چرا در دين مسيحيت حضرت عيسي را فرزند خدا مي‌دانند؟

09:11 - 1396/05/23

مسيحيان حضرت عيسي (ع) را خدا مي دانند. اين اصلي ترين ركن ايمان مسيحي كنوني است كه عيسي را خداي پسر و گاه پسر خدا مي خواند. چنين چيزي هم از نظر ادله قطعي عقلي و هم بر اساس آنچه پيامبران آموخته اند كاملا باطل و نادرست است.

پرسش: چرا در دين مسيحيت حضرت عيسي را فرزند خدا مي‌دانند آيا به خلقت آدم و حوا اعتقادي ندارند؟

مسيحيان حضرت عيسي (ع) را خدا مي دانند. اين اصلي ترين ركن ايمان مسيحي كنوني است كه عيسي را خداي پسر و گاه پسر خدا مي خواند . چنين چيزي هم از نظر ادله قطعي عقلي و هم بر اساس آنچه پيامبران آموخته اند كاملا باطل و نادرست است . همچنين به نظر برخي از محققان، مسيحيان اوليه خداي يگانه را مي پرستيدند و از قرن سوم به بعد انگاره تثليث و الوهيت مسيح در مسيحيت راه يافت. اما از نظر عقلي فرزنددار بودن؛ يعنى، چيزى از سنخ خودش از فردى جدا شود؛ مثلاً در ما انسان‏ها، فرزندمان از سنخ خودمان است. بنابراين خدا اگر صاحب فرزند بشود، بايد در نفس خود تجزيه شود و چيزى كه از سنخ او است، از او جدا شود، (الميزان، ج 20، ص 672). گفتنى است كه تجزيه شدن از عوارض ماده است و مادى بودن، نشانه نقص است و خدا مادى نيست ونقصى نيز در او راه ندارد. بنابراين فرزند شبيه و همانند پدر است، در حالي كه خدا شبيه و همانند ندارد. گذشته از آن، فرند حادث است و خدا نمى‏ تواند حادث باشد؛ زيرا حادث بودن، مساوى با محدوديت است. امام على(ع) مى ‏فرمايد: «لَمْ يَلِدْ» فيكون مولودا و «لَمْ يُولَدْ» فيصير محدوداً؛ « و كسى را نزاد» كه خود نيز مولود باشد و «از كسى زاده نشده» تا محدود گردد، (نهج ‏البلاغه، خطبه 186). به عبارت ديگر اگر خدا كسى را بزايد خود نيز مولود خواهد بود. و آنكه مولود است، حتماً حادث است و طبعاً محدود مى ‏باشد. بنابراين فرزند داشتن به معناى نيازمندى است و خداوند بى ‏نياز محض است ؛ زيرا صرف الوجود و واقعيت محض و نامحدود و لا يتناهى است و هيچ گونه تركيب و تعدد در او راه ندارد. گذشته از اين، درباره عيسى(ع) چند نكته ضرورى است: 1. عيسى(ع)، حادث است؛ يعنى، در زمانى متولد شده است كه قبل از آن نبوده است و اين نشانه محدوديت اوست و محدوديت با خدايى كه يكى از صفات آن بى‏ نيازى و نامحدودى است، سازگارى ندارد. 2. زندگى و مرگ و تمام شؤون عيسى(ع) به دست خداوند است. حضرت عيسى(ع) هلاك ‏پذير است و آن كه هلاك‏ پذير باشد، خدا نيست. 3. عيسى(ع)، مثل ساير انسان‏ها، مملوك خدا و بنده است و طبعاً نمى‏تواند معبود و خدا باشد. معبود حقيقى كسى است كه بى‏ نياز محض باشد. امام رضا(ع) در مناظره با رهبر مسيحيان (جاثليق) به اين نكته اشاره فرموده است. آن حضرت به جاثليق فرمود: ما به عيسى ايمان داريم، تنها به او اين اشكال را وارد مى‏ دانيم كه كم عبادت مى‏ كرد و نماز و روزه‏ اش كم بود. جاثليق گفت: به خدا قسم، علم خود را فاسد كردى! و كار خود را ضعيف كردى! من تو را دانشمندترين مسلمانان مى‏ پنداشتم. امام فرمود: چرا چنين مى‏ انديشى؟ گفت: زيرا گفتى عيسى كم عبادت بود و نماز و روزه‏ اش كم بود. و حال آن كه عيسى(ع) هيچ روزى را بدون روزه شب نكرد و هيچ شب را به خواب نگذراند و تمام روزها روزه بود و شب‏ها به نماز مى‏ ايستاد. امام فرمود: براى چه كسى روزه مى‏گرفت و نماز مى‏گذاشت؟ جاثليق مجبور به سكوت شد، (الاحتجاج، الشيخ الطبرسى، ج 2، ص 407). زيرا اگر عيسى مسيح، خدا و فرزند خدا باشد، نيازى به عبادت ندارد و اگر تمام عمرش عبادت مى ‏كرد، بنابراين خدا نيست، (نبوت، استاد شهيد مطهرى، ص 275). روشن است كه خداوند، واحد است و دلايل و برهان ‏هاى قطعى دلالت بر يگانگى خدا وساطت و عدم محدوديت او دارد. بنابراين فرزنددار بودن خداوند، نفى يگانى و بساطت خدا است و اعتقاد مسيحيان به تثليث، اعتقادى فاسد است كه با بساطت و يگانگى و عدم محدوديت خداوند، ناسازگار است و به اين دليل قرآن آن‏ها را محكوم به كفر مى‏ كند، (المائده/73). سخن پاياني: در اناجيل چهارگانه و اناجيل ديگر هيچ تصريحي بر آموزه هايي مانند «عيسي پسر خدا» و يا «تثليث» و... نشده است و اين باورها از قرن سوم به بعد به مسيحيت راه يافته اند.

برگرفته از سایت پرسمان دانشجویی

مسيحيان حضرت عيسي (ع) را خدا مي دانند . اين اصلي ترين ركن ايمان مسيحي كنوني است كه عيسي را خداي پسر و گاه پسر خدا مي خواند . چنين چيزي هم از نظر ادله قطعي عقلي و هم بر اساس آنچه پيامبران آموخته اند كاملا باطل و نادرست است . همچنين به نظر برخي از محققان، مسيحيان اوليه خداي يگانه را مي پرستيدند و از قرن سوم به بعد انگاره تثليث و الوهيت مسيح در مسيحيت راه يافت. اما از نظر عقلي فرزنددار بودن؛ يعنى، چيزى از سنخ خودش از فردى جدا شود؛ مثلاً در ما انسان‏ها، فرزندمان از سنخ خودمان است. بنابراين خدا اگر صاحب فرزند بشود، بايد در نفس خود تجزيه شود و چيزى كه از سنخ او است، از او جدا شود، گفتنى است كه تجزيه شدن از عوارض ماده است و مادى بودن، نشانه نقص است و خدا مادى نيست ونقصى نيز در او راه ندارد. بنابراين فرزند شبيه و همانند پدر است، در حالي كه خدا شبيه و همانند ندارد. گذشته از آن، فرند حادث است و خدا نمى‏ تواند حادث باشد؛ زيرا حادث بودن، مساوى با محدوديت است.

کلمات کلیدی: 

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.