نقش عزلت و خلوت در خودسازی چیست؟

17:24 - 1396/04/27

-«خلوت» حصار عبوديت و بناي سلوک راه دين و از آداب و ارکان سلوک در عرفان است که در قرآن، سيره پيامبر(ص)، ائمه اطهار(ع) و عارفان بزرگ به عنوان يکي از عوامل مهم در پرورش روح و تهذيب نفس با عناويني از جمله: عزلت، چله‌نشيني، اعتکاف و ... مطرح گرديده است.

پرسش: نقش عزلت و خلوت در خودسازي چیست؟

اهميت و ضرورت:
امام صادق(ع) فرمود: «صاحب العزله متحصن بحصن الله متحرس بحراسته فياطوبي لمن تفرد به سرا و علانيه » (هركس عزلت گزيند در دژ الهي مسكن گزيده و خداوند از او نگهباني مي‌كند، پس خوشا به حال كسي كه در پنهان و آشكار با او خلوت كرده است.)( سید بحرالعلوم، رساله سیر و سلوک، ص ۷۶، به کوشش رضا اسنادی، انتشارات هجرت، قم، ۱۰۴.۱ )

«خلوت» حصار عبوديت و بناي سلوک راه دين و از آداب و ارکان سلوک در عرفان است که در قرآن، سيره پيامبر(ص)، ائمه اطهار(ع) و عارفان بزرگ به عنوان يکي از عوامل مهم در پرورش روح و تهذيب نفس با عناويني از جمله: عزلت، چله‌نشيني، اعتکاف و ... مطرح گرديده است. «خلوت» براي سالک، بستري مناسب جهت رهايي از آشفتگي ها و تعلقات دنيوي ايجاد مي کند، تا متوجه‌ عالم غيب و وحدت گردد.
هيچ پيامبر و امامي نيست مگر اينکه مدتي از عمرش را عزلت گزيده است، حال چه در ابتدا مأموريت و رسالتش يا در انتهاي آن! در اين آيه کريمه تأمل کن: «وَاذْکُرْ فِي الْکِتَابِ مَرْيمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِياً؛ فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَيهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِياً . ياد کن قصه حضرت مريم(س) را در قرآن، آن زمان که ‌آن حضرت از قومش جدا شد و در گوشه‌اي خلوت، به عزلت نشست، اينجا بود که ما هم روح الهي‌مان را در چهره بشري زيبا و سرو قامت بسويش فرستاديم.
امام صادق(ع) فرمودند: کسي که عزلت گزيده است در حصن وارد شده و در حفظ و حراست الهي است، پس خوشا به حال کسي که در خلوت و جلوت تنها باشد.
حضرت ابراهيم عليه السلام به بت پرستان زمان خود فرمود:«أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسي‌ أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيا. من از شما و آنچه که مي پرستيد دوري و عزلت گزيده و پروردگار خود را مي خوانم و اميدوارم که خداوند مرا شقي و بد عاقبت نفرموده و از لطف خود محروم ننمايد. (سوره مريم/۱۹، آيه۴۸)
همچنين آن حضرت پس از نجات از آتش فرمود: «وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلي‌ رَبِّي سَيهْدينِ»؛ من به سوي پروردگارم خواهم رفت و او به زودي مرا راهنمايي مي‌کند. (سوره صافات/۳۷، آيه۹۹)
يک نمونه از عزلت گزيني در داستان اصحاب کهف است که مجبور شدند از ظلم حاکمان زمان خود فرار کنند و به غار پناه ببرند، اين داستان را قرآن کريم نقل کرده است. اصحاب کهف به يکديگر گفتند: حال که از پادشاه و بت پرستي جدا شديم، جايي براي فرار از اينان برويم پس به غار پناهنده شدند و خداوند رحمت خود را بر آنان نشر داد. پس از قوم خود جدا شدند و از ميان آنها رفتند و بر توحيد ثابت قدم ماندند. چون در غار وارد شدند از اذيت و آزار پادشاه و بت پرستان در امان ماندند. آنان جوانان خدا پرستي بودند که از هراس پادشاه ستمگر که مردم را به اجبار به بت پرستي مي خواند به غار پناهنده شدند.
و اذ اعتزلتموهم و ما يعبدون الا الله فاوا الي الکهف ينشرلکم ربکم من رحمته و يهيئ لکم من امرکم مرفقاً. اگر از مردم خود کناره جسته ايد و جز خدا را نمي پرستيد، به غار پناه بريد تا خدا رحمت خويش برشما ارزاني دارد و نعمت تان را در آن مهيا دارد. (کهف: 16)
هر که را توفيق حق آمد دليل*** گوشه اي بگرفت و رست از قال و قيل.
حضرت مريم هم که در کفالت حضرت زکريا يا شوهر خاله خود در آمد در قسمت شرقي بيت المقدس (مسجدالاقصي) سکونت گزيد و از مردم به طور عموم عزلت اختيار نموده و کناره گيري کرد و فقط حضرت زکريا از احوال او با خبر بود و گاهي به او سر مي زد، غذا و ميوه هاي بهشتي نزدش مشاهده مي کرد و با تعجب سؤال مي نمود که اين ميوه و غذا از کجاست؟ مريم پاسخ مي داد از موهبت پروردگار مي باشد که به من ارزاني فرموده است.
مصداق بارز ديگر سيره پيامبر اکرم(ص) است که عادت داشت قبل از بعثت در حدود 35 سالگي، سالي يک ماه در غار حراء خلوت گزيده و مطابق دين ابراهيم عبادت مي کرد و در باره ي خدا و مخلوقات تفکر مي کرد آيا مي شود که خالق و مدبر انسان و هستي آفريده خود را مهمل و بي هدف و بدون برنامه تنها بگذارد. و در آستانه بعثت نيز ميل فراواني به خلوت داشت تا بدانجا که قريشيان به طعن و تعريض مي گفتند: انّ محمداً عَشِق رَبّه : محمد عاشق پروردگارش شده است. ( السيره النبويه بن هاشم 1/252- ميناگر عشق 639)
خلوت نشيني يا خلوت نشستن از آداب لازم سلوک است . خلوت نشيني در نزد صوفيه عبارت است از دوري از خلق به قصد عبادت و رياضت تا بدين سبب ، حالت انقطاع و جمعيت خاطر و تمرکز فکر حاصل آيد .
گنج عزلت که طلسمات عجايب دارد *** فتح آن در نظر رحمت درويشان است( غزل 52 )
همچنين سنت خلوت نشيني از سنن پسنديده انبيا و اوليا است ، چنانکه حضرت موسي چهل شبانه و روز به ميقات رفت و از خلق و خلايق دوري گزيد . همين طور حضرت عيسي نيز ادب خلوت نشييني را رعايت مي کرد .
وقتي حق تعالي حضرت موسي را براي استماع کلام خود بي واسطه، امر فرمود که به ميقات بيايد همانطور که در (سوره بقره آيه 51) آمده است، پس چهل شبانه روز به خلوت او را آراسته کرد تا به اين مقام برسد.
در خبري معروف آمده است : هر که براي خداوند چهل بامداد ، خالص و بي شائبه باشد ، چشمه ساران حکمت و فرزانگي از قلبش جوشيدن گيرد و بر زبانش جاري گردد .
بنابراين حکمت خلوت نشيني در چهل صباح آن است که در هر صباح ، حجابي از سالک برداشته شود . و نشان صحت خلوت نشيني آن است که پس از اتمام اين دوره ، جويبار حکمت از دل او بجوشد و بر زبانش جاري گردد .
در روايات بر وجود مصلّي (نمازخانه) در خانه تأکيد شده است. جايي که دائماً سجاده پهن است و به نماز و عبادت اختصاص دارد. رسول الله و فاطمه زهرا و همه ائمه: در خانه مصلي داشته‌اند و مستحّب است انسان با مصلي همچون مسجد رفتار کند. سابق بر اين افراد در خانه هاي خود اطاقکي مخصوص ذکر و عبادت مي ساخته اند و اين اطاقک خلوت ايشان با خداوند را تامين مي کرده است.
در قرآن به بيان فوايد خلوت کردن در دل شب اشاره شده و اينکه بيداري در شب بهتر و استوارتر است؛ چراکه در طول روز تمرکز و فرصت کافي براي خلوت وجود ندارد:
«اِنَّ نَاشِئَهِ الَليلِ هِي اَشَدُّ وَطاً وَاَقوَمَ قِيلَا اِن لَکَ فِي النَّهارِ سَبحًا طَوِيلًا وَ اذکُرُ اسمِ رَبِّکَ وَ تَبَتَّل اِلَيهِ تَبتِيلَا» (مزمل: 5).
بي ترديد عبادتي که در دل شب انجام مي گيرد، پايدارتر و گفتار در آن استوارتر و درست‌تر است. تو را در روز (براي مشاغل فراوان معنوي و هدايت مردم و حل مشکلات نيازمندان) رفت‌وآمدي طولاني است، پس ساعت‌هاي شب براي عبادت فرصتي بهتر است.

چند روايت در فضيلت عزلت و خلوت:
1- علي(ع): «کناره گيري از دنياپرستان، جامع هر گونه صلاح(درستي)است.»(غررالحکم ح 6505 )
2- علي (ع):«پيوستن به خدا،‌ در کناره گيري از مردم است. » (غررالحکم ح 1750)
3- علي (ع): «تنهايي، آسايش براي عبادت کنندگان است.» (غررالحکم ح 661)
4-علي(ع):«کسي که ازمردم کناره گرفت،انسش به خداوندسبحان زيادترمي شود.»(غرراحکم ح 6504)
5- پيامبر(ص): «گوشه گيري، سالم ماندن است.» (کنزالعمال ح 7 /699)
6- علي (ع):« سلامتي دين در کناره گيري از مردم است.» (غررالحکم ح 5609)
7- امام صادق (ع) : «اگر توانستي که از خانه ات بيرون نيايي اين کار را بکن، زيرا وقتي بيرون آمدي بايد غيبت نکني، دروغ نگويي، حسادت نورزي، ريا نکني، تملق نگويي و سازش کاري نکني.» (الکافي 8 /128)
8- از علت گوشه نشيني از امام صادق سؤال کردند فرمود:« زمانه فاسد شده و برادران تغيير کرده اند، بنابراين آرامش دل را در تنهايي يافتم.» (بحار 47 /60)
9- پيامبر(ص): «حکمت ده جزء است نُه جزء در گوشه گيري و يک جزء در خاموشي است.» (کنز العمال 2 /372)
10-علي(ع):«مداومت برتنهايي،سلامت بيشتري درپي داردتا آميزش با مردم.»(غررالحکم ح 9796)

فرق عزلت و خلوت:
عزلت يعني دوري جستن از کساني که مقصد اعلايشان خداوند نيست. يعني همراه نشدن با اهل دنيا و کساني که به ماسوي الله دل بسته‌اند.
از امام رضا عليه السلام پرسيدند: مردمان پست کيانند؟ فرمود: «هرکس چيزي داشته باشد که او را از خدا بازدارد» (بحارالانوار،ج۷۵، ص۳۳۵.)
پس عزلت يعني دوري از انسان‌هاي پست و دون همّت که به چيزي غير حق دل بسته‌اند اگرچه آن چيز حور و قصور باشد.
به قول شاعر:

خدايا زاهد از تو حور مي‌خواهد قصورش بين
به جنّت از درت بگريزد او يا رب شعورش بين
اين عزلت و کناره گيري در ظاهر و باطن از مردم غافل، مرتبه شديدتري نيز دارد که از آن تعبير به خلوت شده است که در واقع عزلتي بر عزلتي ديگر است و اهل خلوت و وحدت در اين مقام به اسرار عرفاني زيادي دست مي يابند که در وصف آن بسيار سخن گفته شده است.
اصل در عزلت و خلوت بر عزلت و خلوت قلبي است و عزلت و خلوت ظاهري جز در مواردي خاص به دستور استاد عرفان توصيه نمي شده و نمي شود، آن هم براي مدت زماني محدود. همچنان که پيامبر اسلام در غار حرا براي مدتي عزلت اختيار مي نمود.
معناي حقيقي و باطني خلوت در واقع تمرين و تمرکز براي رهايي از تکثرات وافکار دنيوي و دائم‌الحضور بودن خداوند در تمامي عرصه‌هاي فردي و اجتماعي است.
پس عزلت عبارت است از كناره گيري از غير اهل الله از مردمان، سيما از نسوان و طفلان و عوام و ارباب عقول ناقصه و اهل عصيان و طالبين دنيا مگر به قدر ضرورت و حاجت و مصاحبت و مجالست به اهل طاعت منافي اين خلوت نيست. اما خلوت بيشتر مربوط به خلوت دل است با خداوند که همان عزلت باطني است.
عزلت باطني يعني اينكه ظاهر با مردم است اما باطن خود را ازمردم جدا نگهدارد . خلوت و عزلتي در تصوف و عرفان اسلامي پسنديده و موردتائيد پيران صاحب ولايت است كه انسان مومن از نفس خويش عزلت گيرد و پيرو هواي نفس نباشد.
در روايت است که: کن في الناس و لا تکن معهم. با مردم باش اما از مردم مباش.
هرگز وجود حاضر و غايب شنيده اي من درميان جمع ودلم جاي ديگراست.
آداب خلوت نشيني و چله:
1- اطاق کوچک و خالي اي را انتخاب کند که بدور از شلوغي باشد و چيزي که حواس را به خود مشغول و فکر را از تمرکز باز دارد در آن نباشد.
2- پيوسته بر وضو بودن است ، تا مسلح باشد و شيطان برو ظفر نيابد ، که « الوضوء سلاح المومن.
3- مداومت نمودن بر کلمه « لا اله الا الله » است.
4- مداومت بر نفي خاطرست ، بايد که هر خاطر آيد از نيک و بد جمله به « الا اله » نفي مي کند ، بدان معني که گويد هيچ چيز نمي خواهم الا خداي.
5- دوام صوم است ، بايد پيوسته روزه دارد ، که روزه را در قطع تعلقات بشري و خمود صفات حيواني و بهيمي خاصيتي عظيم است.
6- دوام سکوت است ، بايد که با هيچ کس سخن نگويد مگر با استاد خود بقدر ضرورت.
7- از آداب خلوت يکي تقليل طعام است نه چندانک ضعيف و بي قوت شود ، آن مقدار که قوت مواظبت بر ذکر سخت ومدام گفتن باقي باشد . في الجمله بايد که در شب سبک باشد تا خواب غلبه نکند و از ذکر بازنماند از قلت طعام يا کثرت . و آن مقدار طعام که خورد با ذکر و حضور دل خورد ، و لقمه کوچک بردارد ، و بشره نخورد و چون نيم سير شد دست بدارد تا اسراف نبود . و در طعام تکلف نکند تا لذيذ باشد ، و از گوشت بسيار احتراز کندو
8- در قلت خواب کوشد ، تا بتواند باختيار پهلو بر زمين ننهد مگر از غلبات خواب بيخود بيفتد يا خوابش ببرد ، چون با خويش آمد برخيزد و وضو تازه کند و بذکر مشغول شود.

رهبانيت منفي:
1- رهبانيت :منسوب به رهبان از ماده رهب بر وزن وهب به معني خوف وخشيت مي باشد و به كساني گفته مي شود كه به عنوان ترس از خدا و پرداختن به عبادت دائمي ترك دنيا گفته و از مردم و جامعه جدا مي شود ، و بديهي است چنين كساني نه ازدواج مي كنند و نه تشكيل خانواده مي دهند . تاريخ مي گويد اين عمل از قديم در ميان هندو ها رائج بوده ، و هم اكنون در ميان مرتاضان هند نمونه هاي روشن آن را مي بينيم . تاريخ مسيحيت نيز نشان مي دهد كه در قرون نخستين مسيحيت رهبانيت به شكل امروز در ميان آنها وجود نداشت و آغاز پيدايش آن را از بعد از قرن سوم ميلادي نوشته اند . از همان زمان شخصي بنام ديسيوس امپراطور روم شد و دست به مبارزه شديدي با مسيحيان زد و موجب رانده شدن آنها به كوهها و بيابانها گرديد و رهبانيت از آن زمان پيدا شد .
2- به نظر مي رسد و تاريخ نيز گواهي مي دهد كه رهبانيت يك نوع واكنش منفي رواني در برابر شكست هاي اجتماعي بوده ، زيرا مي دانيم شكست يك فرد يا يك ملت گاهي بصورت يك عامل سازنده تجلي مي كند و فرد و جامعه را به سراغ شستشوي نقطه هاي ضعف مي فرستد.اين مخصوص افراد و جوامعي است كه ذاتاً مثبت و فعال باشند ولي گاهي سرچشمه ضعف و بد بيني و گريز از اجتماع و پناه بردن به تخيلات و جستجوي اهداف نهايي در عالم خيال مي گردد و اين در مورد افرادي است كه منفي ، تنبل و ناتوان بار آمده اند .
3- رهبانيت تمام زيانهاي انزواي اجتماعي را در بر دارد و از انجا كه بر خلاف روح اجتماعي انسان است علاوه بر تضعيف بنيه جامعه موجب انحرافات اخلاقي و رواني نيز مي گردد ، از نظر اجتماعي ميدان را براي طبقات استثمار كننده مي گشايد و به آنها امكان مي دهد كه منابع حيات هر چه بيشتر بهره گيرند و همه چيز را به خود اختصاص دهند . يكي از جامعه شناسان مي گويد : مطالعاتي كه در مورد افراد تارك دنيا و صومعه نشين شده نشان مي دهد كه انزوا اثري بدي در روح آنها گذارده و در آنان توليد افسردگي و يأس و وهم و در غالب اوقات توليد اختلال رواني مي كند
(ساموئيل كينك) رهبانيت جامعه انساني را به قهقرا برمي گرداند و موجب عقب ماندگي در شئون مختلف فكري و اجتماعي مي شود .
4- بايد توجه داشت كه رهبانيت به شدت از ناحيه اسلام نفي شده و حديث معروف « لا رهبانيه في الاسلام » در اسلام رهبانيت وجود ندارد ، در بسياري از منابع اسلامي نقل گرديده است و همانطور كه گفتيم زهد اسلامي كه به معني سادگي در زندگي و حذف تجملات در عين نفوذ كردن در متن زندگي اجتماعي ، از رهبانيت جداست زيرا رهبانيت به معني جدائي و بيگانگي از اجتماع است و زهد به معني وارستگي به خاطر اجتماعي تر زيستن است.
شاهد اين سخن اينكه در حديث عثمان بن مظعون كه فرزندش از دنيا رفت و به كلي از زندگي مأيوس و جدا شد و تصميم به رهبانيت گرفت مي خوانيم پيامبر صلوات الله عليه صريحاً به او گفت « خداوند هيچ گاه رهبانيت را بر ما مقرر نداشته ، رهبانيت پيروان من تنها در جهاد است » يعني اگر تصميم داري پشت پا به زندگي مادي بزني اين كار را به صورت منفي و انزواي اجتماعي انجام مده بلكه در يك مسير مثبت يعني جهاد بخاطر سر بلندي اجتماع ، هدف خود را جستجو كن ، اين همان وارستگي بخاطر اجتماعي زيستن است .در حديثي از امام موسي بن جعفر نقل شده است كه كسي از او پرسيد : هل يصلح للرجل ان يسيح في الارض او يرهب في بيت لا يخرج منه ؟ مرد مسلمان سياحت كند يارهبانيت اختيار كرده در خانه بنشيند و از آن خارج نشود ؟ امام در پاسخ گفت : نه
توضيح اينكه سياحت كه در اين روايت در رديف رهبانيت قرار گرفته و از هر دو نهي شده يك نوع رهبانيت سيار بوده است به معني كه بعضي از افراد بدون اينكه خانه و زندگي براي خود تهيه كنند و يا كسب و كاري داشته باشند به صورت جهانگردي بدون زاد و توشه دائماً از نقطه اي به نقطه ديگر مي رفتند و با گرفتن كمك از مردم و گدائي زندگي مي كردند ، و به اين ترتيب اسلام هم رهبانيت ثابت را نفي كرده و هم رهبانيت سيار را .
از توضيحات بالا روشن شد كه اصولاً مسئله اي بنام رهبانيت نه در اسلام وجود دارد و نه در مسيحيت اصلي وجود داشته است ، و وجود آن در مسيحيت تحريف يافته دليل بر استعماري بودن اين نوع مذهب آميخته با خرافه است و هرگز نمي تواند مقياس براي ارزيابي انگيزه مذاهب بطور كلي گردد.

فرق زهد اسلامي و رهبانيت:
اسلام به زهد دعوت و رهبانيت را محكوم كرده است. زاهد و راهب هر دو از تنعم و لذت گرايي دوري مي جويند ولي راهب از جامعه و تعهدات و مسئوليتهاي اجتماعي مي گريزد و آنها را جزء امور پست و مادي دنيايي مي شمارد و به صومعه و دير و دامن كوه پناه مي برد، اما زاهد به جامعه و ملاكهاي آن و ايده هاي آن و مسئوليتها و تعهد ها ي آن رو مي آورد. زاهد و راهب هر دو آخرت گرايند، اما زاهد آخرت گراي جامع گراست و راهب آخرت گراي جامعه گريز. در لذت گريزي نيز اين دو در يك حد نمي باشند؛ راهب سلامت و نظافت و قوت و انتخاب همسر و توليد فرزند را تحقير مي كند. اما زاهد حفظ سلامت و رعايت نظافت و برخورداري از همسر و فرزند را جزء وظيفه مي شمارد. زاهد و راهب هر دو تارك دنيايند، اما دنيايي كه زاهد آن را رها مي كند سرگرم شدن به تنعم و تجمل و تمتعات و اين امور را كمال مطلوب و نهايت آرزو دانستن است. ولي دنيايي كه راهب آن را ترك مي كند كار، فعاليت و تعهد و مسئوليت اجتماعي است. اين است كه زهد زاهد بر خلاف رهبانيت راهب در متن زندگي و در بطن روابط اجتماعي است و نه تنها با تعهد و مسئوليت اجتماعي و جامعه گرايي منافات ندارد، بلكه وسيله بسيار مناسبي است براي خوب از عهده مسئوليتها بر آمدن. تفاوت روش زاهد و راهب، از دو جهان بيني مختلف ناشي مي شود. از نظر راهب، جهان دنيا و آخرت دو جهان كاملاً از يكديگر جدا و بي ارتباط به يكديگرند؛ حساب سعادت جهان دنيا نيز از حساب سعادت آخرت كاملاً جداست بلكه كاملاً متضاد با يكديگرند و غير قابل جمع، طبعاً كار مؤثر در سعادت دنيا نيز از كار مؤثر در سعادت آخرت مجزاست. و به عبارت ديگر وسايل سعادت دنيا با وسايل سعادت آخرت مغاير و مباين است؛ امكان ندارد يك كار و يك چيز هم وسيله سعادت دنيا باشد وهم وسيله سعادت آخرت. ولي در جهان بيني زاهد، دنيا و آخرت به يكديگر پيوسته اند، دنيا مزرعه آخرت است. از نظر زاهد آنچه به زندگي اين جهان سامان مي بخشد و موجب رونق و صفا و امنيت و آسايش آن مي گردد، اين است كه ملاكهاي اخروي و آن جهاني وارد زندگي اين جهاني شود، و آنچه مايع و پايه سعادت و آن جهاني است اين است كه تعهدات و مسئوليتهاي اين جهاني خوب انجام شود و با ايمان و پاكي و طهارت و تقوا توام باشد. حقيقت اين است كه فلسفه زهد زاهد و رهبانيت راهب، كاملاً مغاير يكديگر است. اساساً رهبانيت تحريف و انحرافي است كه افراد بشر، از روي جهالت يا اغراض سوء، در زمينة تعليمات زهد گرايانه انبياء ايجاد كرده اند. مجموعه آثار شهيد مطهري ج14 ـ سيري در نهج البلاغه شهيد مطهري

برگرفته از پرسمان نهاد رهبری

هيچ پيامبر و امامي نيست مگر اينکه مدتي از عمرش را عزلت گزيده است، حال چه در ابتدا مأموريت و رسالتش يا در انتهاي آن! در اين آيه کريمه تأمل کن: «وَاذْکُرْ فِي الْکِتَابِ مَرْيمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِياً؛ فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَيهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِياً . ياد کن قصه حضرت مريم(س) را در قرآن، آن زمان که ‌آن حضرت از قومش جدا شد و در گوشه‌اي خلوت، به عزلت نشست، اينجا بود که ما هم روح الهي‌مان را در چهره بشري زيبا و سرو قامت بسويش فرستاديم.
امام صادق(ع) فرمودند: کسي که عزلت گزيده است در حصن وارد شده و در حفظ و حراست الهي است، پس خوشا به حال کسي که در خلوت و جلوت تنها باشد.( سید بحرالعلوم، رساله سیر و سلوک، ص ۷۶)
حضرت ابراهيم عليه السلام به بت پرستان زمان خود فرمود:«أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسي‌ أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيا. من از شما و آنچه که مي پرستيد دوري و عزلت گزيده و پروردگار خود را مي خوانم و اميدوارم که خداوند مرا شقي و بد عاقبت نفرموده و از لطف خود محروم ننمايد. (سوره مريم/۱۹، آيه۴۸)

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.