بدون شک می توان مراد نویسنده را فهمید!

12:33 - 1395/11/02

در مورد قرآن این گونه ادعا شده است که ما به خاطر ویژگی هایی که داریم، هیچگاه نمی توانیم به حقیقت آن راه یابیم، این سخن درست نیست. بلکه سخن درست این است که زبان و عرف جامعه دارای قواعدی است که با توجه به آنها می توان منظور گوینده را به درستی تشخیص داد.

فهم مختلف

قرآن مجید و احادیثی که از ائمه اطهار(علیهم‌السلام) به دست ما رسیده است، چراغ‌های هدایتی‌ست که مسیر زندگی انسان را روشن می‌کند و راه صحیح را به وی نشان می‌دهد، ولی در زمان کنونی، گروهی تلاش کرده‌اند به نحوی این چراغ‌های هدایت را خاموش کرده و از زندگی بشر خارج کنند. در این زمینه شبهات متعددی از سوی ایشان وارد شده است که با مقداری تأمل و تفکر به سادگی می‌توان پاسخ آنها را داد. در ادامه به یکی از این شبهات اشاره می‌کنیم و آن را مورد تحلیل قرار می‌دهیم.

این افراد با طرح شبهه در مورد برداشت‌های مختلف از قرآن و روایات این‌گونه می‌گویند: «مهم ترین منبع شناخت و التزام به دین اسلام، قرآن کریم و پس از آن روایات(صحیح) می‌باشد. آنچه در این دو منبع موجود است، قابل اعتماد و اعتناست؛ اما این دو متن از چه سخن می‌گویند؟ بی‌تردید انسان‌ها چونان محصولات خط تولید یک کارخانه، شباهت تمام با هم ندارند. تغذیه، وراثت(ژنتیک)، جغرافیای محل سکونت، نوع تعلیم و تربیت، نوع و تیپ شخصیتی(از بُعد روانشناختی) و ... از آدم‌ها موجودات متفاوت با پیش‌فرض‌ها، بینش‌ها، گرایشات و کنش‌های گونه‌گونی ساخته است. این موجودات متفاوت در مواجهه‌ی با هر متنی مبتنی بر تمام عناصر و مولفات پیش گفته، متفاوت می‌اندیشند و می‌فهمند. قرآن کریم و روایات، خود یک پیام روشن و مبتنی بر فطرت و عقلانیت دارد؛ اما فهم انسان‌ها از این پیام متفاوت است به همین خاطر به این پیام روشن امکان دسترسی وجود ندارد.

اشکالات مهم این سخن
الف) اگر کسی این سخن را قبول کند نباید آن را محدود به قرآن و روایات کند، بلکه ادعای ایشان در تمام متن‌ها و نوشته‌ها جریان دارد، بلکه نه تنها در متن‌ها و نوشته‌ها بلکه حتی در سخن گفتن نیز هر فردی می‌تواند بر اساس ویژگی‌های روحی و مکانی و ... خویش برداشت متفاوتی از گفته‌های مخاطب خویش داشته باشد.

در حقیقت طرح این ادعا رابطه بین انسان‌ها را از بین می‌برد، و انسان‌ها نمی‌توانند از هیچ طریقی با یکدیگر رابطه بر قرار کنند، و حتی گوینده این سخن نیز باید لب فرو بسته و چیزی نگوید چون امکان دارد شنونده ــ به خاطر ویژگی‌های خاص خویش ــ برداشتی متفاوت با سخنان گوینده داشته باشد، و حتی می‌تواند این برداشت متضاد با سخنان گوینده باشد. در این صورت نه تنها ارتباطی بر قرار نشده، بلکه در جهت عکسش حرکت شده است. حال آن‌که با رجوع به جامعه می‌بینیم که مردم با گفتن و نوشتن یک متن، با یکدیگر عهد و پیمان می‌بندند و با یکدیگر رابطه برقرار می‌کنند.

ب) از سوی دیگر، از این شبهه این‌گونه فهمیده می‌شود که انسان‌ها ــ به خاطر ویژگی‌هایی که دارندــ نمی‌توانند به واقعیت در متن دست یابند، حال آن‌که این ادعا نیز بی اساس است؛ زیرا قواعد متعدد عرفی وجود دارد که می‌تواند انسان را از پیش فرض‌هایش جدا کند و به مخاطب کمک کند تا به واقعیت دست یابد، به عنوان مثال اصل «اصالت الظهور»[1] یکی از این قواعد است که عرف جامعه به آن توجه می کند، به عنوان مثال فرض کنید کارفرمایی به کارگر خویش دستور می‌دهد که «امشب از مهمان‌ها پذیرایی کن» حال اگر شب فرا رسد و این کارگر، مهمان‌ها را اکرام نکند، روز بعد کارفرما وی را مورد مؤاخذه قرار می‌دهد که چرا به سخنش عمل نکرده است و اگر وی مدعی شود که  مطلب دیگری را از سخنان شما ــ به خاطر ویژگی‌هایی که داشته‌ام ــ برداشت کرده‌ام از او نمی پذیرد و کارفرما با استدلال به ظاهر کلامش سخن کارگر را رد می‌کند. و قواعد متعدد دیگری مانند: اصالت عموم، اصالت عدم تقدیر و ... [2] که در نزد عرف وجود دارد و می‌توان به وسیله آن‌ها به واقعیت متن دست یافت.  

ج) به این دیدگاه اشکال دیگری نیز وارد است و آن این‌که، اگر انسان‌ها به خاطر ویژگی‌هایی که دارند، نمی‌توانند به واقعیت دست یابند، پس فرستادن قرآن و نقل احادیث اهل بیت(علیهم‌السلام) کاری عبث و بیهوده‌ است که ــ نعوذبالله ــ از سوی خداوند متعال انجام شده است، حال آن‌که خداوند متعال از کار عبث و بیهوده منزه است. به عنوان مثال فرض کنید پزشک حاذقی برای بیمار خویش نسخه ای پیچیده است، ولی هیچ داروخانه ای نمی تواند بفهمد که چه داروهایی از سوی پزشک نوشته شده است، اکنون این نسخه چه فایده ای می تواند داشته باشد جز این که بفهماند این پزشک انسان خردمندی نیست.

نکته‌ای برای یادآوری
البته در این میان نباید انکار کرد که سخن گفتن در مورد یک متن احتیاج به یک مبادی تصوری و تصدیقی دارد، به عنوان مثال اگر یک شخص بخواهد به متن عربی رجوع کند، باید با زبان عربی، قواعد بلاغت و ... آشنایی داشته باشد.

ضرورت آشنایی با این مبادی زمانی به خوبی آشکار می‌شود که شخصی بخواهد با متنی از فرهنگ متفاوت روبرو شود به عنوان مثال، اگر شخصی تنها با کلمات فارسی آشنایی داشته باشد، ولی از فرهنگ و شرائط مکانی و زمانی اصطلاحات جامعه ایرانی اطلاعات کافی نداشته باشد، قضاوتی متفاوت و گاه مضحک می‌کند، آنچان که شهید مطهری(رحمه الله علیه) در این زمینه مطلبی را نقل می‌کند و می‌فرماید: «همين كنت گوبينو سابق الذكر كه در زمان ناصر الدين شاه در ايران اقامت داشته و زبان فارسى را خوب تكلم مى ‏كرده، در كتابى كه به نام سه سال در ايران به زبان فرانسه منتشر كرده و به فارسى ترجمه شده است، آنجا كه كيفيت احوال پرسى ايرانيان را شرح مى‏ دهد مى‏ گويد: «پس از آنكه شما و صاحب‌خانه و جميع حضار نشستيد شما به طرف صاحب‌خانه رو مى‏ كنيد و مى‏ گوييد آيا بينى شما چاق است؟ صاحب‌خانه مى‏ گويد در سايه توجهات باری تعالى بينى من چاقث است، بينى شما چطور؟ ... من در بعضى مجالس ديده ‏ام كه حتى پنج مرتبه اين را از يك نفر سؤال كرده‏ اند و او پاسخ داده است و حتى شنيدم در توصيف ... (يكى از علماى تهران) مى‏ گفتند كه از بزرگ ترين خصائلش اين بود كه وقتى به ملاقات يكى از بزرگان مى‏ رفت نه تنها در خصوص بينى وى و متعلقان وى پرسش مى‏ کرد، بلكه راجع به بينى تمام نوكرها و حتى دربان استفسار مى ‏كرد.» ملاحظه كنيد كه اين مرد در اثر عدم آشنايى كامل به تعبيرات زبان فارسى و گمان اينكه در جمله «دماغ شما چاق است؟» منظور از كلمه دماغ، بينى و منظور از چاقى، فربهى است، دچار چه اشتباهى شده و به چه صورت مسخره آميزى آن را نقل كرده است.»[3]

ولی این حقیقت نباید سبب شود که ما گمان کنیم نمی‌توانیم به واقعیت دست یابیم، زیرا همان‌گونه که در قسمت بالا اشاره شد قواعدی عرفی و عقلایی زیادی وجود دارد که کمک می کنند انسان به مقصود گوینده یا نویسنده برسد.

در نتیجه: با توجه به نکاتی که بیان شد به این حقیقت راه می‌یابیم که این ادعا که «ویژگی‌های و پیش فرض‌های  انسان‌ها سبب می‌شود که به واقعیت قرآن دست پیدا نکنیم.» سخنی لغو و بیهوده است؛ زیرا قواعد متعددی وجود دارد که کمک می‌کند انسان به واقعیت دست یابد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــ
پی‌نوشت
[1]. وقتى كه لفظى در معناى خاصى ظهور داشته باشد اما آن‏گونه صراحتى نداشته باشد كه در آن احتمال خلاف داده نشود پس قانون كلى و ثابت نزد عقلاء اين است كه ظاهر جمله را گرفته و احتمالات خلاف آن را لغو مى ‏دانند و اين همان چيزى است كه از آن با عنوان اصالت ظهور ياد مى ‏كنند. الموجز في أصول الفقه، آیت الله سبحانی، موسسه الامام الصادق( علیه‌السلام) 1387 ش‏،ص20.
[2]. اصالت عموم یعنی هنگامى كه كلامى به صورت عام وارد شد و ما شک کردیم که شاید مخصصی وارد شده باشد که کلام را از این عمومیت خارج کند، در اینجا عقلا این احتمال را نادیده می‌گیرند. همان/ص19.
اصل عدم تقدیر: هرگاه در كلامى احتمال بدهيم كه كلمه يا جمله ‏اى در تقدير است، اما دليلى بر اين احتمال وجود نداشته باشد، در چنين موردى علماى اصول مى‏ گويند: اصل بر اين است كه شارع منظورش را در قالب الفاظ بيان مى ‏كند، و اگر از لفظ بيش از ظاهر فهميده نشود، با اجراى اصل عدم تقدير به آنچه بيان شد عمل مى‏ شود. ر.ک. فرهنگ تشريحى اصطلاحات اصول‏، عيسى ولايى، نشر نی‏، 1387 ش‏، ص90. ‏
[3]. مجموعه ‏آثار، شهيدمطهرى، انتشارات صدرا، ج‏6، ص34.

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
9 + 3 =
*****