندارد، هم می تواند وجود داشته باشد و هم می تواند نداشته باشد) یا واجب الوجود است(یعنی وجود برای او ضرورت دارد و نمی تواند که وجود نداشته باشد) و ممتنع الوجود نیز وجودی ندارد و معدوم است. بنابراین به حصر عقلی موجود خارجی یا ممکن است یا واجب.[2]

واجب الوجود، موجودی است که وجود برای او ضرورت دارد و نیستی برای او محال است، يعنى او آغاز و انجام همه موجودات و ازلی و ابدی است و وجودش از خودش است و معلول چیزی نمی باشد و غنی مطلق و بی نیاز از هر غیری است.

در مقابل، ممكنات در اصل وجود و كمالات وجودى و همچنین در تداوم هستی خود، نيازمند به علت هستند، چون ذاتا چيزى ندارند، بلكه صفرند كه در كنار عدد معنا مى‏ دهند. به عبارت دیگر ممكن هميشه فقير است و فقير هميشه نيازمند غنى مطلق است که این مسأله از بدیهیات اولیه می باشد.[3]

مقدمه دوم( محال بودن تسلسل)

تسلسل در لغت از ريشه سلسله به معناى زنجيره است و در اصطلاح عبارتست از پى‏ در پى بودن يك سلسله علل كه به جائى هم منتهى نشود و تا بى ‏نهايت امتداد داشته باشد؛ به طور مثال، الف علت ب و ب علت ج و ج علت دال و ... تا بى‏ نهايت که این عقلا محال است. چرا که وجود و هر صفت عرضى می بایست در نهایت به ذاتى منتهى شود، یعنی در نهایت می بایست به یکجا ختم شود که وجودش از خودش می باشد و معلول نیست؛ مثلا اگر چراغ هاى بسياری داشته باشيم و همه خاموش باشند و بخواهيم هر يك را از ديگرى روشن كنيم ممكن نيست، مگر كبريت يا چيزى مانند آن بدست آوريم كه از خود او روشنى بیرون بیاید و يك چراغ را روشن كنيم، آن گاه چراغ هاى ديگر را از چراغ اول روشن کنیم و گر نه هميشه چراغ ها خاموش خواهد ماند؛ مثال دیگر این که اگر چندين چرخ مانند چرخ هاى ساعت درهم افكنيم تا هر يكى ديگر را بگرداند، اگر چيزى كه از خود او حركت پديد آيد، مانند فنر و آويز نباشد، چرخ ها تا ابد بى ‏حركت خواهند ماند. پس بايد حركات منتهى شود به چيزى كه حركت از خود او باشد و الا تا بی نهایت نیز اگر ادامه پیدا کند حرکتی صورت نخواهد گرفت.[4]

تشریح برهان

قانون ممكنات اين است كه هر ممکنی نیازمند به موثر و علتی است که به او هستی ببخشد، آن گاه سوال می کنیم که آن مؤثر خارجى واجب الوجود است يا ممكن‏؟ اگر واجب باشد که بحث تمام است و اگر ممکن الوجود باشد، باز سوال را تکرار می کنیم که علت آن چیست که در نهایت به وجود واجب می بایست ختم شود.

حال به پاسخ این شبهه می رسیم که اگر خدا خالقى داشته باشد همين سخن درباره خالق فرضى او نيز تكرار مى‏ شود كه آفريدگار آن خالق كيست؟ اگر مطلب زنجيروار ادامه يابد و براى هر خالقى خالق ديگر تا بى‏ نهايت فرض كنيم، سر از «تسلسل» در مى‏ آورد كه باطل بودنش از واضحات است، و اگر به وجودى برسيم كه هستيش از خود اوست و نياز به آفريدگارى ندارد، او واجب الوجود و خداوند عالم است.

این مسأله حتی در عقیده ماتریالیست ها نیز جاری است و همان سؤالى كه از خداپرستان می شود، از ماديين نيز خواهد شد كه اگر همه چيز معلول «ماده» است، پس علت وجود ماده چيست؟ روى اين حساب مى‏ بينيم همه فلاسفه جهان اعم از الهى و مادى به يك وجود ازلى ايمان دارند، وجودى كه نياز به خالق ندارد و هميشه بوده است، تفاوت در اين است كه ماديين علت نخستين را فاقد علم و دانش و عقل و شعور مى‏ دانند، و براى‏ آن جسميت، زمان و مكان قائلند،[5] و سوال از آنان این است که چطور فاقد یک شیء می تواند معطی آن باشد؟ چطور از یک موجود بی جان و بی شعور، حیات و شعور و علم صادر می شود؟ اما خداپرستان او را داراى علم و اراده و هدف مى ‏دانند و جسميت و مكان و زمانى براى آن قائل نبوده، بلكه او را فوق مكان و زمان مى‏ دانند.                 

بنابراين  آن چیزی که نیاز به خالق و آفریدگار دارد، موجود ممکن و حادث است نه هر موجودی، یعنی هر ممکن الوجودی نیازمند به علت است و علت آن نیز هرگز نمی تواند ممکن باشد، و به حکم تسلسل تنها واجب الوجود است که علت همه چیز و علت العلل است و نیاز به علتی دیگر ندارد، به بیان دیگر هر آفريده شده، آفريدگار مى‏ خواهد، نه هر چیزی که وجود دارد.

_________________________________
پی نوشت
[1]. چرا مسيحى نيستم؟، برتراند راسل، مترجم: س. الف. س. طاهری، نشر دریا-تهران، ص46.
[2]. بدایه الحکمه، محمد حسین طباطبایی، نشر دفتر تبلیغات اسلامی قم، ص68.
[3]. شرح کشف المراد، علی محمدی، نشر دارالفکر- تهران، ص38.
[4]. شرح فارسى تجريد الاعتقاد، ابو الحسن شعرانى‏، انتشارات اسلامیه، تهران، ص128.
[5]. يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ،مکارم شیرازی، انتشارات اسلامیه، تهران، ص40.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 1 =
*****