ابن‏‌تيميه كيست و مبانى فكرى او چيست؟

09:14 - 1396/06/01

«ابن تيميه» حرّانى دمشقى يكى از پيروان اهل حديث و مروّج مذهب حنابله است. مبانى فكرى ابن تيميه را در چهار بخش مى‌‏توان خلاصه كرد: حمل صفات خبرى بر معانى لغوى‏؛ كاستن از مقامات پيامبر اسلام؛ انكار فضايل اهل‌‏بيت؛ مخالفت با مذاهب چهار گانه اهل سنت‏.

پرسش: ابن‏‌تيميه كيست و مبانى فكرى او چيست؟

«احمدبن عبدالحليم» معروف به «ابن تيميه» حرّانى دمشقى (661 - 728 ق) يكى از پيروان اهل حديث و مروّج مذهب حنابله است. مبانى فكرى ابن تيميه را در چهار بخش مى‌‏توان خلاصه كرد:

يك. حمل صفات خبرى بر معانى لغوى‏
در اصطلاح علم كلام، بخشى از صفات خدا را«صفات خبرى» مى‏نامند، قرآن كريم و حديث از اين صفات خبر داده و خرد آن را درك نكرده است؛ مانند «وجه»، «يد»، «استواء بر عرش» و نظاير آنها كه قسمتى از آنها در قرآن و برخى ديگر در حديث نبوى وارد شده است.
معانى لغوى و ظاهر بدوى برخى از اين صفات، ملازم با جسمانى بودن خدا است؛ زيرا «وجه» به معناى «صورت»؛ «يد» به معنى دست، «استواء» به معناى استقرار و يا جلوس، از شئون موجودات امكانى است و خداى واجب الوجود، منّزه از چنين معانى است. از اين جهت همه طوايف اسلامى - به جز گروه «مجسّمه» - معانى خاصى براى اين صفات مطرح مى‏كنند كه با مراجعه به تفاسير و كتاب‏هاى كلامى روشن مى‏گردد.
اما متأسفانه ابن تيميه اصرار مى‏ورزيد كه: آنچه در اين باره وارد شده، بايد بر همان معانى لغوى و ظاهر ابتدايى حمل گردد. وى كسانى كه اين نوع از صفات را به كمك قرائن موجود در آيات و روايات، بر معانى مجازى و كنايى حمل مى‏كنند، «مُؤَوِّلِه» ناميده و به باد انتقاد مى‏گيرد. او به اين نيز اكتفاء نكرده، مى‏گويد: همه صحابه و تابعان بر همين عقيده بوده‏اند.

دو. كاستن از مقامات پيامبر اسلام(ص)
بخش دوم تفكر ابن تيميه، عادى جلوه دادن مقامات پيامبران و اولياى الهى است و اينكه آنان پس از مرگ، كوچك‏ترين تفاوتى با افراد عادى ندارند! او در اين راستا، مسائلى را مطرح مى‏كند كه همگى يك هدف را تعقيب مى‏كنند و آن عادى جلوه دادن منزلت پيامبران - به خصوص پيامبر اسلام و اولياى بزرگ دين - است. بر اين اساس مى‏گويد:
1. سفر براى زيارت پيامبر(ص) حرام است؛
2. كيفيت زيارت پيامبر(ص)، از كيفيت زيارت اهل قبور تجاوز نمى‏كند؛
3. هر نوع پناه و سايبان بر قبور حرام است.
4. پس از در گذشت پيامبر(ص)، هر گونه توسل به آن حضرت بدعت و شرك است؛
5. سوگند به پيامبر(ص) و قرآن و يا سوگند دادن خدا به آنها، شرك است؛
6. برگزارى مراسم جشن و شادى در تولّد پيامبر(ص)، بدعت به شمار مى‏رود.
زير بناى آرا و نظريات او در اين مسائل اين است كه براى توحيد و شرك، تعريف درست و حدّ منطقى قائل نشده و روى انگيزه خاصى، آنها را شرك و بدعت و يا لااقل حرام مى‏داند.
او در اين قسمت، آرا و نظرياتى را مطرح مى‏كند كه پيش از او، احدى از علماى اسلام نگفته است. وى با لجاجت خاصى، به جنگ همه مى‏رود. از اين‏جهت از همان زمان و پس از آن، افكار عمومى اهل سنت بر او شوريد. او بارها دستگير و زندانى شد و ده‏ها كتاب بر رد انديشه‏هاى وى به نگارش درآمد.

سه. انكار فضايل اهل‏بيت(ع)
بخش سوم از مبانى فكرى او، انكار فضايل مسلّم اهل بيت عصمت و طهارت (ع) است، با آن كه اين فضائل در صحاح و مُسندهاى اهل سنت وارد شده است. وى در كتاب منهاج السنة - كه به حق بايد آن را «منهاج البدعة» دانست - احاديث صحيح مربوط به مناقب على(ع) و خاندان او را، بدون ارائه مدركى، انكار و همه را مجعول اعلام مى‏كند؛ فضايلى كه ده‏ها حافظ و حاكم از محدثّان آن را نقل و به صحّت آنها تصريح كرده‏اند. از باب نمونه مى‏گويد:
الف. نزول آيه: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ » ؛ مائده (5 )، آيه 55. درباره على، به اتفاق اهل علم دروغ است‏منهاج السنه، ج 1، ص 1. ، اين در حالى است كه متجاوز از 64 محدث و دانشمند، برنزول آن درباره امام تصريح كرده‏اند.الغدير، ج 3، 156-172. 
ب. آيه: «قُلْ لا أسألُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرَاً إِلاّ ؛ شورى (42 )، آيه 23. ، درباره خاندان‏منهاج السنه، ج 2، ص 118. در حالى كه متجاوز از 45 محدّث و دانشمند آن را نقل كرده‏اندالغدير، ج 3، صص 156 - 172. ؛ «الْمَوَدة فِيِ الْقُربى‏ » رسالت نازل نشده است؛
اين نوع نقدها و ردّها، علاوه بر اينكه حاكى از عدم مبالات او در انتقاد است؛ خالى از دشمنى باطنى با خاندان پيامبر نيست.
او با گشودن اين باب، زحمات احمدبن حنبل را در تثبيت فضايل امام على(ع) به هدر داد.
تا پيش ازم 241 ه.ق. ، خليفه راشد بودن امام على(ع) در ميان محدثان اهل سنت جا نيفتاده بود و در اين قضيه، موافق و مخالف وجود داشت. احمدحنبل، حضرت على(ع) را رسماً خليفه چهارم از احمدبن حنبل خلفاى راشدين اعلام كرد و با زحمات فراوان، توانست مسأله «تربيع خلافت» را تثبيت كند. وى از اين طريق با ناصبى‏گرى، سخت مبارزه نمود. كتاب مناقب الصحابة او بهترين گواه بر اين مطلب است.
«حمصى» مى‏گويد وقتى مسأله «تربيع» از جانب احمدبن حنبل اعلام شد، به حضور او رفته و گفتم: كار شما، طعن بر طلحه و زبير است! او صورت در هم كشيد و گفت: من چه كار با آنان دارم؟ آن گاه سخنى از عبداللَّه‏بن عمر نقل كردم؛ او در پاسخ گفت: عمر بهتر از فرزندش است. او على را عضو شوراى شش نفره قرار داد و على نيز خود را اميرمؤمنان معرفى كرد؛ حالا من بگويم على اميرمؤمنان نيست.طبقات الحنابلة، ج 1، ص 393. 
ولى ابن تيميه حنبلى از راه امام مذهب خود، منحرف شد و با انكار فضايل امام على(ع)، روح ناصبى‏گرى و انكار فضايل اهل بيت(ع) را پرورش داد!
چهار. مخالفت با مذاهب چهار گانه اهل سنت‏
بخش چهارم از دگرديسى او، مخالفت وى با مذاهب چهارگانه اهل سنت در باب نكاح و طلاق است. البته در برخى از اين مسائل شايد حق با ابن تيميه باشد؛ ولى چنين مخالفتى با مبانى فكرى اهل سنت - كه اجماع فقهاى يك عصر، تا چه رسد به چند عصر را حجت مى‏دانند - سازگار نيست‏.

برگرفته از سایت پرسمان دانشجویی

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 0 =
*****

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.