بازارسیاه

14:42 - 1392/02/02
در دنیای دختران، صداقت و محبت بیش تراست. دختران دوست دارند، درون رفاقت های خودشان، ویتامین محبت دریافت بکنند. گاهی کمبود این ویتامین در داروخانه های مجاز باعث می شود، به بازار سیاه روی بیاورند...
ارتباط تلفنی

بیست دقیقه می شد که داشت با بهاره حرف می زد. گوشی را دوباره برداشت و این بار شماره مهسا را گرفت. مهسا تا گوشی را برداشت، گفت: باز هم که تویی ملیکا! کاری داشتی؟
ملیکا گوشه لبش را گاز گرفت.
- نه، همین جوری زنگ زدم. گفتم، ببینم چه کار می کنی.
- می خواستی از نیم ساعت پیش تا حالا چه اتفاقی افتاده باشد؟ خُب معلوم است! دارم درس می خوانم.
- خُب! پس من مزاحمت نمی شوم.
ملیکا گوشی را گذاشت. از خودش بدش آمد. دوساعت گذشته بود و این پنجمین تماسی بود که با دوستاتش گرفته بود. حتی یک خط هم از درس فردا را مرور نکرده بود.دوست داشت به جای اینکه دائم پای تلفن باشد، کسی کنارش بود که باهاش حرف بزند. خودش هم می دانست که دوستانش حرفی برای زدن ندارند وتنها به حرفایش گوش می دهند. پیش خودش گفت: از فردا دیگر به این و آن زنگ نمی زنم.
در همین افکار بود که تلفن همراهش به صدا در آمد؛ برایش یه پیام آمده بود. گوشی را برداشت. نوشته بود:«می دونستی که دلم دیوونته؟»
شماره براش آشنا نبود. شاید یکی از دوستانش بود که داشت سر به سرش می گذاشت. بدجوری وسوسه شده بود. خیلی دوست داشت بداند چه کسی این پیام را برایش فرستاد است، ولی می ترسید که سرکارش گذاشته باشند. بالاخره شماره را گرفت. صدای موسیقی ملایمی از گوشی پخش شد.
- بله، بفرمائید!
پسرجوانی گوشی را برداشته بود. دل ملیکا یهو ریخت، بلافاصله گوشی را قطع کرد. چندلحظه بعد گوشی زنگ خورد، خودش بود. ملیکا آب دهانش را قورت داد، گوشی را برداشت و دکمه قرمز را زد و قطع شد. او دوست نداشت مثل بعضی از دوستانش خودش را گرفتار کند.

در دنیای دختران، صداقت و محبت بیش تر است. دختران دوست دارند، درون رفاقت های خودشان، ویتامین محبت دریافت بکنند. گاهی کمبود این ویتامین در داروخانه های مجاز باعث می شود، به بازار سیاه روی بیاورند؛ این اولین قدم برای از دست دادن اندوخته هاشون هست. در ضمن هیچ تضمینی هم وجود ندارد که ویتامین سالم به بدنشان برسد.
تردید، رهایشان نمی کند؛ از یک سو نیاز و از سوی دیگر، آشفتگی بازار آن ها را می ترساند. آدم های این بازار، نگران کننده اند؛ گویا همه قصد فریب دارند و می خواهند با شگردهای مختلف، سرمایه را از دستشان دربیاورند. پس چه بهتر است که برگردند و منتظر بمانند، تا داروخانه ای مجاز و مطمئن باز بشود و آن ها جنسشان را از جای مناسب تهیه بکنند؛ پیش از اینکه دیر بشود و خودشان را سرزنش کنند.

کلمات کلیدی: 

نظرات

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 3 =
*****