آيا بجز شيعه در ساير مذاهب و اديان چيزي مانند تقيه وجود دارد؟

10:15 - 1396/06/06

علماي شيعه و سني، تقيه را با شرايط خاص آن مجاز مي شمارند و دلايل معتبري بر مشروعيت آن رائه مي كنند. در اديان ديگر اصطلاح تقيه نداريم اگرچه ممكن است با مفهوم ديگري وجود داشته باشد. در واقع، تقيه، حكمي نيست كه شريعت مقدس اسلام آن را وضع كرده باشد.

پرسش: آيا بجز شيعه در ساير مذاهب و اديان چيزي مانند تقيه وجود دارد؟

علماي شيعه و سني تقيه را با شرايط خاص آن مجاز مي شمارند و دلايل و شواهد معتبري بر مشروعيت آن رائه مي كنند. در اديان ديگر اصطلاح تقيه نداريم اگرچه ممكن است با مفهوم ديگري وجود داشته باشد. در واقع، تقيه، حكمي نيست كه شريعت مقدس اسلام آن را وضع كرده باشد؛ بلكه حكمي است عقلي و عقلائي كه اسلام آن را تأييد و امضاء كرده و قواعد و شرائطي براي آن وضع كرده است تا با قانونمند شدن اين قاعده عقلي و فطري، از آن براي حفظ و دفاع از كيان اسلام، جلوگيري از فتنه و فساد در جامعه، حفظ جان، آبرو، ناموس و اموال مسلمانان و مدارا با ديگران و... استفاده شود. در ادامه مطالب مفيدي در اين باره خدمتتان ارائه مي كنيم:
تقيه در لغت:
تقيه، مصدر باب «اتقي يتقي» به معناي صيانت، خودنگهداري و محافظت از خويش است.
فيروز آبادي (متوفاي817هـ) مي‌گويد: اتقيت الشي‏ء، وتقيته أتقيه...حذرته. از چيزي تقيه كردم يعني «از آن خود را حفظ كردم». (الفيروزآبادي، محمد بن يعقوب (متوفاي: 817 هـ)، القاموس المحيط، ج 1 ص 1731، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت).
جوهري مي‌گويد: والتقاة: التقيّة. كلمه «تقاة» (كه در قرآن آمده) به معني تقيه است. (الجوهري، إسماعيل بن حماد، (متوفاي393هـ)، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية، ج6، ص2527)
از مجموع كلمات اهل لغت استفاده مي‌شود كه معناي لغوي تقيه؛ صيانت، حفاظت و نگهداري چيزي از ضرر، آزار و اذيت مورد ديگر است و اين همان معناي اصطلاحي تقيه نزد شيعه است كه در ذيل خواهد آمد.
تقيّة در اصطلاح:
تقريباً تمامي علماي شيعه و سني از عبارت‌هاي مشابهي براي شناساندن تقيه استفاده كرده‌اند. در اين قسمت ابتدا نظر انديشمندان شيعه و سپس سني را نقل مي‌كنيم.
تعريف تقيه از ديدگاه پيروان اهل بيت عليهم السلام:
علما و فقهاي شيعه در تعريف تقيه، عبارات متفاوتي دارند؛ اما از نظر مضمون تقريباً همه به يك مطلب اشاره دارند.
شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه (متوفاي413هـ) در تعريف تقيه مي‌گويد: تقيه مخفي كردن حق و مخفي نگاه داشتن اعتقاد به حق است؛ و پرده پوشي از مخالفان؛ و اينكه در مقابل ايشان كاري را كه به دين يا دنياي تو ضرر مي‌رساند انجام ندهي. وجوب تقيه زماني است كه بداني يا گمان قوي داشته باشي كه به تو ضرري برسد؛ اما اگر چنين احتمالي نباشد، تقيه واجب نيست. امامان عده‌اي از طرفدارانشان را وادار به مخفي نگه داشتن عقائد و عدم اظهار حق در مقابل دشمنان كرده‌اند تا آنان را دشمن شناسائي نكند؛ و البته اين روش براي آنان بهتر بوده است. و از طرفي ديگر گروهي را نيز فرمان داده‌اند تا با دشمنان سخن گفته و حق را براي آنان اظهار نمايند و آنان را به حق دعوت نمايند؛ زيرا مي‌دانستند كه در اظهار حق ضرري ايشان را تهديد نمي‌كند؛ پس تقيه در بعضي موارد واجب و در بعضي از موارد جايز نيست. (الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، تصحيح اعتقادات الإمامية، ص 66 ).
امين الإسلام طبرسي (متوفاي548هـ) تقيه را اين گونه تعريف مي‌كند: تقيه آن است كه با زبان چيزي را اظهار كني كه قلب آن را پنهان كرده است؛ زيرا بر جان خويش مي‌ترسي. (الطبرسي، أمين الاسلام أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاي548هـ)، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص 272). و ...
تعريف تقيه از ديدگاه علماي اهل سنت:
محمد بن جرير طبري در تفسيرش نظر ضحاك را اين گونه بيان مي‌كند: ... از ضحاك شنيدم كه در مورد كلام خداوند «إلا أن تتقوا منهم تقاة» مي‌گفت: تقيه با زبان آن است كه شخصي را به گفتن چيزي كه نافرماني خدا است وادار كنند، و وي آن را به خاطر ترس بر جان خويش بگويد؛ ولي دلش نسبت به عقيده درست آرامش دارد كه در اين صورت گناهي بر وي نيست. (الطبري، محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 3، ص 229)
شمس الدين سرخسي، فقيه مشهور احناف (متوفاي483 هـ) تقيه را اين گونه تعريف مي‌كند: تقيه آن است كه شخص خود را با تظاهر به چيزي از عقوبت حفظ نمايد، اگر چه در باطن مخالف آن را اعتقاد دارد. عده‌اي از مردم اين روش را قبول نداشته و آن را نفاق مي‌دانند؛ و صحيح آن است كه اين كار جايز است؛ زيرا خداوند مي‌فرمايد «إلا أن تتقوا منهم تقاة». و يكي از موارد تقيه جاري ساختن كلمات شرك آلود از روي اجبار بر زبان است؛ در حالي كه اعتقاد قلبي چيز ديگري است كه بر آن ثابت و استوار باقي مانده باشد. (السرخسي، شمس الدين (متوفاي483هـ)، المبسوط، ج 24، ص 45).
دلايل مشروعيت تقيه
علاوه بر دليل عقلي كه براي مشروعيت تقيه اقامه مي‌شود، از دلايل نقلي از جمله: آياتي از قرآن كريم، احاديث نبوي كه شيعه و سني آن‌ را نقل كرده‌اند، اجماع فقها و... مي‌توان سود برد كه به طور اختصار در اين باره بحث خواهيم كرد.
مشروعيت تقيه از نگاه عقل:
شكي نيست كه اظهار عقيده و تبليغ آن در ميان ديگر اقوام، ارزش بسياري دارد؛ اما اگر از اظهار آن فايده مهمي حاصل نشود و بلكه همراه با ضرر احتمالي مادي و يا معنوي باشد، عقلاي عالم از اظهار آن چشم پوشي خواهند كرد و اجازه كتمان و يا اظهار خلاف عقيده را مي‌دهند و حتي در برخي موارد واجب مي‌شمارند.
و اگر چنين شخصي با اين كه مي‌داند اظهار عقيده براي او ضرر دارد، در عين حال خود را در معرض اين ضرر قرار دهد، قطعاً عقلا وي را مذمت و كار او را غير عاقلانه مي‌دانند.
و نيز هرگاه مكلف در يك زمان،‌ دو تكليف فعلي داشته باشد كه نتواند هر دوي آن‌ را انجام دهد، عقل او حكم مي‌كند كه بين آن دو، مصلحت سنجي نموده و هركدام را كه اهميت و مصلحت بيشتري دارد، انجام داده و ديگري را ترك كند كه در اصطلاح فقهي از آن با عنوان «تقديم اهم بر مهم» ياد مي‌شود.
يكي از دانشمندان معاصر شيعه در اين باره مي‌گويد: عقل سليم به طور فطري حكم مي‌كند كه اگر بين عمل به وظيفه فردي، با شوكت و عزت و قدرت اسلام تقابل و تزاحم باشد، يا بين حفظ جان و عملي واجب يا حرام تقابل صورت گيرد، در اين هنگام وظيفه فردي ساقط مي‌شود؛ و تقيه چيزي جز اين نيست. (الروحاني، السيد محمد صادق (معاصر)، فقه الصادق (عليه السلام)، ج 11، ص 376).
بنابراين خواستگاه اصلي تقيه و مهمترين دليل بر مشروعيت آن، حكم عقل و سيره عملي عقلاي عالم؛ اعم از مسلمان و غير مسلمان است.
ادلّه قرآني مشروعيت تقيه:
هر چند كه به آيات زيادي بر اثبات مشروعيت تقيه مي‌توان استدلال كرد، اما در اين جا فقط به چند آيه كه دلالت واضح تري دارند، اكتفا مي كنيم.
دليل اول، آيه شريفه: لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في‏ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصير. آل عمران / 28.
افراد با ايمان نبايد به جاى مؤمنان، كافران را دوست خود انتخاب كنند و هر كس چنين كند، هيچ رابطه‏اى با خدا ندارد (و پيوند او به كلّى از خدا گسسته مى‏شود) مگر اين كه از آن‌ها بپرهيزيد (و به خاطر هدف‌هاى مهمترى تقيّه كنيد). خداوند شما را از (نافرمانى) خود، بر حذر مى‏دارد و بازگشت (شما) به سوى خداست.
در آيات بسياري و نيز در ابتداي همين آيه خداوند تمامي مؤمنين را از برقراري ارتباط دوستانه با كفار (چه مشرك باشد و چه اهل كتاب) منع مي‌كند و حتي تهديد مي‌كند كه اگر كساني از مؤمنين دست به چنين كاري بزنند، ارتباطشان با خداوند و خدا پرستان به طور كلي گسسته شده و از تحت ولايت خداوند خارج مي‌شوند؛ اما از اين قاعده كلي،‌ يك مطلب را استثنا كرده مي‌فرمايد: إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً. مگر اين كه از شرّ آن‌ها بپرهيزيد و بخواهيد به خاطر رسيدن به اهداف مهمتري، تقيه نماييد.
بنابراين ترديدي نيست كه اين آيه مباركه بر جواز و مشروعيت تقيه صراحت دارد و ثابت مي‌كند كه تقيه از ايمان است و سبب نخواهد شد كه شخص تقيه كافر و يا منافق بشود. اين مطلبي است كه مفسران شيعه و سني به آن تاكيد كرده اند.
دليل دوم، آيه شريفه: مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمانِ وَلكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ. النحل / 106.
كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند- به جز آن‌ها كه تحت فشار واقع شده‏اند در حالى كه قلبشان آرام و با ايمان است- آرى، آن‌ها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشوده‏اند، غضب خدا بر آن‌ها است و عذاب عظيمى در انتظارشان‏.
شأن نزول آيه: اين آيه در باره جماعتي از مسلمانان؛ از جمله: عمار و پدر و مادرش ياسر و سميه، صهيب، بلال و خباب نازل شده است كه كفار قريش آن‌ها را به خاطر اسلام آوردنشان به سختي شكنجه مي‌كردند؛ تا اين كه ياسر و همسر او از شدت شكنجه جانشان را از دست دادند و نخستين شهداي اسلام لقب گرفتند. اما عمار كه در آن زمان جوان بود، بر اثر شكنجه‌هاي طاقت فرسا، طاقتش طاق شد و بالأخره هر آن چه را كه كفار مي‌خواستند به زبان آورد و جانش را حفظ كرد.
عمار با چشم گريان خدمت رسول خدا رسيد و قصه را بازگو كرد. رسول خدا فرمود: اگر بار ديگر نيز تو را مجبور كردند، همين كار را انجام بده. اين جا بود كه اين آيه نازل شد و كار عمار ياسر مورد تأييد خداوند قرار گرفت.
دليل سوم، آيه شريفه: وَقالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب‏. غافر / 28.
و مرد مؤمنى از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مى‏داشت گفت: «آيا مى‏خواهيد مردى را بكشيد بخاطر اينكه مى‏گويد: پروردگار من «اللَّه» است، در حالى كه دلايل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟! اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگر راستگو باشد، (لا اقل) بعضى از عذاب‌هايى را كه وعده مى‏دهد به شما خواهد رسيد خداوند كسى را كه اسرافكار و بسيار دروغگوست هدايت نمى‏كند.
اين آيه نيز از آياتي است كه بر جواز و مشروعيت تقيه صراحت دارد؛ زيرا در صدد بيان داستان مؤمن آل فرعون است كه از نزديكان حضرت موسي بود و ايمان آ‌وردنش را به آن حضرت از فرعون و اطرافيان وي مخفي كرده بود.
همين مطلب باعث شد كه او بتواند جان حضرت موسي عليه السلام را نجات دهد. هنگامي كه احساس كرد كه به زودي آتش خشم فرعون، جان موسي را خواهد گرفت، مردانه پا پيش نهاد و با سخنان سنجيده و حساب شده خود از آن حضرت دفاع جانانه و صد البته عاقلانه كرد. اين جا است كه ارزش تقيه بيش از پيش روشن مي‌شود. وقتي تقيه مي‌تواند جان پيامبران را نجات دهد، چه دليلي مي‌تواند مانع مشروعيت آن باشد؟ چه دليلي بهتر از اين مي‌توان براي مشروعيت تقيه اقامه كرد؟ آيا اگر اين شخص ايمان خود را علني مي‌كرد، بازهم مي‌توانست از موسي دفاع كند؟
دليل چهارم: قضيه اصحاب كهف، خداوند در داستان اصحاب كهف مي‌فرمايد: فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى‏ طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً. إِنهَُّمْ إِن يَظْهَرُواْ عَلَيْكمُ‏ْ يَرْجُمُوكمُ‏ْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فىِ مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُواْ إِذًا أَبَدًا. الكهف 19 و 20.
اكنون يك نفر از خودتان را با اين سكّه‏اى كه داريد به شهر بفرستيد، تا بنگرد كدام يك از آن‌ها غذاى پاكيزه‏ترى دارند، و مقدارى از آن براى روزى شما بياورد. امّا بايد دقّت كند، و هيچ كس را از وضع شما آگاه نسازد. چرا كه اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان مى ‏كنند يا شما را به آيين خويش بازمى‏گردانند و در آن صورت، هرگز روى رستگارى را نخواهيد ديد!.
مفسران شيعه و سني تصريح كرده‌اند كه مراد از «وَلْيَتَلَطَّفْ» تقيه است كه وقتي يكي از اصحاب كهف بعد از بيدار شدن قصد كرد كه به شهر برود و براي آن‌ها غذا تهيه كند، دوستان او توصيه كردند كه احتياط كند تا مبادا دشمنان از مخفيگاه آن‌ها آگاه شوند و جان آن‌ها به خطر بيفتد.

برگرفته از سایت پرسمان دانشجویی

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 0 =
*****

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.