چرا از مرگ می ترسیم؟

10:08 - 1396/05/08

مهمترين عوامل ترس از مرگ عبارتند از: 1-علاقه ودل بستگي شديد به دنيا 2- مرگ را به معناي فنا و نابودي دانستن:3-جهل و نا آگاهي نسبت به حقيقت مرگ یعنی نمي دانند درحين مرگ، با چه عوارض وحوادثي مواجه مي شوند.

پرسش: چرا از مرگ مي ترسيم؟

پاسخ: بيشتر مردم از نام مرگ مي ترسند ، از مظاهر آن مي گريزند ، از نام گورستان متنفرند و با زرق و برق دادن قبر ها مي كوشند ماهيت اصلي آن را به فراموشي بسپارند . و حتي براي فرار دادن افراد از هر چيز خطرناك و يا غير خطر ناكي كه مي خواهند كسي آن را دستكاري و خراب نكند، مي نويسد: (خطر مرگ !) .
آثار وحشتناك بودن مرگ براي انسان در ادبيات مختلف دنيا ديده مي شود؛ تغييراتي ازقبيل: هيولاي مرگ ،سيلي اجل، چنگال موت، گرگ اجل، ودهها تغييراتي مانند آن،همه اينها نشانه وحشت واضطراب انسان از مرگ است.
داستان معروف روئياي هارون الرشيد(كه درخواب ديده بودهمه دندان هاي اوريخته است)وتعبيرخواب كردن آن دونفركه يكي گفت:(عُمرِخليفه ازهمه بستگانش طولاني ترخواهد بود)و واكنش هارون دربرابر دوتعبيركننده كه به دومي،ص دليره داد و به اولي دستورداد صد تازيانه بزنند. نيز،دليل ديگري براين حقيقت است؛زيراهردويك مطلب راگفته بودند؛اماآنكه نام مرگ كسان خليفه را بر زبان جاري كرده بود،صد تازيانه نوش جان كرد و كسي كه مرگ آنها را درقالب طول عمرخليفه، اداء نمود، صد ليره پاداش گرفت. « معاد ،آقاي مكارم، ص 22» اكنون بايد ديد، منشأ و سرچشمه اين ترس و وحشت چيست و از كجاست؟ بامراجعه به فطرت وخواست دروني بشروروايات معصومين،روشن مي شود كه اين پديده، مناشي و سرچشمه هاي متعّدد دارد كه ذيلاً به مهمترين آنها درحدّي كه اين را گنجايش باشد، اشاره مي كنيم:
1-علاقه ودل بستگي شديد به دنيا:
جهان هستي، ظاهري دارد و باطني، طبق بيان قرآن كريم ،دنيا وعالم طبع وطبيعت، ظاهر، وعالم آخرت، باطن جهان هستي است؛ چنانكه فرمودند : يعملون ظاهرامن الحيوه الدنيا وهم عن الاخره هم غافلون .«سوره روم، آيه 7»
يعني: اكثرمردم به امورظاهرازدنيا آگاهند ،ولي ازعالم آخرت (كه باطن آن است) بكلّي بي خبرند، كساني كه دردنيا به ظاهرش دلبسته اند وابدا با باطن آن كاري ندارد و بي حساب و بي مسئوليت زندگي مي كنند و بالأخره، تمام همّتشان رادر تزيين ظاهرو تهيّه متاع وكالاي دنيا صرف نموده اند وهمه علاقه هارابه دنيا وزخارف آن منحصركرده است .
و به تعبيير قرآن كريم:علاقه به دنيا درنظرآنان زيبا جلوه كرده است (زين للناس حب الشهوات من النساءوالبنين والقناطيرالمقنطره من الذهب والفضه والخيل المسوّمه والانعام والحرث ذلك متاع الحيات الدنيا والله عنده حسن المآب) « سوره آل عمران، آيه 14»
براي چنين افرادي ،مرگ حقيقتا وحشت زاست؛زيرا با مرگ، يكجاعلاقه ها درهم فرو ميريزد و رابطه ها قطع مي گردد.وجدايي ازمحبوب نيزسخت ناراحت كننده است. اما كساني كه درعين توجه به ظاهر عالم،به باطن آن هم توجه كرده وضمن گذراندن عمر،به فكرتهيّه كالاي عالم باطن و پس ازمرگ هم بوده اند،آنان ازمرگ، چنين وحشتي را ندارند، زيرا علاقه به آن طرف هم بوده و با مرگ، به محبوبهاي خويش مي رسد.
2- مرگ را به معناي فنا و نابودي دانستن:
حبّ بقا وميل به زندگي جاويد،ازمسائل فطري انسان است.هركس به خود مراجعه كند، به خوبي مي يابد كه هيچگاه ميل به نابودي ندارد ، لذا باهمه عواملي كه آنها را موثردرنابودي خودمي پندارد، مبارزه مي كند واگرديد توان مبارزه با آن را ندارد، حدّاقل ازآن مي گريزد ، لذا با امراض، ميكروبها ،حيوانات درنده ،و دشمن وامثال اينها، درستيزاست؛ زيراهمه اينها را باعث نيست ونابود شدن خويش مي داند.
وعلت فرار ازمرگ و وحشت ازآن هم همين است كه مرگ را فناو نابودي خود مي پندارد وخيال مي كند كه مرگ، ضد آن خواسته فطري ودروني اوست؛ زيرا درون او مي گويد تو بايد هميشه باشي، ولي مرگ مي گويد: تو بايد فاني شده وبه ديارعدم رهسپارشوي.اينك ببينيم آيا مرگ در بينش الهي به معناي فنا ونابودي است؟
با مراجعه به قرآن كريم و روايات اهل بيت(ع) روشن مي شود كه مرگ، به معناي فنا ونابودي نيست ،بلكه همچون تولد جنين ازمادراست.يك تولد ثانوي است و با فرا رسيدن مرگ، به جهاني گام مي گذاريم كه به مراتب ازاين جهان وسيعتر، پرفروغتر،آرام بخش تر،ومملوازانواع نعمتهايي است كه درشرايط كنوني ودرزندگي اين عالمي، براي ما قابل تصورنيست.
.بنابراين، مومنين ومعتقدين به عالم پس ازمرگ، نبايد ازاين جهت ازمرگ بترسند؛ زيرا اعتقاد به نابودي ونيستي به وسيله مرگ واعتقاد به زندگي پس ازمرگ، قابل جمع نيست. اما مادّييّن ومنكرين زندگي پس از مرگ، حق دارند كه از مرگ بترسند؛ زيرا به راستي اگرمرگ به معناي فنا و نابودي باشد، چيزي ازآن وحشتناك تر نخواهد بود.وآنچه درباره هيولاي مرگ گفته اند كاملا بجا و به مورد خواهد بود،لكن اين عقيده اساساً باطل وغلط است .
3-جهل و نا آگاهي نسبت به حقيقت مرگ :
جهل و نا آگاهي، هميشه منشأ ترس است. بشراز شب تار،خوف دارد؛چون ظلمت وتاريكي، باعث جهل است؛ جايي را نمي بيند،راه را از چاه تشخيص نمي دهد، مسير را از پرتگاه تميز نمي دهد. اينكه همه ازمرگ مي ترسند، براي اين است كه نمي دانند مرگ چيست؟مرگ چگونه بر آنان مستولي مي شود و نمي دانند درحين مرگ، با چه عوارض وحوادثي مواجه مي شوند. امام عسكري (ع) فرمود (پدرم امام هادي (ع) بر يكي ازاصحاب خود-كه درمرض موت بود-وارد شد، اومي گريست و از اينكه در معرض مرگ قرار گرفته بود بي تابي مي كرد. حضرت به وي فرمود اي بنده خدا ! اينكه از مرگ ترساني براي اين است كه نمي داني مرگ چيست؟ و نسبت به آن معرفت وآگاهي نداري :«ياعبدالله تخاف من الموت لأنك لاتعرفه» « معاني الاخبار، صدوق ، ص 290، و بحار ج 69، ص 156، ح 13» ( وسپس پيرامون مرگ، مطلبي به او فرمودكه موجب آرامش وتسكين خاطرش گرديد) . بوعلي سينا دركتاب ((شفا))علت اصلي ترس مردم ازمرگ را جهل ونا آگاهي آنان نسبت به مرگ وعواقب بعد ازمرگ مي داند.وعين عبارت بوعلي در گرداگرد قبر او نوشته است.
4-تعمير دنيا و تخريب عالم آخرت:
عدّه اي ديگراز انسانها هستند كه ازمردن وحشت دارند، اما نه بخاطراينكه مرگ را به معناي فنا و نيستي بدانند و يا به عواقب خود درعالم پس ازمرگ آگاه نباشد ،بلكه بخاطراينكه پرونده اعمال خود را سياه و تاريك مي بينند. شكنجه هاي طاقت فرسا و مجازات دردناك بعد ازمرگ را گويا با چشم خود مشاهده مي كنند و يا لااقل چنين احتمالي رامي دهند.اين گروه نيز،حق دارند ازمرگ بترسند؛ زيرابه مجرمي مي مانند كه از پشت ميله هاي زندان آزادشده، به سوي چوبه دارمي روند.
شخصي ازامام مجتبي (ع) سوأل كرد كه چرا از مرگ مي ترسيم وآن را دوست نداريم، امام (ع) در پاسخ فرمود :شما تمام كوششتان را صرف آبادي دنيا كرده ايد و براي آخرت كارنيكي نكرده و آنجا را خراب كرده ايد.و به همين جهت، ازمرگ مي ترسيد وكراهت داريد كه ازجاي آبا به جاي خراب منتقل شويد : ( إنكم اخربتم آخرتكم وعمرتم دنياكم فأنتم تكرهون النقله من العمران الي الخراب) « معاني الاخبار، ص 289 » ودر روايات، دنيا براي مومنين (زندان) ولي براي كفار (بهشت) دانسته شده، قهراً مرگ براي كفار،خروج از بهشت و خول در جهنم است، پس حق دارند كه ازمرگ بترسند و مرگ براي آنان وحشتناك ترين چيزها باشد؛چنانكه رسول خدا (ص) فرمودند: الدنيا سجن المومن وجنه الكافروالموت جسرهولأ الي جناتهم وجسرهولإالي جحيمهم . « معاني الاخبار، ص 289»
يعني : دنيا، زندان مومن و بهشت كافر است ومرگ پلي است كه آنان را به بهشت و اينان را به دوزخ مي رساند. و درقرآن كريم آمده است: انانكه مرگ وعالم پس ازمرگ، جايگاهشان آتش وجهنم است. دراينصورت، حق دارندازمرگ بترسند: ( إن الذين لايرجعون لقائنا و رضوا بالحياه الدنياواطمأنوا بها والذين هم عن آياتنا غافلون اولئك مأواهم النار بماكانوا يكسبون ) « سوره يونس، آيه 7 و 8»
حاصل آنكه : تخريب عالم آخرت ،به وسيله عقايد فاسد و ناشايست ، باعث ترس ازمرگ است.
آيا همه انسانهااز مرگ مي ترسند يا عده اي مشتاق آنند؟!
بعضي مرگ را وسيله اي براي لقاي محبوبشان مي بينند ودر رسيدن به كمال مطلق و راحت شدن از همه آلام و رنج ها را تنها درگرو مرگ مي دانند، نه تنها از آن نمي ترسند ،بلكه عاشق آن بوده وهر آن،انتظار آن را مي كشند.اين موضوع با مراجعه به كلمات پيشوايان معصوم واولياي الهي، به خوبي قابل لمس ودرك است.
رسول خدا (ص)فرمود: إن الموت عندي بمنزله الشربه البارده في اليوم الشديدالحرّ . يعني : مرگ در نظرمن مانند نوشيدن شربت خنكي است كه انسان تشنه در روز بسيارگرم مي نوشد.
علي (ع) فرمود : والله لابن ابي طالب اّنس بالموت من الطفل بثدي امه. « معاني الاخبار صدوق، باب معني الموت، ص 288» يعني : قسم به خدا انسي كه پسر ابوطالب به مرگ دارد ،بيش از انسي است كه طفل به پستان مادر دارد. لذا وقتي كه در صبح روز نوزدهم رمضان، شمشير ابن ملجم-لعنه الله عليه- برفرق نازنينش فرود آمد ، فرمود : ((فزت و رب الكعبه))( يعني به خداي كعبه ، رستگار شدم) حضرت سيدالشهدا (ع) مي فرمود: اي فرزندان عزيز و بزرگوار من، قدري آرام بگيريد ،صبر وتحمل پيشه كنيد ،چون مرگ نيست مگر پُلي كه عبورمي دهد شما را ازگرفتاري ها و شدايد به سوي بهشت هاي وسيع و نعمت هاي جاوداني. كداميك ازشما مكروه و ناپسند داريد كه از زنداني به قصرمجلّلي انتقال يابد. آري مرگ ،درهواي معبود ازچنان لذتي برخورداراست كه حسين بن علي(ع) با زبان حال مي فرمايد: من همه خلق رابه خاطرتو رها كرده و فرزندانم را به يتيمي مي كشانم تاتو را ببينم و به لقاي تو نايل شوم، اگرمرا در حبّ خودت قطعه-قطعه كني، ابدا دل به غير تو تمايل پيدا نمي كند ،چنانكه درشعرمنسوب به آن حضرت-البته بازبان حال-آمده است :
تركت الخلق طرّافي هواكا وايتمت العيال لكي اراكا /// فلو قطّعتني في الحبّ اربا لما حنّ الفوإد الي سواكا
به هرحال، مؤمني كه با خدا در ارتباط بوده و دراثر تهذيب نفس و تزكيه اخلاق به مدينه فاضله رسيده، اگربه اوخبر دهند مرگت فرارسيده ،نه تنها ناراحت نمي شود بلكه شكرخداي را بجامي آورد ؛زيرا مي فهمد كه ازعالم بقأ و ازخارج حرم به داخل حرم راه مي يابد. وبدين وسيله ،به لقاي محبوبش دست پيدا كرده و جان نا قابل در قدم محبوب ازلي فدا مي كند:
اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست /// روزي رخش ببينم وتسليم وي كنم
بميراي حكيم از چنين زندگاني ///كزاين زندگي گربميري بماني
http://akhlagh.porsemani.ir/حجاب چهره جان مي شودغبار تنم/// خوش آن دمي كه ازاين چهره پرده برفكنم
چنين قفس نه سزاي من خوش الحان است/// روم به روضه رضوان كه مرغ آن چمنم
http://akhlagh.porsemani.ir/
نكته اي مفيد :تفاوت ترس مومن وكافر!
بعداز بررسي علل وعوامل ترس ازمرگ واينكه اولياي الهي نه تنها از مرگ نمي ترسد بلكه نسبت به آن،عشق مي ورزند،
تذكر نكته اي مفيد است وآن اينكه: مومنين و بندگان شايسته خدا نيز ازمرگ مي ترسند، لكن ترس آنان از مرگ با ترس كفّار وگنه كاران تفاوت ماهوي دارد؛ترس كفار وگنه كاران نشأت گرفته از علل وعواملي است كه بحثش گذشت، اما ترس مومنين، علت ديگري دارد وآن اينكه :نمي دانند وضع آنان در پيشگاه الهي چگونه است آيا اعمالي كه انجام داده اند، مورد قبول حضرت حق، قرار گرفته يا نه؟ آيا خداوند از آنان راضي شده است يا نه، آيا زاد و توشه اي كه براي سفرطولاني آخرت فراهم كرده اند آنها را به مقصد مي رساند يا نه؟ و بالأخره، آيا به مدارج عاليه كمال رسيده و به مقام وصل راه يافته اند يا نه؟ وامثال اينها، نه آنكه نمي دانند مرگ، با آنها چه خواهد كرد و يا مرگ آنان را به ديار نيستي وعدم مي فرستد. به هرحال، ممكن است مومنين هم ازمرگ بترسند ولي سنخ ترس آنان با ترس كافرين،فرق دارد.
برگرفته از سایت پرسمان

مهمترين عوامل ترس از مرگ عبارتند از:
1-علاقه ودل بستگي شديد به دنيا: جهان هستي، ظاهري دارد و باطني، طبق بيان قرآن كريم ،دنيا وعالم طبع وطبيعت، ظاهر، وعالم آخرت، باطن جهان هستي است؛ چنانكه فرمودند : يعملون ظاهرامن الحيوه الدنيا وهم عن الاخره هم غافلون .«سوره روم، آيه 7»
يعني: اكثرمردم به امورظاهرازدنيا آگاهند ،ولي ازعالم آخرت (كه باطن آن است) بكلّي بي خبرند
2- مرگ را به معناي فنا و نابودي دانستن: علت فرار ازمرگ و وحشت ازآن هم همين است كه مرگ را فناو نابودي خود مي پندارد وخيال مي كند كه مرگ، ضد آن خواسته فطري ودروني اوست.
3-جهل و نا آگاهي نسبت به حقيقت مرگ : اينكه همه ازمرگ مي ترسند، براي اين است كه نمي دانند مرگ چيست؟ مرگ چگونه بر آنان مستولي مي شود و نمي دانند درحين مرگ، با چه عوارض وحوادثي مواجه مي شوند. امام عسكري (ع) فرمود: پدرم امام هادي (ع) بر يكي ازاصحاب خود-كه درمرض موت بود-وارد شد، اومي گريست و از اينكه در معرض مرگ قرار گرفته بود بي تابي مي كرد. حضرت به وي فرمود اي بنده خدا ! اينكه از مرگ ترساني براي اين است كه نمي داني مرگ چيست؟ و نسبت به آن معرفت وآگاهي نداري : «معاني الاخبار، صدوق ، ص 290، و بحار ج 69، ص 156، ح 13»

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.