با توجه به مطرح شدن نسبیت اخلاق برای حل مشکل چه گفته اند؟

13:30 - 1396/04/12

قبل از هرچیز لازم است توضیح داده شود که نسبیت در اخلاق و مطلق بودن آن به چه معنا است. نسبی در برابر مطلق است. برخی می گویند: اخلاق و ارزش های اخلاقی مانند: «عدل خوب است»، «احسان به پدر و مادر خوب است»، ظلم و ستم به دیگران بد است»، اصولی ثابت،عام و همگانی می باشند که از عوامل اجتماعی و روان شناختی به سدتی نمی آید و دگرگون نمی شود و از هر جهت اطلاق دارد. اخلاق با چنین شاخصه ای مطلق است.

‏قبل از هرچیز لازم است توضیح داده شود که نسبیت در اخلاق و مطلق بودن آن به چه معنا است.
نسبی در برابر مطلق است. برخی می گویند: اخلاق و ارزش های اخلاقی مانند: «عدل خوب است»، «احسان به پدر و مادر خوب است»، ظلم و ستم به دیگران بد است»، اصولی ثابت،عام و همگانی می باشند که از عوامل اجتماعی و روان شناختی به سدتی نمی آید و دگرگون نمی شود و از هر جهت اطلاق دارد. اخلاق با چنین شاخصه ای مطلق است.
برخی می گویند: اخلاق و ارزش های اخلاقی هیچ اعتبار کلی و واقعیت و ریشة ثابتی ندارد. اعتبار همة اصول اخلاقی به فرهنگ، گزینش فردی، زمان، مکان و ... بر می گردد. اخلاق با چنین شاخصه ای نسبی است.
از آیات و روایات به خوبی به دست می آید که اخلاق از اصول ثابت، عام و فراگیر و همگانی بهره مند است. قران کریم می گوید: «ولکن الله حبّب اِلیکم الایمان و زیّنه فی قلوبکم و کرّه الیکم الفکر و الفسوف والعصیان؛[1] خداوند ایمان را محبوب قلب های شما قرار داد و کفر و فسق و گناه را مورد کراهت و نفرت طبیعت شما ساخت».
از تعبیر «فی قلوبکم» به خوبی فهمیده می شود که الخاق و ارزش های اخلاقی به صورت ثابت و همگانی در عمق جان آدمیان ریشه دارد. فطری بودن دین که در بعضی آیات آمده، بیانگر اصول ثابت در جان انسان ها است.
نیز فرمود: «خداوند به عدل و احسان و ادای حق خویشاوندان فرمان می دهد و از کارهای ناپسند و سرکشی باز می دارد».[2]
در این آیه از «عدل»، «احسان» و «ادای حق خویشاوندان» به عنوان امور ارزشی و اخلاقی و از «فحشا»، «منکر» و «بغی» به عنوان امور ضدر ازشی و زشت یاد شده است.
در جای دیگر فرمود: «قل لا یستوی الخبیث والطیب؛[3] ناپاک و پاک مساوی نیستند».
نیز فرمود: «و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث؛[4] طیبات را برای آنان حلال و خبائث را حرام می کند».
آدمی امور طیّب و پاکیزه را می پسندد و این ها را خوب و ارزش می داند و اسلام این ها را حلال و یا واجب نموده است. در برابر آن امور ناپاک و خبیث را زشت می‌شمارد و اسلام آن‌ها را حرام نموده است.
امام صادق(ع) فرمود: «فبالعقل عرف العبادُ خالقهم ... و عرفو به الحسن من القبیح؛[5] بندگان در پرتو عقل، آفریدگار خویش را می شناسند ... و توسط عقل، نیک را از زشت باز می‌شناسند». پس عقل خوبی ها و بدی ها را خوب درک می کند، مانند عدل خوب است و ظلم و ستم بد است. این ها اصولی ثابت، عام و همگانی هستند، سؤال: اگر احکام اخلاقی مطلق است، چرا در برخی موارد استثنا وجود دارد، همانند دروغ مصلحت آمیز؟ استثنا دلیل آن است که اخلاق مطلق نیست، بلکه با توجه به شرایط و موقعیت دگرگون می شود، و این یعنی نسبی بودن اخلاق؟
پاسخ: اگر موضوع اخلاق را رفتار بدانیم، در این صورت می گوییم: اخلاق نسبی است و چهره های کارهای اخلاقی با موقعیت ها دگرگون می شود (لیکن این نسبیت غیر از نسبیتی است که معنایش بیان شد). اما اگر موضوع اخلاق را رفتار آدمی ندانیم، بلکه ملکات نفسانی انسان در درون یا یک یا چند عنوان انتزاعی و کلی مانند عدل،‌ احسان و ظلم را موضوع اخلاق دانستیم، در این صورت اخلاق مطلق است و عنوان‌های اخلاقی همیشه بار اخلاقی مثبت یا منفی خویش را حفظ می کنند و دگرگون نمی گردند.
توضیح: در مورد نسبی بودن اخلاق دو معنا وجود دارد:
1-  اصل ارزشی و ضد ارزشی ثابتی وجود ندارد؛ خوبی و بدی به پسند و عدم پسند فرد یا جامعه وابسته است.
2- رفتارها و کارهای اخلاقی با توجه به موقعیت ها و تغییر عناوین دگرگون می‌‌شود.
نسبیت به معنای اوّل نادرست است؛ یعنی نمی توان پذیرفت که ارزش های اخلاقی از اصولی ثابت و کلی محروم است.
اما نسبیت به معنای دوم درست و قابل قبول است. چون کارهای اخلاقی همیشه به یک منوال نیست. گاهی راست گفتن ارزش اخلاقی دارد و گاهی دروغ (دروغ مصلحت آمیز).
علت این که در جایی دروغ مصلحت آمیز روا است، و راست گفتن روا نیست، این است که :
اوّلاً: در موردی که راست گفتن موجب قتل و خرونریزی بی گناهی شود، این عمل تحت دو عنوان قرار می گیرد، یکی عنوان اوّلی که راست گفتن باشد، و دیگر عنوان ثانوی که کمک و یاری بر قتل و خونریزی فرد بی گناه است. این کار از جهت عنوان اوّلی خوب است ولی از جهت عنوان ثانوی بد است. امّا چون جهت عنوان ثانوی که مفسده دارد، قوی تر است، عقل حکم می کند که از آن اجتناب شود. در این صورت به جای راست گفتن، دروغ مصلحت آمیز بگوید تا جان بی گناهی را نجات دهد.
ثانیاً: موضوع حُسن اخلاقی، راستگویی به طور مطلق نیست، بلکه راست گفتن، فعل خارجی است و این فعل خارجی مستقیماً فعل اخلاقی نیست. راستگویی از آن جهت که مصداق یک عنوان انتزاعی و کلی مثلاً عدالت است، موضوع حُسن اخلاقی است. از این جهت که مصالح جامعه و انسان ها در گرو راست گفتن است، فعل اخلاقی و خوب است.
پس علت خوب و اخلاقی بودن راستگویی، این است که نفع و مصلحت جامعه به آن وابسته است.
حال با توجه به این علت، اگر در جایی راست گفتن به جهت موقعیتش مصلحت نداشته باشد، مثلاً دیگر مصداق عدالت نباشد، یعنی آن عنوان کلی بر این عمل صدق نکند، بلکه اگر مصلحت جامعه و جان انسان ها در دروغ گفتن باشد، عقل به شایستگی آن حکم می کند. به همین جهت گفته اند: دروغ مصلحت آمیز بِه زِ راست فتنه انگیز.[6]
با توجه به این سخن می گوییم: مفاهیمی مانند ظلم، عدل، احسان و نیکی به پدر و مادر، مفاهیم اخلاقی مطلقند، ولی مفاهیمی مانند راست گفتن و دروغ گفتن چون که به صورت مستقیم مفاهیم اخلاقی نیستمد، در این ها اطلاق معنا ندارد.
شهید مطهری در این باره می گوید: «عدالت یک حکم مطلق است در روح انسان که خوب است وظلم یک حکم مطلق است در روح انسان که بد است. امّا «راستی» یک حکم مطلق نیست، بلکه تابع فلسفة‌ خودش است و گاهی «راستی» فلسفه خودش را از دست می دهد».[7]
بنابراین معنا بعضی از مفاهیم اخلاقی مانند عدل و ظلم به طور مطلق و ثابت، خوب و بد هستند و بعضی دیگر مانند راست و دروغ نسبی اند، اما نسبی بودن آن ها نه به این معنا است که در یک فرهنگ خاص و با توجه به خواسته های شخص تغییر کنند، بلکه به این معنا می باشد که اگر در قالب یکی از آن مفاهیم ثابت دریابد، همیشه خوب و بد می شوند، مثلاً راستگویی چون طبق عدالت است (عدل هر چیز را در جای خود قراردادن) خوب است، اما اگر راست گفتن به صورت یک رفتار و فعل خارجی، مصداق عدالت نباشد، بلکه تحت عنوان دیگری قرار گیرد، مثلاً ظلم باشد، یا انسان بی گناهی را به کشتن دادن باشد، این فعل خارجی بد است.
در معنای دیگر از مطلق بودن ارزش های اخلاقی گفته اند که همة ارزش های اخلاقی به وط رمطلق اند و در موردی مانند راستگویی هم گفته اند: این نیز به طور مطلق است، اما مطلق بودن آن از ابتدا همراه با یک سری قیدها است، مثلاً راستگویی که جان انسان بی گناه و ... در آن نباشد، به طور مطلق خوب است یا راست گویی که مصلحت جامعه در آن باشد، خوب است، یا راستگویی که طبق عدالت باشد، خوب است. اگر از ابتدا به این صورت بگوییم، همه گزاره های اخلاقی مطلق می شوند.
با این عبارات به خوبی روشن می شود که حداقل بعضی از گزاره های اخلاقی یا ارزش های اخلاقی به طور مطلق خوب یا بد هستند. اگر چنین نباشد، اصولاً جایی برای اخلاق، ارزش های اخلاقی، توصیه به ارزش های اخلاقی، مذمت یا تحسین یک شخص، جزا و پاداش، روابط انسانی و ... باقی نمی ماند و پایه های اخلاقی به طور کلی درهم می ریزد.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
پاورقی:
[1] حجرات (  ) آیه‌7.
[2] نحل (16) آیه 90.
[3] مائده (5) آیه 100.
[4] اعراف (7) آیه ‌157.
[5] کلینی، کافی (اصول)، ج 1، ص 29.
[6] اقتباس از کتاب فلسفه اخلاق، محمد تقی مصباح، ص 184 – 194.
[7] فلسفه اخلاق، ص 92.

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 4 =
*****