-دعا راهی برای رسیدن به نیازهای مختلف می باشد مشروط به اینکه همراه با تلاش و سایر شروط صورت بگیرد؛ مساله ازدواج نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود و برای رسیدن به آن علاوه بر دعا، تلاش هم باید تحقّق یابد.
سؤال: به دختری علاقهمند بودم که پس از کلی دعا به دربسته خورده و جواب منفی شنیدم و از اینکه دعایم مستجاب نشده بود ناراحت بودم، اما الآن بعد از چندین ماه باز شوهر خواهر آن دختر که دوست من میباشد از من خواسته است دوباره تلاش کنم، آیا این کار را انجام بدم؟
پاسخ: خداوند وقتی صدای بندهای را دوست داشته باشد دعای او را مستجاب نمیکند تا ارتباط و التماس او را بیشتر شاهد باشد و از این راه ضمن تقویت ایمان و معنویت او را به استحکام بیشتری برساند، امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: «هرآینه بنده دعا میکند و خداوند عزوجل به دو فرشته میفرماید: من دعای او را مستجاب کردم اما حاجتش را نگهدارید، زیرا دوست دارم صدای او را بشنوم...» (کافی، ج 2، ص 489)
البته لقمه حلال، اطاعت از دستورات خداوند، اصلاح عیوب خود و... ازجمله شروط استجابت دعا میباشد که شاید نقش تلاش و کوشش انسان در این میان برجستهتر باشد، بهطوری که در روایتی تلاش را به زه کمان تشبه کردهاند که در پرتاب تیر نقش به سزایی دارد امام علی (علیهالسلام) میفرماید: «دعاکننده بدون عمل و تلاش مانند تیرانداز بدون «زه» است!» (نهجالبلاغه، حکمت 337)
با توجه به مطالبی که ذکر شد شاید تلاش قبلی شما بهاندازه کافی و با جدیت همراه نبوده است و یا موانعی بر سر راه وجود داشته که اکنون برداشتهشده است. اکنونکه این فرصت فراهم شده، شما باز برای رسیدن به هدفتان تلاش کنید و مجدداً با آن دختر وارد مذاکره و گفتگو شوید و از علل ظاهر و باطن این تغییر رویه باخبر شوید و با تفکری دوباره اگر آن دختر هنوز ملاکهای لازم را داشت ازدواج کنید.
پینوشتها:
کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، چاپ چهارم، انشتارات دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407ق
شریف الرضی، محمد بن حسین، نهجالبلاغه، چاپ اول، انتشارات هجرت، قم، 1414 ق
نظرات
ممنون از پاسخ شما. ظاهرا حدس بنده درست بود. بنده قبل از دریافت پاسخ شما به فال نیک گرفتم و به دوستم گفتم اقدام کند (14 روز پیش). 7روز پیش با دوستم صحبت کردم. ایشان گفت هفته پیش به خانمش گفته، خانمش گفته است که خواهرش الان با یک خواستگار در حال صحبت هستند. این هفته هم دوباره از خانمش پرسیده و خانمش گفته هنوز خواهرش با خواستگار در حال صحبت هستند. به من گفت یک هفته یا ده روز صبر کنم. ظاهرا این فقط نیت دوست من بوده است و ظاهرا هیچ هماهنگی حتی با خانواده دختر نبوده چه برسد با خود دختر خانم.
منتظر هر پاسخی از دوستم بودم غیر از این. چون اگر با هماهنگی دختر خانم آمده بود الان گفتن این صحبتها بیمعنی بود. یعنی حداقل بنده به صدق گفتار دوستم مطمئن هستم.
دوستم میگوید چون دو طرف را میشناسد، میگوید نظر خودش به این ازدواج کاملا مثبت است. بعد از طرفی میگوید هر خواستگاری که به صورت رسمی شده است او و خانمش هم بودهاند و در جریان بسیاری از خواستگارهای خواهر خانمش هم بوده است (که برخی را خودش خوب میشناخته است). خودش میگوید در مقایسه با آنها شرایط هیچکدام مثل بنده نبوده است. دوستم میگفت اگر شد میخواهد مستقیم با خواهر خانمش صحبت کند و همینها را بگوید. اما گفت صبر کنیم ببینیم نتیجه خواستگاری فعلی چقدر میشود.
اما نکتهای که هست اگر هر کسی غیر از دوستم اینچنین میگفت احتمال زیاد میدادم که پاسخ منفی است چون تجربههای قبلی این را برایم تایید میکند و این صبر کردنها هیچ وقت نتیجه مثبتی برایم نداشته است که هیچ باعث آزار و اذیتم شده است.
تصمیم گرفتم فعلا صبر کنم، چون فرض را میخواهم صدق گفتار دوستم بگذارم. اما میگویم شاید دوستم صحبت کرده و جواب منفی گرفته است و نتوانسته رو راست به من بگوید. نمیدانم به دوستم پیام بزنم بگویم (اگر "راست حسینی" جواب منفی است الکی صبر نکنم) یا نه.
ببخشید که زیاد مینویسم، اما جایی نیست که صحبتهایم را بگویم. الان نمیدانم این چه سرنوشتی است. آخر من که فراموش کرده بودم. چرا باید داغم تازه شود. فرض کنیم با خواستگار فعلی به توافق رسید، خوب من چرا باید بفهمم؟ یا اینکه به توافق نرسید و دوستم رفت راجع به من صحبت کرد و پاسخ منفی گرفت. آن وقت خوب من به دعاهایم بدبین میشوم.
ببینید نمیدانم منظورم را چگونه بگویم. بنده کلا فراموش کرده بودم چون قضیه برای سه سال پیش بود. بنده پارسال هم برای خواستگاری مجدد استخاره کردم بد آمد. همان سه سال پیش که با جواب منفی افسردگی گرفتم به من گفتند (عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحب شیئا و هو شر لکم)، من هم تصمیم گرفتم فراموش کنم و فراموش کردم و گفتم باید راضی بشم به رضای خدا. منتهی اینکه بعد از شبهای قدر دوستم بیمقدمه آمده به بنده پیشنهاد میدهد، بنده نمیدانم اصلا چه کار کنم. آن زمان وقتی ایشان با بی میلی با من برخورد کردند و به من گفتند پیگیری نکنم، خوب چه تلاشی باید می کردم. یا الان دوستم می گوید باید تلاش کنی، شما هم می گویید باید تلاش کنم، اما الان که خواستگار دارد خوب من چه تلاشی بکنم؟ یا اگر قبول نکرد صحبت کنیم چه؟ آنگاه چه تلاشی؟