آیا فرقه بهائیت فرقه‌ای ساختگی است؟

10:20 - 1396/06/01

بهائیت از فرقه‌های ساختگی است که می‌تواند یکی از ترفندهای مرسوم دول استعمارگر برای به انحراف کشیدن جریان صحیح دینداری باشد. در حقیقت هدف کلی این بوده که فرق دست ساز در نهایت جایگزین ادیان الهی شده و یا حداقل چهره ادیان الهی را مشوش سازند.

پرسش: در مورد بهائیت توضیح دهید و بگویید آیا این فرقه ساختگی است؟ آیا انگلستان در شکل گیری این فرقه نقش داشته است؟

ایجاد ادیان و فرق ساختگی یکی از ترفندهای مرسوم دول استعمارگر برای به انحراف کشیدن جریان صحیح دینداری بوده است. در حقیقت هدف کلی این بوده که فرق دست ساز در نهایت جایگزین ادیان الهی شده ویا حداقل چهره ادیان الهی را مشوش سازند.زمینه های بهائیت را باید در فرقه شیخیه و سپس بابیه بررسی کرد که در این مختصر از فرقه بابیه آن را برریس می کنیم.
پیدایش فرقه بابیه:
سید علي محمد باب
سید علي محمد شیرازی مشهور به باب، بنيان‏گذار فرقه ضاله بابيت در روز اول ماه محرم سال 1235 هجري قمري مطابق با سوم (يا بيستم) اکتبر 1819 ميلادي در عصر سلطنت فتحعلي شاه در شيراز متولد شد. پدرش سيد محمدرضا شيرازي که به خاطر شغل بزازي او را سيد محمدرضا بزاز مي‏گفتند که در ايام کودکي سيد علي محمد از دنيا رفت، از آن پس از سيد علي محمد تحت کفالت و سرپرستي مادرش فاطمه بگم و دايي خود به نام سيد علي درآمد سيد علي محمد در کودکي توسط دائي خود به مکتب شيخ محمد عابد که در محله قهوه اولياء (بيت العباس) فعلي شيراز واقع بود، فرستاده شد .(ظهور الحق ص 223-)
او قسمتي از ادبيات فارسي و عربي را در اين مکتب آموخت گرچه پيروان باب اصرار دارند که سيد علي را درس نخوانده (تا به اصطلاح او را «امي») قلمداد کنند و با اين ادعا بتوانند معجزه بودن سخنان و کلماتي را که از زبان او جاري شده ثابت نمايند، و همه را آيات وحي خدا بدانند و اين در حالي است که نبيل زرندي که از بزرگان بهائيان است مي‏نويسد: خال (دائي) حضرت باب ايشان را براي درس خواندن نزد شيخ عابد، هر چند تشویق کردند ولی حضرت باب به درس خواندن ميل نداشتند ولي براي اين که به ميل خال بزرگوار رفتار کنند، به مکتب شيخ عابد تشريف بردند، شيخ عابد مرد پرهيزکار و محترمي بود و از شاگردان شيخ احمد احسائي و سيد کاظم رشتي به شمار مي‏رفت. (تاریخ نبیل زرندی ص 64؛ مطالع انوار ص 59)
شيخ محمد عابد نخستين معلم باب، شيخي مسلک بوده است و او را با مذاق شيخي‏گري پرورش داده است مذهبي که قائل‏اند مذهب چهار رکن دارد توحيد، نبوت، امامت و رکن چهارم و منظورشان از رکن چهارم شيعه خالص و خاص بوده و معتقد بودند که رکن رابع رابط ميان امام و مردم است ميرزا علي محمد پس از خروج از مکتب خانه و پيدايش روحيه شيخي‏گري در او، در سن 19 سالگي به بوشهر مسافرت کرد و در آنجا به رياضت و تسخير شمس پرداخت. ميرزا علي محمد که بسيار عاشق و شيفته سيد کاظم رشتي شده بود از بوشهر عازم کربلا شد و آنجا مدتي در محضر درس سيد کاظم شرکت کرده و در اين مدت با شاگردان سيد کاظم نيز آشنا گرديد
ميرزا در سن 25 سالگي در زمان سلطنت محمد شاه قاجار ادعاي بابيت کرد، و گفت من باب و نايب خاص امام زمان عليه‏السلام و از ناحيه‏ي آن حضرت مأمور هستم. و درير نپائيد که ادعاي پيغمبري نمود و مبعد از آن ادعاي خدائي نمود. و سرانجام هم او را قبل از ظهر روز چهارشنبه 28 شعبان سال 1266 در سن 31 سالگي
در میدان تبریز اعدام کردند.(باب و بهاء چه می گویند. طغياني، محمد حسين : عطر عترت : اول 1387؛ص12و 13 به نقل از الکوکب الدریه)
بر اساس پژوهشهای صورت گرفته پیوندهای اولیه علی محمد باب و پیروان او با کانونهای معینی تأکید دارد که شبکه ای از خاندان قدرتمند و ثروتمند یهودی در زمره شرکای اصلی آن بودند پس ازحضور پنج ساله علی محمد باب در تجارتخانه دایی اش در بوشهر و ارتباط با کمپانی های یهودی و انگلیسی مستقر در این بندر و کارگزاران ایشان بود که وی در سال 1260ق دعوی خود را اعلام کرد و با حمایت کانونهای متنفذ و مرموزی به سرعت شهرت یافت. دوران اقامت باب در بوشهر مقارن است با سالهای اولیه کمپانیهای ساسون (متعلق به سران یهودیان بغداد) در بوشهر و بمبئی. (ساسون ها در دهه های بعد به امپراطوران تجاری شرق بدل شدند و در زمره دوستان خاندان سلطنتی بریتانیا جای گرفتند).
(آهنگ بدیع ، نشریه جوانان بهائی 1347؛ ش 7 و 8 ص 209-فصلنامه تاریخ معاصر ایران, عبدالله شهبازی: ش 27)
بر اساس بررسي هاي تاريخي، يهوديان نقش بسزايي در پيدايش، گسترش و رشد بابيه و بهائيه داشته اند. به گواهي اسناد تاريخي پنج سال پيش از آغاز دعوت علي محمد باب و درست اندکي پس از استقرار کمپاني ساسون در بوشهر و بمبئي، يهوديان مشهد بدون هيچ فشاري به طور دسته جمعي مسلمان شدند و نخستين کساني هم که در خراسان بابي شدند، همين يهوديان جديد الاسلام مشهد بودند. همچنين ورود بابي گري به «سياهکل» توسط ميرزا ابراهيم، يهودي جديد الاسلام ساکن رشت، صورت گرفت.
(عبدالله شهبازی ؛فصلنامه تاریخ معاصر ایران ش 27 .)
علي‏محمد شيرازي در زندان آذربايجان به سرمي‏برد که عده‏اي از يارانش از جمله آقاي ميرزا حسينعلي در سال 1264 ه در دشت بدشت دين اسلام را نسخ کردند (خارج شدگان از صراط مستقیم ,محمد مردانی؛آذین ؛ قم؛ 1378ص 105-107؛) گروهي که از ميرزا علي‏محمد تبعيت مي‏کردند به بابي مشهور شدند. باب يکي از ياران خود ميرزا يحيي معروف به صبح ازل را به جانشيني خويش و رهبري بابيان انتخاب کرد اگر چه اختلافاتی در این مورد در منابع بابیان وجود دارد..(نقطه الکاف؛ چاپ ادوارد براون؛ ص 238-244)
میرزا یحیی نوری (صبح ازل)
پس از باب، میرزا یحیی نوری ملقب به صبح ازل (1266-1330) جانشین وی شد. او به اتفاق برادرش میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله و عده ای از بابیان به عراق تبعید شدند. در عراق مابین آن دو برادر بر سر جانشینی اختلاف افتاد و پیروانشان نیز به نزاع پرداختند . عراق که تحت الحمایه دولت عثمانی بود، نتوانست آنها را نگاه دارد، از اینرو خلیفه عثمانی این دو برادر را به قبرس و فلسطین تبعید کرد. صبح ازل در قبرس و بهاءالله در عکا در فلسطین مستقر شدند.(تاریخ جامع بهائیت ؛بهرام افراسیابی؛ تهران ؛1375ش؛251-257)
بابیان به طرفداری صبح ازل پرداختند و ازلی نام یافتند . بهائیان پیرو بهاءالله گردیدند و بهائی نام گرفتند. در ابتدا بهائیان به ازلیان حمله کردند و آنان را کافر و مرتد می دانستند. این اختلافات علنی بود ولی بعدها رهبران این دو فرقه ساختگی صلاح دیدند که آشکارا چیزی بر زبان نرانند.(بابی گری و بهائی گری؛اشتهاردی؛ قم 1379ش؛ ص 62-65)
میرزاحسینعلی نوری(بهاء الله)
میرزاحسینعلی نوری فرزند نوری مازندرانی در سال 1233ق در تهران متولد شد. او از کسانی بود که به باب پیوست و از یاران وی شد. بهاءالله مورد حمایت شدید سفارت روسیه در ایران بود. در تاریخ بهائیت هم آمده که سفیر روس به صدراعظم ایران هشدار داد که باید مسئول حفظ جان بهاءالله باشد. میرزا حسینعلی نوری به مراتب با سوادتر از علی محمد باب بود و انتظار داشت که جانشین باب شود، امابرادر کوچکتر او یحیی نوری معروف به صبح ازل مورد توجه باب بود و به جانشینی برگزیده شد.
پس از هیجده سال رقابت بین دو برادر به نزاع کشیده شد( و به دشمنی و عناد و انشعاب انجامید(تاریخ جامع بهائیت ص 261 -270). در آغاز اکثریت را ازلیان تشکیل می دادند ولی تدابیر بهاءالله موجب شد تا ازلیان در اقلیت قرار بگیرند و به تدریج رو به انقراض نهند. در سال 1330ق که صبح ازل در قبرس درگذشت، ازلیان که تعداد اندکی بودند به فراموشی سپرده شدند(جمال ابهی ؛ علامه موسوی ؛ جهان؛ص 146-148).بهاءالله نیز در سن 76 سالگی در سال 1309ق در عکادر فلسطین اشغالی درگذشت.(فصلنامه مطالعات تاریخ معاصر شماره 27- ر.ک.جستارهایی از تاریخ بهاتی گری ؛عبدالله شهبازی)
عباس افندی (عبد البهاء)
فرزند ارشد بهاءالله، عباس افندی که به نام عبدالبهاء شناخته شده‌است، سومین شخصیت محوری آئین بهائی است که پدرش، بهاءالله نوزده سال پیش از مرگش، آنچنانکه در کتاب اقدس و نیز در کتاب عهدی اشاره کرده‌است، وی را به مقام جانشین، مبیّن و مفسر دین بهائی برگزید. او در پنجم جمادی الاولی سال ۱۲۶۰ هجری قمری مطابق با ۲۳ مه ‌۱۸۴۴ در تهران متولد شد.
او پیروان خود را عباسیان حقیقی و موحد قلمداد کرد و با حمایت دولت انگلیس آزادی عمل فراوانی یافت. عبدالبهاء از دولت وقت بریتانیا لقب «سِر» دریافت نمود و تا آخر عمر به آن مفتخر بود.
عباس افندی نقش بسیار مهمی در تدوین بهائیت داشت و بسیاری از الواح باب و بهاء را مورد بازنگری قرار داد.(ر.ک.بهائیت در ایران؛ سعید زاهدی؛ 1380)
عبدالبهاء در ۲۸ نوامبر سال ۱۹۲۱ درگذشت.
شوقي افندي جانشين عبدالبهاء
بهاءالله - پدر عبدالبهاء - پيش از مرگش وصيت کرد که ابتدا عبدالبهاء و سپس پسر کوچکش «محمدعلي ميرزا» ملقب به «غصن‏اکبر» جانشنين وي گردد. اما عبدالبهاء به آن وصيت عمل ننمود، افزون بر اين عبدالبهاء اين وصيت‏نامه را از بين برد و به جاي آن وصيت‏نامه جعلي صادر کرد که بر جانشيني «شوقي افندي» حکايت داشت.
شوقي افندي در اروپا درس خواند و بعد از پايان تحصيل هم در اروپا و امريکا به‏سر برده و عيال کانادائي نيز اختيار نمود. اين زن که پس از مرگ شوقي نقش بسيار مهمي‏در فعاليت‏هاي فرقه بهائيت ايفا نمود خانم «روحيه ماکسول» نام دارد.
شوقي به پيشواي بهائيان - ملقب به «ولي امرالله» يا «شوقي رباني» باعث رنجش بسياري از مبلغين بهائي - از جمله صبحي که «ولي الله امرالله» بهائيان را به خوانندگان معرفي نمود - از خود رنجاند به طوري که اين امر باعث تشديد ترک آنها از بهائيت گشته به هر حال اکثريت بهائيان شوقي افندي را امام مطاع خود دانسته و فرامين وي را اوامر خدا مي‏شمردند!!...
شوقي افندي در سال 1334 خورشيدي در سن پنجاه و هشت سالگي در لندن به طور ناگهاني درگذشت، وي هنگام مرگ فرزندي نداشت به علاوه بر خلاف رسم بهائيان که هر ساله وصيت‏نامه خود را قبلا نوشته‏اند تجديد مي‏نمايند، از خود وصيت‏نامه‏اي هم به جاي ننهاد و همين امر در بهائيت اختلافاتي را سبب شد.(تاریخ جامع بهائیت؛ص 575؛ بهرام افراسیابی؛دهم؛1382)
از آنجاکه عباس افندی به هنگام مرگ پسر نداشت تا او را به پیشوایی و رهبری بعد از خود بگمارد به همین دلیل برای رهبری بهائیت چاره ای دیگر اندیشید که عبارت بود از بنیان نهادن سلسله ولایت امرالله بر اساس آنچه عباس افندی تحت عنوان (الواح وصایا) از خود باقی گذاشت. ولی امرها باید پی در پی و یکی پس از دیگری زمام رهبری و ریاست را عهده بگیرند و هر کدام از آنها باید جانشین بعد از خود را تعیین کند. شوقی افندی بهائیت را به صورت یک تشکیلات حزبی، محافل منتخب محلی و ملی و شرکتهای تجاری قوام بخشید و در گسترش آن به شدت کوشید. بر اساس نظام کنترل اجتماعی تثبیت شده در این تشکیلات هرکس که بر خلاف نظر و تمایل شوقی افندی عمل می کرد ابتدا از تشکیلات تحت عنوان قلمرو اداری اخراج می شد و سپس از جامعه تحت عنوان قلمرو روحانی رانده و منفور می گردید و بدین وسیله مجازات می شد.
در دوران حیات شوقی افندی و پس از تشکیل اسرائیل با همراهی انگلستان فرقه بهائیت بدلیل سرسختی و عداوت علیه اسلام و قرآن مورد توجه و نظر خاص اسرائیل قرار گرفت و اموال آنان تحت حمایت در آمد و از مالیات معاف شد. شوقی افندی هم به سرسپردگی و خدمت خالصانه برای اسرائیل همت گماشت و هم او بود که برای اولین بار نام ارض اقدس و شرق الاذکار را برای بزرگداشت اسرائیل استفاده نمود و با یهودیان و صهیونیستها در اوج احترام و بزرگداشت بود و این درحالی بود که بر اساس تعالیم ساخت استعمار، عباسیان مال و جان و ناموس مسلمانان را مباح اعلام می نمودند و به شکنجه و سپس شهادت آنان می پرداختند. سرانجام شرقی افندی در سال 1336ق در لندن پایتخت انگلستان درگذشت و همانجا مدفون شد.( بهائیان ] محمد باقر نجفی؛ 1383؛ ص 690 - فصلنامه تاریخ معاصر ایران شماره 47-50)
روحیه ماکسول همسر شوقی افندی)
پس از مرگ شرقی افندی چند دستگی و نزاع در میان عناصر اصلی بهائیت شدت گرفت و بر سر جانشینی و رهبری این مذهب به اختلاف و کشمکش روی آوردند. گروهی از عباسیان، زن آمریکایی شوقی افندی به نام «روحیه ماکسول» را به رهبری انتخاب کردند، گروه دیگر «چارلز میسن ریمی» را برگزیدند و گروه سوم به سمائی ها معروف هستند. اما نکته اساسی اینجاست که گروههای انشعابی بهائیت با وجود اختلافات فرقه ای با یکدیگر در اصول و مبانی و تعلیم بهائیت و اهداف و مأموریتهای سیاسی و استعماری و سرسپردگی برای کشورهای غربی همچون انگلیس و آمریکا و اسرائیل، مشترک و متحد عمل می کنند.
اکنون مرکز اصلی بهائیان بیت العدل است که دربندرحیفا در فلسطین اشغالی قرار دارد. این مرکز در دامنه کوه کرمل قرار دارد و متشکل از یک هیئت 9 نفره است که هر 5 سال یکبار عوض می شوند وتحت حمایت های گسترده مالی وسیاسی اسرائیل وانگلیس قرار دارند وبه تصمیم گیری درباره چگونگی گسترش بهاییت می پردازند.
بیت العدل الاعظم در حیفا(اسرائیل)
(ر.ک. بهائیت در ایران؛ سعید زاهدی؛ 1380)
در اين نوشته اشاره اي خيلي كوتاه به حمايت هاي بيگانه گان از اين فرقه مي كنيم:
1. حمايت روسيه: سفارت روسيه از اول فتنه بابيه و پيدا شدن فرقه بابيه و بهائيه از رهبران اين فرقه حمايت مي كرد. به عنوان مثال دالگوركي سفير روسيه در تهران براي نجات بهاء الله از زندان پادرمياني كرد و فرستاده خود را با وي همراه نمود تا به سلامت از ايران خارج شود.
زمانی که بهاءالله در عهد ناصری به سفارت روس پناهنده شد؛ سفير و حتّي دولت روسيه تزاري از وي حمايت کردند. وي، مدّتي در مقرّ تابستاني سفارت روس در «زرگنده» شميران به سر برد و بنابر منابع بهائي، به رغم اصرار سفير روس بر ادامه اقامت وي در آنجا و امتناع از تسليم او به نمايندگان شاه، سرانجام سفير از وي خواست که به خانه صدر اعظم برود و «ضمناً از مشاراليه [ميرزا آقا خان نوري، صدراعظم] به طور صريح و رسمي خواستار گرديد امانتي را که دولت روس به وي مي‌سپارد در حفظ و حراست او بکوشد» (قرن بدیع؛ شوقی افندی؛1/318)، «و اگر آسيبي به بهاءالله برسد و حادثه‌اي رخ دهد»، شخص صدراعظم مسئول سفارت روس خواهد بود. (تلخیص تاریخ نبیل زرندی ص 593)
شوقي افندي ـ نيز از «نهايت اهتمام» و تلاش «سفير دولت بهيه [روسيه] ايده الله تبارک و تعالي [!]... در استخلاص» بها از زندان دولت ايران سخن گفته و از «حمايت» مخلصانه و «في‌سبيل الله»! جناب «اعلي حضرت امپراتور دولت بهيه روس ايده الله تبارک و تعالي» از بها قدرداني کرده است!(قرن بدیع؛شوقی افندی؛ 2/86)
2. دولت انگلستان: بعد از انتقال رهبري بابيت و بهائيت به عراق و سپس فلسطين، رهبران اين فرقه خود را به تبعيت استعمار انگليس در آوردند. در اواخر جنگ جهاني اول، وزير امور خارجه انگليس در نوامبر 1917، اعلاميه خود را بر مبني بر تشکيل وطن ملي يهود در فلسطين صادر کرد و در همين ايام، جمال پاشا فرمانده کل دولت عثماني تصميم بر قتل عبدالبها و انهدام مرکز بهائيت در عکا و حيفا را به خاطر حمايت عبدالبها با دادن آذوقه به ارتش انگليس، مي گيرد. وزير خارجه انگليس با واکنش تند و جدي به سالار سپاه انگليس دستور مي دهد تا با جميع قوا در حفظ و صيانت حضرت عبدالبها بکوشد و در اثر همين حمايت عبدالبها از انگليس، فلسطين به دست سپاه انگلستان افتاد و زمينه بوجود آمدن رژيم صهيونيزم به وجود آمد , به طوري كه پس از پايان جنگ جهاني اول به پاس خدماتي كه عبدالبهاء براي استعمار انگليس انجام داده بود طي مراسمي لقب سِر(Sir) و بزرگترين نشان خدمتگزاري، نايت هود(Knight Hood) را دريافت كرد. (نقد اصول دوازده گانه بهائیت؛ اصفهان؛گویا؛چاپ اول 1382 ش ,ص13)
‌در واقع عباس افندي، به وسيله همکاري با ارتش بريتانيا در فتح قدس و گرفتن نشان از پادشاه انگليس و دعا براي جرج پنجم، راهي را در تاريخ اين فرقه گشود که در سراسر قرن بيستم و پس از آن تا امروز، با قوت ادامه دارد.
در اعلاميه‌اي که ارگان محفل بهائيان (اخبار امري) در شماره 4 خود (مرداد 1329) منتشر کرد، خاطر نشان گشت که محفل بهائيان انگليس در امر پيشبرد تبليغات بهائيت در قاره سياه، با مراکزي چون انجمن پادشاهي آفريقايي (انگليس)، مدرسه السنه شرقي لندن و شعبه‌اي از دانشگاه آکسفورد و دوائر ديگر در اداره آفريقاي شرقي و غير آن رايزني داشته و از آنها کمک فکري و اطلاعاتي گرفته است. نشانه‌ها و نتايج اين امر را، از جمله، در موارد زير مي‌بينيم:
‌24 دي 1339ش، ام‌المعابد (مشرق الاذکار مرکزي) بهائيان در آفريقا واقع در کامپالا (پايتخت اوگاندا) توسط روحيه ماکسول، همسر شوقي افندي، افتتاح شد و در مراسمي که به همين عنوان برگزار گرديد نماينده حکومت انگلستان و برادر پادشاه اوگاندا با خانواده خود و جمعي از مأموران عالي رتبه کشوري و لشکري دولت ديکتاتوري اوگاندا شرکت کردند.
3. آمريكا: در اثر حمايت هاي آمريكا، بهائيگري به ستون پنجم و يكي از ابزارهاي استكباري آمريكا بعد از جنگ جهاني اول مبدّل شد.
از نظر بهائيان، به اصطلاح مهد امرالله (بهائيت) ايران است ولي مهد نظم اداري امرالله و در واقع مرکز سازماندهي تشکيلاتي بهائيت، در آمريکا قرار دارد. دومين مشرق الاذکار بهائيان در جهان نيز، در شهر شيکاگوي آمريکا بنا شده که عباس افندي در سفر به آن ديار، سنگ بناي آن را گذاشته است. بر اساس آمار منتشره توسط سايت رسمي محفل ملي بهائيان آمريکا: تعداد کل بهائيان آمريکا رقمي در حدود 155 هزار نفر است که شامل ايراني‌هاي بهائي در آمريکا هم مي‌شود. همين گونه منابع، تعداد کل بهائيان دنيا را رقمي در حدود شش ميليون نفر اعلام مي‌کنند و اين بدان معنا است که بهائيان آمريکا در حدود 5 / 2 درصد کل بهائيان جهان را تشکيل مي‌دهند. با توجه به اين امر، جاي اين پرسش وجود دارد که: چرا در حالي که تنها 5 / 2 درصد بهائيان، مقيم آمريکا هستند، 70 تا 80 درصد کرسي‌هاي نه نفره بيت‌العدل اعظم در قبضه آمريکايي‌ها قرار دارد، آن هم آمريکايي‌هايي که نه بهائي‌زاده بوده و نه سابقه درخشاني در بهائيت داشته‌اند؟! (سایت رسمی بهائیان.www.bahai.com)
احسان طبري، نماینده رژیم پلوی در سازمان یونسکو می گوید:«درباره رابطه محافل بهائي با انگلستان و آمريکا مطالب زيادي گفته مي‌شود. جهان وطني بهائيان و عقايد آنها و دوري آنها از مذهب مسلط در کشور مو وجود مراکزي از آنها در آمريکا و اروپا و کيفيت نيمه مخفي کار آنها و همبستگي دروني آنها، همه و همه به اين شايعات مايه مي‌دهد. آنچه که مسلم است نمي‌توان هر بهائي را يک عامل بيگانه دانست ولي در وجود رابطه ما بين مراکز عمده بهائي، مانند مراکز داشناک و صهيونيست (صهيونيسم) با محافل امپرياليستي ترديدي نيست و مي‌توان حدس زد که سازمانهاي جاسوسي امپرياليستي از قبيل سيا و اينتليجنس سرويس از سازمان بهائي براي مقاصد خود استفاده مي‌کنند...».(جامعه ایران در دوران رضا شاه ؛ احسان طبری ص117-118)
عباس افندي (پيشواي بهائيان) در 1913 ــ 1911 سفري به مغرب زمين کرد و طي نطقهاي متعددي که در مجامع گوناگون (عمدتا ماسوني) اروپا و آمريکا ايراد نمود، از آمريکا جانبداري بلکه تقديس کرد. وي در يکي از اظهارات خود ادعا کرد که: «قطعه آمريکا نزد حق ميدان اشراق انوار است...»!(مجله اهنگ بدیع بهائی سال هشتم 1332 شماره6و 7 ص 103)
او در سخنراني ديگر خود اظهار کرد: «از براي تجارت و منفعت ملت آمريکا مملکتي بهتر از ايران نه. چه که مملکت ايران مواد ثروتش همه در زير خاک پنهان است. اميدوارم ملت آمريکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر شود»!( خطابات عبدالبهاء؛چاپ مصر2/33)
درهمان زمان، مريد و منشي عباس افندي و يکي از روِساي بهائيت در آمريکا (عليقلي خان نبيل‌الدوله) نيز نقش اساسي را در انتخاب و اعزام شوستر «مستشار آمريکايي» به ايران ايفا کرد و براي نخستين بار او بود که پاي کمپاني‌هاي نفتي آمريکايي را به ايران باز کرد.(بررسی مناسبات ایران و آمریکا 1851-1925؛ انتشارات وزارت امور خارجه ص 155) .
زماني هم که شوستر و همکاران آمريکايي‌اش براي تصدي دوائر گمرک و ماليه ايران در مه 1911 [جمادي الاول 1329ق] وارد مهرآباد تهران شدند، محفل بهائيان ايران، به اشاره همين نبيل‌الدوله استقبال باشکوهي از شوستر به راه انداختند. (اختناق ایران,مورگان شوستر؛ ترجمه ابوالحسن موسوی شوشتری؛ ص 10-11)
4. پادشاهی عثماني:
ترکيه عثمانی در رشد بهائيت نقش موثري داشت و از طرفي يهوديان هم در دولت عثماني ناظران و مشاوراني در سه وزارت (نافعه، تجارت و زراعت، پست و تلگراف) داشتند که «بسا يارافندي» صهيونيست يهودي تبار، ناظر وزارت نافعه، دست يهود را در تملک غاصبانه بسياري از اراضي قدس شريف بازگذاشت و پرنس سعيد حليم پاشا نخست وزير ترکيه عثماني در 1913م هماهنگي و همبستگي کامل با صهيونيست ها داشت. (نفوذ صهیونیسم در مطبوعات؛میر ابوالفتح دعوتی؛نشر ایام ,1376؛ ص 38)
براي قدرداني از حمايت هاي عثماني از بهائيت، عبدالبهاء لوحي براي او نازل كرده و از او تشكر نمود.
5. دولت غاصب اسرائيل: بهائيت از اول پيدايش خود با يهود همكاري داشت، به طوري كه دكتر احمد شلبي عقايد اين فرقه را در كتاب مقارنة الاديان اليهوديه مي آورد كه هيئت بين المللي حيفا در نامه اي به محفل روحاني ملي بهائيان ايران در اول ژوئيه 1952 رابطه شوقي افندي رابا حكومت اسرائيل اعلام داشت.(
تاريخ جامع بهائيت، ص 271 و 298 و 323 و 563.و رك: رباني گلپايگاني، علي؛ فرق و مذاهب كلامي، قم، امير، اول، 1377 شمسي، ص 341.)
تشکيل رژيم اشغالگر قدس به سال 1948 در زمان حيات شوقي افندي اتفاق افتاد. قبل از آن در سال 1947، سازمان ملل کميته‏اي براي رسيدگي به مسأله‏ي فلسطين تشکيل داد. شوقي در 14 جولاي 1947، طي نامه‏اي به رئيس اين کميته، بر مطالب جالب توجهي از علائق مشترک بهائيت و صهيونيسم به فلسطين تأکيد ورزيد و ضمن مقايسه‏ي منافع بهائيت با مسلمانان و مسيحيان و يهودي‏ها در فلسطين نتيجه گرفت که «تنها يهوديان هستند که علاقه‏ي آن‏ها نسبت به فلسطين تا اندازه‏اي قابل قياس با علاقه‏ي بهائيان به اين کشور است؛ زيرا که در اورشليم، بقاياي معبد مقدسشان قرار داشته و در تاريخ قديم، آن شهر مرکز مؤسسات مذهبي و سياسي آنان بوده است...»(مجله اخبار امری ؛آبان 1326؛ص 130 وبهائیان؛سید محمد باقر نجفی؛ چاپ اول ؛طهوری ؛1357,ص 691-698) خانم روحیه ماکسول همسر شوقي افنديدر دیدار با بن‏گوريون نخست وزير وقت اسرائيل چنین اظهار می دارد که "ما به اينجا (اسرائيل) تعلق داريم اگر قرار باشد قائل به تميز و امتياز هم شد من ترجيح مي‏دهم که جوانترين اديان در يکي از تازه‏ترين کشورهاي جهان نشو و نما نمايد و در حقيقت بايد گفت آينده ما چون حلقات زنجير به هم پيوسته است."(مجله اخبار امری(ارگان بهائیت) دی ماه 1340)
با توجه به مطالب فوق معلوم مي شود كه فرقه بهائيت از اول تأسيس تا زمان حال هميشه وسيله اي براي خيانت به مسلمانان و حمايت از دولت هاي استعماري بوده است.

برگرفته از سایت پرسمان دانشجویی

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
9 + 5 =
*****

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.