بسم الله الرحمن الرحیم
انسان در جهانبينى اسلامى
جهانبينى اسلامى نگاه عمیقی نسبت به انسان دارد. انسانِ اسلام تنها يك حيوان مستقيم القامه(ایستاده) كه ناخنى پهن دارد و با دو پا راه مىرود و سخن مىگويد نيست. اين موجود از نظر قرآن ژرفتر و مرموزتر از اين است كه بتوان آن را با اين چند كلمه تعريف كرد. انسان در قرآن مجید هم نکوهیده شده و هم مورد مدح و ثنا قرار گرفته است.عالىترين مدحها و بزرگترين مذمتهاى قرآن درباره انسان است؛ او را از آسمان و زمين و از فرشته برتر و در همان حال از ديو و چهارپايان پستتر شمرده است. از نظر قرآن، انسان موجودى است كه توانايى دارد جهان را مسخّر خويش سازد و فرشتگان را به خدمت خويش بگمارد و هم مىتواند به «اسفل سافلين» سقوط كند؛ اين خود انسان است كه بايد درباره خود تصميم بگيرد و سرنوشت نهايى خويش را تعيين نمايد.
ستایش های انسان در قرآن:
1.خليفه خدا در زمين: روزى كه خواست او را بيافريند، اراده خويش را به فرشتگان اعلام كرد. آنها گفتند: آيا موجودى مىآفرينى كه در زمين تباهى خواهد كرد و خون خواهد ريخت؟ او گفت: من چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد(1) ـ اوست كه شما انسانها را جانشينهاى خود در زمين قرار داده تا شما را در مورد سرمايههايى كه داده است در معرض آزمايش قرار دهد(2).
2.ظرفيت علمى انسان بزرگترين ظرفيتى است كه يك مخلوق ممكن است داشته باشد:
تمام اسماء را به آدم آموخت (او را به همه حقايق آشنا ساخت)، آنگاه از فرشتگان (موجودات ملكوتى) پرسيد: نامهاى اينها را بگوييد چيست؟گفتند: ما جز آنچه تو مستقيماً به ما آموختهاى نمىدانيم (آنچه را تو مستقيماً به ما نياموخته باشى ما از راه كسب نتوانيم آموخت). خدا به آدم گفت: اى آدم! تو به اينها بياموز و اينها را آگاهى ده. همينكه آدم فرشتگان را آموزانيد و آگاهى داد، خدا به فرشتگان گفت: نگفتم كه من از نهانهاى آسمانها و زمين آگاهم (مىدانم چيزى را كه شما نمىدانيد) و هم مىدانم آنچه را شما اظهار مىكنيد و آنچه را پنهان مى داريد؟(3)
3.انسان فطرتى خدا آشنا دارد؛ به خداى خويش در عمق وجدان خويش آگاهى دارد. همه انكارها و ترديدها، بيماريها و انحرافهايى است از سرشت اصلى انسان: هنوز كه فرزندان آدم در پشت پدران خويش بوده (و هستند و خواهند بود) خداوند (با زبان آفرينش) آنها را بر وجود خودش گواه گرفت و آنها گواهى دادند.(4)
چهره خود را به سوى دين نگه دار، همان كه سرشت خدايى است و همه مردم را بر آن سرشته است.(5)
4. در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادى كه در جماد و گياه و حيوان وجود دارد، عنصرى ملكوتى و الهى وجود دارد. انسان تركيبى است از طبيعت و ماوراء طبيعت، از ماده و معنى، از جسم و جان:آن كه هرچه را آفريد نيكو آفريد و آفرينش انسان را از گِل آغاز كرد؛ سپس نسل او را از شيره كشيدهاى كه آبى پست است قرار داد؛ آنگاه او را بياراست و از روح خويش در او دميد.(6)
5.انسان موجودى انتخاب شده و برگزيده است و آفرینشی حساب شده دارد:خداوند، آدم را برگزيد و توبه اش را پذيرفت و او را هدايت كرد.(7)
6. او شخصيتى مستقل و آزاد دارد، امانتدار خداست، رسالت و مسئوليت دارد، از او خواسته شده است با كار و ابتكار خود زمين را آباد سازد و با انتخاب خود يكى از دو راه سعادت و شقاوت را اختيار كند:همانا امانت خويش را بر آسمان و زمين و كوهها عرضه كرديم، همه از پذيرش آن امتناع ورزيدند و از قبول آن ترسيدند، اما انسان بار امانت را به دوش كشيد و آن را پذيرفت. همانا او ستمگر و نادان بود(8)-ما انسان را از نطفهاى مركّب و ممزوج آفريديم تا او را مورد آزمايش قرار دهيم، پس او را شنوا و بينا قرار داديم، همانا راه را به او نموديم، او خود يا سپاسگزار است و يا كافر نعمت (يا راه راست را كه نموديم خواهد رفت و به سعادت خواهد رسيد و يا كفران نعمت كرده، منحرف مىگردد).(9)
7. او از يك كرامت ذاتى و شرافت ذاتى برخوردار است. خدا او را بر بسيارى از مخلوقات خويش برترى داده است. او آنگاه خويشتن واقعى خود را درك و احساس مىكند كه اين كرامت و شرافت را در خود درك كند و خود را برتر از پستيها و دنائتها و اسارتها و شهوترانيها بشمارد:همانا ما بنى آدم را كرامت بخشيديم و آنان را بر صحرا و دريا (خشك و تر) مسلط كرديم و بر بسيارى از مخلوقات خويش برترى داديم(10)
8. او از وجدانى اخلاقى برخوردار است؛ به حكم الهامى فطرى، زشت و زيبا را درك مى كند:سوگند به نفس انسان و اعتدال آن، كه ناپاكيها و پاكيها را به او الهام كرد(11)
9. او جز با ياد خدا با چيز ديگر آرام نمىگيرد. خواستهاى او بىنهايت است، به هرچه برسد از آن سير و دلزده مىشود مگر آنكه به ذات بىحد و نهايت (خدا) بپيوندد:همانا تنها با ياد او دلها آرام مىگيرد(12)-اى انسان! تو به سوى پروردگار خويش بسيار كوشنده هستى و عاقبت او را ديدار خواهى كرد(13)
10. نعمتهاى زمين براى انسان آفريده شده است:همانا اوست كه آنچه در زمين است براى شما آفريد(14)-آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است مسخّر او قرار داده است (پس او حق بهرهگيرى مشروع از همه اينها را دارد) (15)
11. او را براى اين آفريد كه تنها خداى خويش را پرستش كند و فرمان او را بپذيرد. پس او وظيفهاش اطاعت امر خداست:همانا جن و انس را نيافريديم مگر براى اين كه مرا پرستش كنند(16)
12. او جز در راه پرستش خداى خويش و جز با ياد او خود را نمى يابد، و اگر خداى خويش را فراموش كند خود را فراموش مى كند و نمى داند كه كيست و براى چيست و چه بايد كند و كجا بايد برود:همانا از آنان مباشيد كه خدا را فراموش كردند و خداوند، خودشان را از ياد خودشان برد (17)
13. او همينكه از اين جهان برود و پرده تن كه حجاب چهره جان است دور افكنده شود، بسى حقايق پوشيده كه امروز بر او نهان است بر وى آشكار گردد:همانا پرده را كنار زديم، اكنون ديدهات تيز است(18)
14. او تنها براى مسائل مادى كار نمىكند؛ يگانه محرك او حوائج مادى زندگى نيست. او احياناً براى هدفها و آرمانهايى بس عالى مىجنبد و مىجوشد. او ممكن است كه از حركت و تلاش خود جز رضاى آفريننده مطلوبى ديگر نداشته باشد:اى نفس آرامش يافته! همانا به سوى پروردگارت بازگرد با خشنودى متقابل: تو از او و او از تو خشنود(19)-خداوند به مردان و زنان باايمان باغها وعده كرده است كه در آنها نهرها جارى است، جاويدان در آنجا خواهند بود، و هم مسكنهاى پاكيزه؛ اما خشنودى خدا از همه اينها برتر و بالاتر است. آن است رستگارى بزرگ(20)
بنا بر آنچه گفته شد، از نظر قرآن انسان موجودى است برگزيده از طرف خداوند، خليفه و جانشين او در زمين، نيمه ملكوتى و نيمه مادى، داراى فطرتى خدا آشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسئول خويشتن و جهان، مسلط بر طبيعت و زمين و آسمان، ملهَم به خير و شر، وجودش از ضعف و ناتوانى آغاز مى شود و به سوى قوّت و كمال سير مىكند و بالا مىرود اما جز در بارگاه الهى و جز با ياد او آرام نمى گيرد، ظرفيت علمى و عملىاش نامحدود است، از شرافت و كرامتى ذاتى برخوردار است، احياناً انگيزههايش هيچگونه رنگ مادى و طبيعى ندارد، حق بهره گيرى مشروع از نعمتهاى خدا به او داده شده است ولى در برابر خداى خودش وظيفه دار است.
نکوهشهای انسان در قرآن:
او بسيار ستمگر و بسيار نادان است(21)-او نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس است(22)-او آنگاه كه خود را مستغنى مىبيند طغيان مى كند(23)-او عجول و شتابگر است(24)-او هرگاه به سختى بيفتد و خود را گرفتار ببيند ما را در هر حال (به يك پهلو افتاده و يا نشسته و يا ايستاده) مى خواند؛ همينكه گرفتارى را از او برطرف كنيم گويى چنين حادثهاى پيش نيامده است(25)-او تنگچشم و ممسك است(26)-او مجادلهگرترين مخلوق است(27)-او حريص آفريده شده است(28)-اگر بدى به او رسد جزع كننده است و اگر نعمت به او رسد بخل كننده است(29)
پی نوشت:
1.بقره/ 30 -ترجمه آيه به مضمون است.
2.انعام/ 165.
3.بقره/ 31- 33.
4.اعراف/ 172.
5.روم/ 43.
6.الم- سجده/ 7- 9.
7.طه/ 122.
8.احزاب / . 72
9.دهر / . 3
10.اسراء / . 70
11.شمس/ 8 و 9.
12.رعد/ 28.
13.انشقاق/ 6.
14.بقره/ 29.
15.جاثيه/ 13.
16.ذاريات/ 56.
17.حشر/ 19.
18.ق/ 22.
19.فجر/ 27 و 28.
20.توبه/ 72.
21.احزاب/ 72.
22.حج/ 66 و ...
23.علق/ 6 و 7.
24.اسراء/ 11.
25.يونس/ 12.
26.اسراء/ 100.
27.كهف/ 54.
28.معارج/ 19.
29.معارج/ 20- 21.برای تکمیل اطلاعات رجوع شود به:مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج2، ص: 272
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم