برخورد امام هادی(ع) با عامل تبعیدشان

11:53 - 1396/01/11

- لحظه لحظه زندگی ائمه(علیهم‌السلام) درس‌آموز است. یکی از آن لحظات پر پند، ماجرای تهدید و تبعید امام هادی(علیه‌السلام) به عراق توسط بریحه عباسی است که امام وی را می‌بخشند. (اثبات الوصية، مسعودى، ص۲۳۳)

تبعید امام هادی به سامرا

می‌دانیم که امام هادی(علیه‌السلام) را ظالمانه از مدینه به سامرا منتقل کردند. سامرا در اصل شهری نظامی بود که برای حضرت حکم زندان را داشت. دوری از قبر پیامبر و ائمه بقیع(علیهم‌السلام)، دوری از خانه وحی و آشنایان بسیار بر امام سخت بود، ولی با این حال مجبور به انجام آن شد. اما به راستی چه کسی باعث این هجرت اجباری بود؟ و امام با ایشان چه برخوردی داشت؟ چه درس‌هایی ‌می‌توان از این واقعه گرفت؟
بریحه مسئول نماز حرمین یا...
بریحه عباسی بر نماز جماعت مسجد الحرام و مسجد النبی(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نظارت داشت. یکی از عمال حکومت بود و چون علاقه مردم به امام هادی(علیه‌السلام) را می‌دید و وجود امام را شمع جمع مشتاقان یافت؛ به متوکل نامه نوشت: «اگر به حرمین نیاز داری پس علی بن محمد را از این دو مکان اخراج کن. او مردم را به سوی خودش خوانده و خلایق بسیاری از او تبعیت و پیروی می‌کنند.[۱]»
اخلاق، انفاق‌ها، بذل و بخشش‌ها، مشورت‌ها و توصیه‌های امام همه و همه مخصوص گروه خاصی نبود. از عنایات حضرت دوست و دشمن برخوردار بودند و برای ایشان شیعه و غیر شیعه، مسلمان و غیر مسلمان نداشت. اگر صاحب حاجت و نیازی می‌دید مشکلش را برطرف می‌کرد. از این رو اخلاق محمدی این امام همام باعث علاقه‌مندی تمام مردم به وی شده بود[۲]. در ضمن خود حضرت فرموده بودند که: «مَن أطاعَ اللّه َ يُطاعُ[۳] کسی که از خدا اطاعت کند؛ مردم مطیع او می‌شوند.» امام نیز بندگی خدا را می‌کرد و مردم از چنین فردی تبعیت می‌کردند. بریحه که از این موقعیت امام ترسید و از روی حسادت و کینه، از امام بدگویی کرد.
تبعید حضرت هادی(علیه‌السلام)
بر اثر سخن‌چینی‌ها و بدگویی‌ها متوکل نوشته‌ای به یحیی بن هرثمه داد و دستور داد که امام را به سامراء بیاورد. متوکل یک نامه نیز برای امام و یک نامه به بریحه نوشت. وقتی یحیی بن هرثمه به مدینه رسید و ابتدا نامه بریحه را به او داد و سپس هردو به سوی امام هادی(علیه‌السلام) رفتند و نامه متوکل را به ایشان تقدیم کردند. امام که از تبعید آگاه شدند؛ از آنان سه روز مهلت خواستند و بعد از سه روز اسب‌ها را زین شده و بارها را آماده دیدند و راهی عراق شدند.
بدرقه یا تهدید
وقتی امام مدینه را ترک می‌کرد؛ بریحه برای بدرقه آمد و وقتی مقداری از شهر دور شدند به امام گفت: «می‎‌دانم که می‌دانید که من باعث تبعید شما به عراق هستم. من قسم مي‌خورم كه اگر شكايت مرا به متوكل يا يكى از ياران خصوصى او يا پسرانش بكنى من هم خرماهاى تو را قطع مي‎‌كنم و دوستان تو را مي‌كشم، چشمه و قنات‌هاى زمين‌هاى تو را از بين خواهم برد، اين كارها را حتما انجام خواهم داد.»
امام هادی(عليه‌السّلام) متوجه بريحه شد و فرمود: «اِنَّ أَقرَبَ عَرضِي إِيّاكَ عَلَى الْبارِحَةِ وَ ما كُنْتُ لَأعْرَضَنَّكَ عَلَيهِ ثُمَّ لَأَشكُونَكَ إلَى غَيرِهِ مِنْ خَلقِهِ[۴]شکایتی که از تو بکنم نزدیکتر است و آن به خداست و وقتى كه شكايت تو را به خدا بكنم هرگز بخلق خدا از تو شكايت نخواهم كرد.»
بريحه به دست و پاى امام افتاد، گريه و زارى كرده و طلب عفو و بخشش کرد، امام على النقى(عليه‌السّلام) نیز فرمودند: «قَد عَفَوتُ عَنكَ[۵] همانا تو را بخشیدم.»
دو درس از واقعه
بیشتر ما انسان‌ها از مردم می‌ترسیم. درست مانند بریحه که امام را تهدید می‌کرد تا امام شکایت او را نزد متوکل یا نزدیکان او نکند. او از خدا غافل بود و توجه نداشت که اولین وکیل مظلوم خداست. خدایی که هیچ قدرتی بالاتر از قدرت او نیست و به این دلیل است که در سفارش‌های دینی بر دوری از ظلم به دیگران اصرار شده است. بلا و مصیبت اصلی آن بلایی است که از طرف خداوند بر انسان جاری شود و آن براثر ظلم نازل می‌شود. همچنانکه امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تُورِثُ النَّدَمَ الْقَتْلُ وَ الَّتِي تُنْزِلُ النِّقَمَ‏ الظُّلْم‏[۶] و گناهی که پشیمانی به بار می‌آورد قتل است و گناهی که بلا را نازل می‌کند ظلم است.»
درس دیگر برخورد امام با بریحه است. امروزه اگر به کسی ظلم شود، مظلوم بارها پشت سر ظالم حرف می‌زند، بدگویی می‌کند و او نیز دست به دشمنی با ظالم می‌زند. اما امام هادی(علیه‌السلام) که پناهگاه خود را تنها خداوند می‌دانستند، فرمودند: شکایت تو را به خدا می‌کنم. در حالی که امام نیز می‌توانست از دوستانش بخواهد با بریحه به مانند خودش رفتار کند. ولی امام(علیه‌السلام) در قله‌های فضایل اخلاقی بودند و نه تنها بدگویی‌ بریحه را پیش خلقی نکردند؛ بلکه وقتی با عذرخواهی او روبرو شدند وی را بخشیدند؛ چرا که امام علی(علیه‌السلام) فرمودند: «الْعَفْوُ تَاجُ‏ الْمَكَارِم‏[۷] عفو و بخشش تاج مکارم و اوج بزرگواری است.
نتیجه گیری
اگر مورد ظلم واقع شدیم به جای آنکه کینه به دل بگیریم یا بدگویی و دشمنی را ما هم آغاز کنیم؛ می‌توانیم شکایتمان را با خدا درمیان بگذاریم. به علاوه آنکه همواره بخشش بهترین صفت اخلاقی و نشان از بزرگواری‌هاست.
پی‌نوشت
[۱]- اثبات الوصية، مسعودى، على بن حسين‏، انتشارات انصاريان‏، قم‏، ۱۳۸۴، ص۲۳۳.
[۲]- تاريخ زندگانى امام هادی، على رفيعى‏، زمزم هدایت، تهران، ۱۳۸۹، ص۵۲.
[۳]- الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، ۱۴۰۷ ق‏، ج۱، ص۱۳۷.
[۴]- اثبات الوصية، ص۲۳۳.
[۵]- همان.
[۶]- الکافی، ج۲، ص۴۴۸.
[۷]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم‏، تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، دفتر تبليغات اسلامی، قم‏، ۱۳۶۶ ش‏، ص۲۴۵.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 4 =
*****