مسيحيان حضرت عيسي (ع) را خدا مي دانند. اين اصلي ترين ركن ايمان مسيحي كنوني است كه عيسي را خداي پسر و گاه پسر خدا مي خواند. چنين چيزي هم از نظر ادله قطعي عقلي و هم بر اساس آنچه پيامبران آموخته اند كاملا باطل و نادرست است.
پرسش: چرا در دين مسيحيت حضرت عيسي را فرزند خدا ميدانند آيا به خلقت آدم و حوا اعتقادي ندارند؟
مسيحيان حضرت عيسي (ع) را خدا مي دانند. اين اصلي ترين ركن ايمان مسيحي كنوني است كه عيسي را خداي پسر و گاه پسر خدا مي خواند . چنين چيزي هم از نظر ادله قطعي عقلي و هم بر اساس آنچه پيامبران آموخته اند كاملا باطل و نادرست است . همچنين به نظر برخي از محققان، مسيحيان اوليه خداي يگانه را مي پرستيدند و از قرن سوم به بعد انگاره تثليث و الوهيت مسيح در مسيحيت راه يافت. اما از نظر عقلي فرزنددار بودن؛ يعنى، چيزى از سنخ خودش از فردى جدا شود؛ مثلاً در ما انسانها، فرزندمان از سنخ خودمان است. بنابراين خدا اگر صاحب فرزند بشود، بايد در نفس خود تجزيه شود و چيزى كه از سنخ او است، از او جدا شود، (الميزان، ج 20، ص 672). گفتنى است كه تجزيه شدن از عوارض ماده است و مادى بودن، نشانه نقص است و خدا مادى نيست ونقصى نيز در او راه ندارد. بنابراين فرزند شبيه و همانند پدر است، در حالي كه خدا شبيه و همانند ندارد. گذشته از آن، فرند حادث است و خدا نمى تواند حادث باشد؛ زيرا حادث بودن، مساوى با محدوديت است. امام على(ع) مى فرمايد: «لَمْ يَلِدْ» فيكون مولودا و «لَمْ يُولَدْ» فيصير محدوداً؛ « و كسى را نزاد» كه خود نيز مولود باشد و «از كسى زاده نشده» تا محدود گردد، (نهج البلاغه، خطبه 186). به عبارت ديگر اگر خدا كسى را بزايد خود نيز مولود خواهد بود. و آنكه مولود است، حتماً حادث است و طبعاً محدود مى باشد. بنابراين فرزند داشتن به معناى نيازمندى است و خداوند بى نياز محض است ؛ زيرا صرف الوجود و واقعيت محض و نامحدود و لا يتناهى است و هيچ گونه تركيب و تعدد در او راه ندارد. گذشته از اين، درباره عيسى(ع) چند نكته ضرورى است: 1. عيسى(ع)، حادث است؛ يعنى، در زمانى متولد شده است كه قبل از آن نبوده است و اين نشانه محدوديت اوست و محدوديت با خدايى كه يكى از صفات آن بى نيازى و نامحدودى است، سازگارى ندارد. 2. زندگى و مرگ و تمام شؤون عيسى(ع) به دست خداوند است. حضرت عيسى(ع) هلاك پذير است و آن كه هلاك پذير باشد، خدا نيست. 3. عيسى(ع)، مثل ساير انسانها، مملوك خدا و بنده است و طبعاً نمىتواند معبود و خدا باشد. معبود حقيقى كسى است كه بى نياز محض باشد. امام رضا(ع) در مناظره با رهبر مسيحيان (جاثليق) به اين نكته اشاره فرموده است. آن حضرت به جاثليق فرمود: ما به عيسى ايمان داريم، تنها به او اين اشكال را وارد مى دانيم كه كم عبادت مى كرد و نماز و روزه اش كم بود. جاثليق گفت: به خدا قسم، علم خود را فاسد كردى! و كار خود را ضعيف كردى! من تو را دانشمندترين مسلمانان مى پنداشتم. امام فرمود: چرا چنين مى انديشى؟ گفت: زيرا گفتى عيسى كم عبادت بود و نماز و روزه اش كم بود. و حال آن كه عيسى(ع) هيچ روزى را بدون روزه شب نكرد و هيچ شب را به خواب نگذراند و تمام روزها روزه بود و شبها به نماز مى ايستاد. امام فرمود: براى چه كسى روزه مىگرفت و نماز مىگذاشت؟ جاثليق مجبور به سكوت شد، (الاحتجاج، الشيخ الطبرسى، ج 2، ص 407). زيرا اگر عيسى مسيح، خدا و فرزند خدا باشد، نيازى به عبادت ندارد و اگر تمام عمرش عبادت مى كرد، بنابراين خدا نيست، (نبوت، استاد شهيد مطهرى، ص 275). روشن است كه خداوند، واحد است و دلايل و برهان هاى قطعى دلالت بر يگانگى خدا وساطت و عدم محدوديت او دارد. بنابراين فرزنددار بودن خداوند، نفى يگانى و بساطت خدا است و اعتقاد مسيحيان به تثليث، اعتقادى فاسد است كه با بساطت و يگانگى و عدم محدوديت خداوند، ناسازگار است و به اين دليل قرآن آنها را محكوم به كفر مى كند، (المائده/73). سخن پاياني: در اناجيل چهارگانه و اناجيل ديگر هيچ تصريحي بر آموزه هايي مانند «عيسي پسر خدا» و يا «تثليث» و... نشده است و اين باورها از قرن سوم به بعد به مسيحيت راه يافته اند.
برگرفته از سایت پرسمان دانشجویی
مسيحيان حضرت عيسي (ع) را خدا مي دانند . اين اصلي ترين ركن ايمان مسيحي كنوني است كه عيسي را خداي پسر و گاه پسر خدا مي خواند . چنين چيزي هم از نظر ادله قطعي عقلي و هم بر اساس آنچه پيامبران آموخته اند كاملا باطل و نادرست است . همچنين به نظر برخي از محققان، مسيحيان اوليه خداي يگانه را مي پرستيدند و از قرن سوم به بعد انگاره تثليث و الوهيت مسيح در مسيحيت راه يافت. اما از نظر عقلي فرزنددار بودن؛ يعنى، چيزى از سنخ خودش از فردى جدا شود؛ مثلاً در ما انسانها، فرزندمان از سنخ خودمان است. بنابراين خدا اگر صاحب فرزند بشود، بايد در نفس خود تجزيه شود و چيزى كه از سنخ او است، از او جدا شود، گفتنى است كه تجزيه شدن از عوارض ماده است و مادى بودن، نشانه نقص است و خدا مادى نيست ونقصى نيز در او راه ندارد. بنابراين فرزند شبيه و همانند پدر است، در حالي كه خدا شبيه و همانند ندارد. گذشته از آن، فرند حادث است و خدا نمى تواند حادث باشد؛ زيرا حادث بودن، مساوى با محدوديت است.