انتشار شبهه و پخش شایعۀ عقیم بودن حضرت امام حسن عسکری(علیهالسلام)، دلایل متعددی دارد که از جمله مهمترین آن اختناق شدید دوران خلافت عباسی و وجوب کتمان و حفظ جان امام مهدی(علیهالسلام) و و وجود افراد دروغگو و کذاب می باشد.
به اعتقاد شیعه حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از سلب پاک پدر گرامیشان امام حسن عسکری(علیهالسلام) متولد شده است و دلایل و شواهد بسیاری وجود دارد که این مسأله را اثبات میکند؛ با این وجود عدهای از روی عناد و دشمنی، بدون آن که دلیل ارائه کنند، مسأله عقیم بودن امام عسکری(علیهالسلام) را مطرح میکنند و میگویند، عسکری به معنای بی دانه و عقیم میباشد و از همین رو، لقب عسکری را به امام یازدهم دادهاند.
در پست گذشته در دو محور، 1. معنای عسکری 2. شاهدان تولد، این موضوع را مورد بررسی قرار داده و به این شبهه پاسخ دادهایم. در این مقاله با بررسی دوران و عصر این امام همام و پس از آن، به ریشهها و علل شیوع این شایعه میپردازیم.
ریشهها و علل شایعه عقیم بودن امام حسن عسکری(علیهالسلام)
با مطالعه تاریخ، برای بروز و شیوع این شایعه، دلایل متعدد و زیادی میتوان بیان کرد که با رعایت اختصار و پرهیز از زیادهگویی به بیان برخی از آنها میپردازیم.
الف) اختناق شدید دوران خلافت عباسی و وجوب کتمان و حفظ جان امام
شاید بتوان عصر امام حسن عسکری(علیهالسلام) را شدیدترین دوران از جهت اختناق و فشارهای دستگاه حکومتی دانست، چرا که حکومت عباسی با آگاهی یافتن از تولد حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از امام حسن عسکری(علیهالسلام) به واسطه شنیدن اخبار و روایات متواتر، حضرت را در تنگنا و تحت فشار قرار داده بودند؛ به همین خاطر یا حضرت در زندان بود و یا در حبس خانگی به سر میبرد، تا به این طریق جلوی ارتباط شیعیان با امام و تولد حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را بگیرند. [1] به همین خاطر بهترین راه نجات از این تنگنا، این بود که ولادت حضرت مخفی بماند و در اذهان عمومی طوری وانمود شود که هیچ اتفاقی نیافتاده است و تولدی در کار نیست تا به دنبال آن ذهنها منحرف گردد و جان امام از گزند ماموران حکومت بنی عباس در امان بماند. به همین دلیل وقتی مردم این وضعیت رامشاهده میکردند، ناخودآگاه این شایعه کم کم در اذهان عمومی شکل گرفت و این تصور پدید آمد که امام عقیم است و فرزندی ندارد.
ب) دشمنی مخالفان و معاندان حضرت
در طول تاریخ هیچگاه نبوده که اهل بیت(علیهم السلام) مورد اذیت و آزار حاکمان و کینهتوزان قرار نگیرند و امام حسن عسکری(علیهالسلام) نیز از این قاعده مستثنا نبوده است و افراد از جمله زبیری عالم و جعفر کذاب و ... از روی حسادت و غرض ورزی سعی در خراب کردن چهره ایشان داشتند.
«زبیربن بکار» از علمای بسیار مشهور اهل تسنن بود که در علم انساب و ... شهرت داشت؛ متوکل عباسی او را برای تعلیم و تربیت فرزندش به سامرا آورد. او کینه و عداوت زیادی نسبت به شیعیان و خصوص حضرت داشت، تاجایی که امام را تهدید به قتل کرد و در میان مردم از امام بدگویی میکرد و ایشان را عقیم معرفی میکرد، اما پس از چندی به قتل رسید.
نقل شده امام حسن عسکری(علیهالسلام) بعد از قتل او فرمود : «این است سزای کسیکه نظر رحمت حق را نسبت به اولیائش دروغ دانست و گفته بود من را خواهد کشت و فرزندی نخواهم داشت که جانشین من باشد.»[2]
یکی دیگر از افرادی که شایعه عقیم بودن امام را در میان مردم پخش می کرد، برادر امام، معروف به «جعفر کذاب» بود؛ او فردی شراب خوار و لاابالی بود. او تصور میکرد اگر فرزندی برای حضرت نباشد، میتواند بعد از حضرت خود را به عنوان امام در میان مردم معرفی کند، و حتی پس از شهادت حضرت قصد اقامه نماز بر جنازه ایشان را داشت که حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خود را نشان داد و او را کنار زد و خود بر جنازه پدر نماز خواند.[3]
جعفر کذاب به دلیل کینه خود، بیکار ننشست و این شایعه را در حد گسترده ای پخش کرد و متاسفانه در این ماجرا کم نبودند افراد ساده لوحی که حرف او را قبول کردند. بعد از وفات امام حسن عسکرى(علیهالسلام) جز عده معدودى از ثقات اصحاب و خواص، کسی از تولد فرزندش اطلاعى نداشت، به همین خاطر بسیاری از مردم می پنداشتند که حضرت فرزندی ندارد. اما با روشن گری همین ثقات و بزرگان شیعه اکثریت شیعیان تولد و حضور حضرت را پذیرفتند و به نواب خاص حضرت اعتماد کرده و مسائل خود را از امام دوازدهم خود می پرسیدند.
بنابراین دلایلی از جمله کتمان تولد حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دلیل حفظ جان ایشان و وجود افراد دروغگو و کذاب از جمله زبیری و جعفر که شایعه عقیم بودن حضرت را پخش می کردند، موجب شد که مردم تصور کنند که ایشان عقیم هستند و فرزندی ندارد، اما وجود شاهدان متعدد و امین و گزارشهای بسیار زیاد در این رابطه، این شایعه و شبهه را از بین برد.
____________________________________________
پینوشت
[1]. سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه ، محمد رضا جباری، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، قم، 1382، ص75.
[2]. كمال الدين و تمام النعمة، شیخ صدوق، اسلامية ـ تهران، ج2، ص426. (مطابق نرم افزار کلام علوم اسلامی)
[3]. منتهی الامال، شیخ عباس قمی، هجرت، قم، 1384، ج2، ص580.