شوهرم فحش ميده و بد اخلاقه

آیا اگر کسی پدر بداخلاق داشته باشه اون دنیا عذاب قبرش کم میشه؟
من بابا مو خیلی دوست دارم....امیدوارم خوش اخلاقذبشه...و الکی وسواس نداشته باشه...ایشالله اون دنیا هم عذاب قبر نداشته باشه....

از مظلومی که در برابر ظالم تواضع می کند متنفرم

سلام. خسته نباشید..بنده۲۳سالمه نامزدم۲۵ساله..سید هستند..لیسانس داره..تو شرکت مشغوله..من فوق دیپلم و بیکار.خیلی پسر خوبه اهل نماز روزه..صادقه..اهل تلاشه..ولی یک ایراد بزرگ داره اینه که وقتی عصبانی میشه بهم فحش میده.در حد بیشعور..خفه شو...ببخشید واضح گفتم..دوماه دیگه عروسیمه..عقد نیستم یک ساله نامزدم..خیلی دوستم داره..ولی این ایرادش خیلی دلمو شکسته..به نظر شما نامزدیمو بهم بزنم؟یعنی اینقدر مشکلش حاد هست ک آیندمو خراب کنه ؟

مادر مهربان و دلسوزی دارم که با تمام بد رفتاری های پدرم کنارش بود و یکبار ندیدم پرخاشگری کنه همیشه در کنارش بود مریض داری پدرمو کرد... خدا لعنت کنه پدرمو که مادرمو اذیت میکنه بهش تهمت ناموسی میزنه حتی به من دخترش خیلی بی ادبه حرفهای رکیک میزنه یکبار هم میخواست مادرمو بکشه با چاقو به هیچ صراطی مستقیم نیست میگه عاشق شده.... هر شب به یک بهونه ای تنمونو میلرزونه برادر کوچیکم میترسه و تپش قلب گرفته..... مادرمو خیلی اذیت میکنه از نفرین پدر و مادر پاکدامنش گرفته تا تهمت ناموسی و فحش های رکیک و تهدید به مرگ و کتک. این درحالیه که هیچ گاه مادرم بهش بی احترامی نکرد و بی دلیل اینکارا رو میکنه....

با سلام.14 ساله ازدواج کردم .خودم با مدرک لیسانس شاغلم وشوهرم بیکار .یک دختر 12 ساله دارم. مشکلی دا ریم که خیلی رنجم میده .شوهرم خیلی زیاد وابسته به خانواده خودشه .همش حرفهای اونها رو تو زندگیش اجرا میکنه تواین سالها حتی یکبار ازمن در مقابل خانواده اش دفاع نکرده.خیلی ایرادگیر ،نکته سنج ،تلخ زبان وخشک است .گاهی هفته ها با ما قهر میکنه .تهدید به ترک ما میکنه.همه مسولیت زندگی با منه .قبلا تویک رشته درس خونده بود که نتونست با اون کار پیدا کنه با حمایت های من دوباره از دیپلم تویه رشته دیگه تا فوق لیسانس خونده تازگی وتو یه رشته خیلی خوب قبول شده که الان دو ماهه داره کارآموزی میگذرونه.خانوادگی وقتی میخواهند بدجنسی خودشون را ثابت کنند با هم متحد میشن.عروسی خواهرش به تنهایی رفت به طوری که به من ودخترم حتی یک تعارف نکرد.وقتی بهش زنگ زدم که چرا ما رانبرده 11 شبانه روز خونه مادرش موند ونیومد وما راتنها گذاشت.اونا عروس کوچکتر شون راطلاق دادند وچون تو این رشته قبول شده ومی دونه داره چی کار میکنه من ودختر عزیزموعذاب میده.میگه الان قانون مهریه خیلی به نفع مردها شده میگن نداریم وقانون هم بلای خاصی سر مردها نمی یاره.خیلی مغروره وهمش میره خونه مادرش .این همه سال تحمل کردم واقعا موندم ونمی دونم چی کار کنم .از طرفی من هرگز مایل نیستم دخترم فرزند طلاق باشه .به راهنمایی شما نیاز مندم وسپاسگزارم

باسلام وتشکر از راهنمایی شما .

ولی متاسفانه همسرم هیچ کس به غیر از خانواده اش راقبول ندارد حتی مشاور یا روحانی محل ومن در این سالهاچند بار از خانواده اش خواستم که با اوصحبت کنند ولی خانواده اش نه تنها کمکی نکرده اند بلکه از آب گل آلود ماهی گرفته اند وبیشتر اوراتحریک وحمایت میکنند به طوری که بعد از عروسی خواهرش کاملا با ما قطع رایطه نموده اند .ولی همچنان اذیت می کنند به طور مثال : (یک روز تعطیل که میشه صبح زود برای شوهرم زنگ می زنند وشوهرم سریع میره واگه ما اعتراض کنیم میره عمدا دیر خونه می یاد )که مبادا من که شاغلم با هم جایی بریم ومدام دست پیش می گیرند که پس نیفتند.حتی اگه همسرم بداند که مشکلم را اینجا بیان کردم بیشتر با ما بد اخلاقی میکنه.به دعای خیرتان محتاجم.

سلام من شش سال ازدواج کردم الان یه دختر چهار ساله دارم از روز اول عقد فهمیدم شوهرم خیلی زیاد عصبانی میشه و عصبانیتشم خیلی عمیق و همراه با فحش های زیاد .تا حالا خیلی به خانواده ام و خودم بی احترامی کرده با تمام راههای ممکن سعی کردم این موضوع را حل کنم از تهذیب نفس دو نفره تا مشاور و اینکه بچه ما این حرفها را یاد نگیره و ... اما فایده نداشت الانم وقتی عصبانی میشه جلوی دخترم به من فحش میده باور کنید من در بیشتر موارد بی تقصیرم مثلا یک بار فقط چون نماز صبح خواب مونده بود ساعت شش صبح هر چی میشد فحش خوردم واقعا سینم سنگین شده و امید به زندگی و ادامه برام سخت این موضوع روی روابط جنسیمون هم اثر گذاشته و من به شدت بی رغبتم و هر بار که به یاد فحش هایش می افتم از او متنفر میشم و این بی رغبتی موجبات ناراحتی او را فراهم کرده کمکم کنید باور کنید من این طور نبودم الان به شدت افسرده و مایوسم

من هم گرفتار یک شوهر فحاش وبد زبانم که سر هر مسئله جزیی به داد وهوار وفحاشی دست میزند تو رو بخدا کا شناسایی محترم یک راه خلاصی جلو ما قرار بدین وگر نه نابود میشیم

منم مثل شما با شوهری دست بزن و بد اخلاق و فهاش دارم دستو پنجه نرم میکنم خوابیدن شبونه دیگه برام کابوس شده عصبی شدم طوری که تحمل یه حرف کوچیک رو ندارم حتی به طوری بگم دیگه دارم روانی میشم .خدایا عاقبت مارو بخیر کن یا اگه نمیکنی یه قدرتی بده ما بتونیم از خودمون دفاع کنیم خسته شدیم از این هنه تبعیض و.....خدایا ازت گله دارم خیلی

سلام من 6 ماهه که ازدواج کردم تو این مدت یه رور خوش نداشتم شوهرم خیلی بد اخلاقه من فقط گریه میکنم به خونوادم چیزی در این مورد نگفتم اونا فک میکنن من خیلی خوشبختم منم خونوادمو خیلی دوست دارم عاشقشونم نمیخام به خاطر من خم به ابروشون بیاد من هنوز بچه ندارم بعضی وقتا به طلاق فک میکنم نمیدونم چیکار کنم

سلام.من 15 روز دیگه به عروسیم مونده شوهرم بی نهایت فحاشه هم به خانواده خودش هم به من و هم به خانوادم البته پشت سرشون احساس میکنم دارم افسرده میشم ولی تا جایی که میتونم سکوت میکنم و صبر میکنم از خدا میخوام مشکلم حل بشه چون دوسش دارم ولی واقعا سختمه

سلام ۱۶ ساله ازدواج کردم همسرم از دوران عقد بددهن بود و به هربهانه ای بمن فحش میداد بعد ازدواج کتک زدن رو هم به فحشاش اضافه کرد دختری رو صیغه کرد جلو چشم من قربون صدقه اش میرفت بعدشم معتاد شد الان ده ساله پاکه اما اخلاقش هرروزبدتر میشه اصلأ دوسش ندارم به خاطر دخترم و اینکه شرایط طلاق رو ندارم تحملش میکنم اصلا دوست ندارم خونه باشه دخترم هم دوسش نداره متأسفانه هم نماز میخونه هم روضه میره اما ذره ای محبت بهم نمیکنه ولی انتظارمحبت داره هدچ وقتم از رفتاراش نسبت بهم پشیمون نیست میگه قیامت مشخص میشه تو به من ظلم کردی من مرد خوبی ام که همه زنا آرزوی همچین مردی رو دارن.باورکنید دعام شده اینکه خدایا دیگه نمیکشم شرش رو ازسرم کم کن

سلام.من 6 ساله ازدواج کردم و یک پسر 3 ساله دارم راهنماییم کنید تو را خدا.شوهرم از هیج نظری مشکل نداره نه مالی نه جنسی نه دینی .فقط خیلی زیاد عصبانی میشه و به من و خصوصا خانواده ام فحش میده و توهین میکنه.نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی به حان تنها پسرم که میخوام دنیاش نباشه من هیجی نمیگم فقط صبوری میکنم به هیچ کس هم نمیگم.الان دارم اینج فقط کامنت میذارم.ولی واقعا خسته شدم از اینکه خیلی بی جهت فقط به خاطر اینکه اخلاق خانواده ام را نمیپسنده اینجوری رفتار میکنه خانواده ام خیلی آروم و کم حرفن.به خدا خسته شدم الان دارم با گریه این متن رو نیذارم.به لبم رسبده کلا با خیلی ها و پشت سر خیلی ها اینجوری میکنه.گاهی جوری داد میزنه که بچه ام گریه میکنه و رنگش میپره چیکارکنم.؟تو راخدا راهنماییم کنید.بسیار هم مغروره و چون از لحاظ کاری و مالی خیلی بی نیازه خودش رو عقل کل میدونه .

سلام من مرد خیلی مهربون و پاکی دارم نماز نمی خونه ولی انقدر چشم و دلش پاکه و ما رو دوست داره که راضی نیست از ما دور باشه تا الان کوچکترین بی احترامی به خانواده ام و من و پسرم نکرده مثلا یه بار بهش گفتم حرف نزن باباااا خیلی ناراحت شد و گفت این چه طرز حرف زدنه؟ تا این حد دهنش پاکه تنها مشکل ما مشکل مالی هستش تا جایی که واقعا خسته شدم کلی بدهی داریم مخصوصا به خانواده ام... خیلی واسمون سخت شده که از بدهی در بیایم با اینکه شوهرم ورشکست شد ولی خدا شاهده بی احترامی به من نکرده خیلی تحت فشار بود ولی سعی کرد بهم آرامش بده

سلام من جدا شدم شوهرم کتک میزد فوش میداد تهمت میزد و 100 تا چیز دیگه ولی وقتی جدا شدم گفتم ای کاش جنگیده بودم همچیو درست میکردم طلاق اصلا خوب نیست همه چیو سعی کنید درست کنید

باسلام.من3سال هستش که ازدواج کردم.بچه هنوز ندارم.ولی خدا شاهده زجری نبوده که تا حالا از دست شوهرم نکشیده باشم.از بددهنی وکتک کاری گرفته تازخم زبون و بی احترامی به خودم و خانوادم.همیشه ام میگه تقصیر توئه که ما بچه دار نیستیم چون من اخلاق تو را دوست ندارم .ولی باور کنید من کاریش ندارم،اون خیلی زیاد زود رنج وعصبی وبی ظرفیت ودارای انتظارای بیجاست.حتی جلو خودم چندبار ارزوی مرگم را کرده وچندبارم گفته برو خونه بابات.ولی با وجود اینکه پسرعمومه من اصلا دوست نداشتم ازش طلاق بگیرم.ولی الان خیلی دیگه خسته شدم واز درون شکسته وخوردم.تو فکرطلاقم ولی به خاطر رضای خدا وپدر مادرم اصلا دلم نمیاد اینکارو بکنم.تازگی هم فهمیدم سکس چت میکنه.البته اون ادم با ایمان وخوبیه اما گاهی از هر نامسلمونی بوتر میشه.ازتون تمنا دارم کمکم کنید.دارم دیوونه میشم.ممنون

باسلام مجدد.ممنون از راهنمایی ودلگرمیتون.اما من خودم طلبه هستم واز اینکه شوهرم به این کارای غیر اخلاقی الوده شده به شدت دارم زجر میکشم.شاید باورتون نشه من اصلا تا حالا به روی خودم نیاوردم که از ابن کاراش خبر دارم واون فکرمیکنه من بیخبرم ومثل دوران عقداونا پاک میدونم.از بس بی کسم وهمه مسائل را تو خودم ریختم افسردگی گرفتم.الان که دارم این پیام را مینویسم دیشب دوباره منوزد وهرچی فحش وبد وبیرا بود بهم گفت...اون خودش به اصطلاح اهل مطالعه است وتمام این بحث هایی را که گفتید شک ندارم تاحالا خونده ،اینجور مباحث مال کسایی هستش که خواب باشند وبخواهی از خواب بیدارش کنی.ولی کسی که مداحه مثل شوهر من و تحصیل کرده است وتمام حلال وحروم ها را از حفظه ولی خودشا زده به خواب به نظرتون تنها راه جدایی از این مرد وخلاصی از جنهنم با اون بودن نیست؟؟؟؟؟؟؟تورا خدا کمک کنید،میخوام واقعا یه تصمیم جدی برا زندگیم بگیرم.

سلام..من الان یماهه جداشدم..شوهرم دختربازبود..بعدتوزندگی مشترک سردبود.بداخلاق بود.دنبال بهانه بود سرم داد بزنه یا توهین ب خانوادم کنه.کتک بزنه...دوران بارداریمم ک ارزوداشتم وقتی میفهمه بچه داریم خوشحال بشه.اماهمش با مشت میزدتوشکمم.یابه بهانه های دیگ کتکم میزدتا بچمون سقط بشه..خونه پدرمادرشم تو یه اتاق زندگی میکردیم.هرکاری میکردم خونمونو جدانمیکرد.فقط بخاطرخودش که راحت تر بره بیرون.دنبال هواوهوس.خونه نمیگرف ک مسئولیتش زیاد نشه.طوری بود ک شبوروزم شده بودگریه.فقط تویه دفتر دردامو براخدامینوشتموباهاش درددل میکردم...ازخدامیخواستم بخاطربچمون شوهرم و مادرشوهرموب راه راست هدایت کنه.ک اینقدمنوزجرندن.اما فایده نداش.مادرش با بددهنیاش.کنایه زدناش.شوهرمم با کتک کاری وخیانتاش زجرم میدادن.آرزوی یه ادامس پیش خونه شوهرموداشتم تودوره بارداریم.اخه اصلا بهم خرج نمیداد..دیگ ب اخررسیده بودم.ازدواج من همش ۱ سال بیش نبود.بچمم ۷ ماهه دنیااومد.۲ ماه پیش خودم بود.بعدازم گرفتنش.قانون اجازه ملاقات داد.اما اونا شروربودن.نمیذارن..الان دوسال شد ک من بچموندیدم.اما بازم شکر.خیلی صبورشدم.خیلی...تنها غمم فقط نگران اینده بچمم.ک بازم همون پدر و همون مادرشوهرم تربیتش میکنن.ک ایا چجور بار میاد... وکارهمیشه من دعا برا بچمه.ک خوب باربیاد.وزجرنکشه.وکمبودی حس نکنه... از لحاظ اینکه از شوهرم جداشدم خیلی اروم شدم. اخه دیگ ن تز کتک. ن از دیدن پیامای زشت ک غصم بدن.ن از توهین زشت.ب خودمو خانوادم ..خبری نیس.راحت شدم... اما توروخدابرا بچم ک الان دوسالش شد.دعا کنین.ک خوب باربیاد..مث اونانشه..

باسلاممن یک زن هستم.باروحیه ای بسیار حساس وشکننده.حدود 6سال پیش باهم نامزد کردیم.اون موقع ها خیلی خوب بود.پاک وشریف.بهترین و مقدس ترین فرد زندگیم شده بود،ولی تا یک سال اول عقدمون.اخه ما دوسال عقد بودیم وبعد عروسی کردیم.از یک سال به بعد اختلافات و درگیری ها شروع شد تا الان که حدود 6ساله عروسی کردیم.تا قبلش کمتر از گل به من نمیگفت و هیچ گونه محبتی را از من دریغ نمیکرد.خیلی با ایمان بود وحتی اهل نماز شب و هئت وبسار متدین بود.اما بعد از دوسال که اختلاف نظرات زناشویی بیشتر خودشو نشون داد،به خاطر اینکه بسیار اون هم روحیه حساسی داشت وانتظار داشت همیشه مطابق میل اون باشم کلا اخلاقش جابه جا شد.اونی که کمتر از گل به من نمیگفت دهنش باز به انواع فجیع ترین فحش ها به من وخونوادم شده.بسیار بی تربیت وبی ادب شده.یعنی بی حرمتی نبوده که تا حالا به من نکرده باشه...خداشاهده خیلی اذیتم کرده که هرکسی بود فکر نمیکنم تا حالا پاش میموند.دست و به زن پیدا کرده تا حدی که وقتی منو میزنه تا سر حد مرگ پیش میرم.حتی یه بار میخواست منو خفه کنه و بکشه.سه بار تاحالا منا از خونه بیرون کرده ولی من فقط به خاطر خدا ومامان بابام دلم نمیاد بذارم زندگی از بین بره وحتی نذاشتم اونا چیزی از درگیری های ما بفهمند.تا حالا چند بار خواستم اقدام به جدایی کنم ولی بازم صبوری کردم.چنان زبون گزنده ای داره که غیر قابل تحمل شده برا من.چند بارم گفته از زندگیم برو بیرون تا من خوب بشم.من دیگه دارم دیونه میشم.واقعا موندم باید چیکار کنم.تازگی وقتی باهم دعوامون میشه کلا نماز نمیخونه،وخودم شاهد گشتن اون تو سایت های مستهجن ودیدن فیلمهای غیر اخلاقی وخود ارضاییش بودم. ولی نذاشتم بفهمه وخودم را به تغافل زدم چون درگیر این حال روزای بد شدنش را همه را تقصیر من میدونه وقصد ازبین رفتن منو داره.عین بچه های کوچیک تا یه چیزی میشه سریع میخواد زنگ بزنه به مامانش بگه واین کاراش داره منو دیوونه میکنه وتصمیم منو برا طلاق خیلی جدی تر کرده.خدا رو شکر هنوز بچه دار نشدیم که غصه اونو داشته باشم،وراحت میتونم ترکش کنم.فقط ازتون خواهش دارم کمکم کنید که خدایی نکرده بعد پشیمونی نکشم وبعد از کمک شما تصمیم قطعی بگیرم.تورت خدا دعام کنید وراهنماییم کنید.

سلام

انشالله خدا لعنت کند مادر شوهر جادو گر و ابلیس من را و خانواده مغرور و جاه طلب و بی حیا اس را که گستاخن در بی ادبی و اذیت و ازار عروسشان انشالله خداوند انسجام بینشان را بگیرد و عذابشان کند

من از انها نمیگذرم

انشالله حداقل عذابها"که از عذاب قبر هم برایم بدتر بود به سر خودشان به زودی بیایداگر این دنیا داد رس واقعی داردالهی امین.برظالم و خیانتکار تا صبح قیامت لعنت بیش باد

سلام.من ۴ساله ازدواج کردم شوهرم رو خیلی دوست دارم ولی اون خیلی بداخلاقه همش فحش بدمیده به مامان وبابام خواهرم.وقتی توخانواده خودش هست باهمشون خوبه اگر چیزی هم بهش بگن هیچی نمیگه حتی اگر منو کم محل کنن باهاشون میگه ومیخنده.ولی وقتی میریم خونه بابای من میزاردشون زیر ذره بین.حتی ازسوراخ دیوار ایراد میگیره.توراه برگشتن حتمن دعواراه میندازه وکتکم میزنه.من همیشه به خانوادش احترام میزارم هیچوقت جواب فحشاشو نمیدم ولی اون بدتر میکنه.خیلی به خانوادم بی احترامی میکنه.وسایلامومیشکنه.اینقدر بدرفتاری کرده که فکر میکنم دوستم نداره.شما میگین چکارکنم

سلام، شما خودتون مرد هستید، حقیقتا اگه موقع دعوا با همسرتون(البته خدانکرده) بهش ناسزا بگید و بزنیدش دوست دارید  این راهکارهاییکه نامبردید رو انجام بده؟ یعنی اینجوری بیشتر عاشقش میشید؟ من تو ۷سال زندگی همه این کارهارو کردم (فقط با ظاهر ساده میگشتم چون از لوازم آرایش خوشش نمیاد و میگه جلوی بچه ها با اینکه فقط یک سالش بود، میگفت لباس آستین بلند بپوش) این کارهارو کردم ولی نتیجه عکس گرفتم، پدرش هم همینجوریه، به مادرشوهرم میگه بمیری راحت شم ولی مادرشوهرم بازهم دوسش داره و پدر شوهرم یکذره هم قدرشو نمیدونه، برا همین بنظرم نباید زیاد نازشونو کشید.بیشتر دعواهای ما به خاطر غرور و لجبازی اونه،مثلا داره یه کاری میکنه میرم پیشش میگه چرا پیچگوشتی رو نیاوردی و اگه بگم تو که نگفتی بیار میگه مگه کوری نمیبینی چکار دارم میکنم!وسایلش همیشه ریخت و پاشه و خونه رو زشت میکنه منم نباید دست بزنم چون گم گور میشن بعد به من میگه چقدر خونت شلختست! وسایلشو گم میکنه و من باید دقیقه نود واسش پیدا کنم و اگه پیدا نکنم میگه تو هیچ خاصیتی نداری،خلاصه همیشه طلبکاره، وقتی قهریم ملزومات ضروری من رو هم نمیخره، تو آشتی هم من چیزی ازش نمیخوام تا فکر نکنه محتاجشم، البته چچند بار هم امتحانش کردم و مطمئن شدم،اکثر لباسام مال مجردیمه! تا حالا چندین بار منو تهدید به طلاق کرده، ولی وقتی من حرف از جدایی میزنم میگه این حرف شیطونه و من حق ندارم بگم پس حرف تو چی بود؟ هر روز یه چیزی میگه، نمیدونم به کدوم سازش برقصم؟ منو میزنه وبهم فحش رکیک میده بعد قهر میکنه و منمیرم میفتم به پاش که تو رو خدا منو ببخش که منو زدی! و بازم منو نمیبخشه! که چرا من جلوی در وایستادم تو دیر اومدی پایین!

با سلام خدمت استاد گرامی

متاسفانه نامزد بنده مبتلا به اختلال خودشیفتگی هستند و تحت هیچ تاکید میکنم هیییییچ شرایطی اشتباهات خودشون رو نمیپذیرند و وقتی هم اشتباهاتشون با زبان خوش و مودبانه تذکر داده میشه بیشتر عصبانی میشن و میگن خودت باعث شدی من اون کار رو انجام بدم. بسیار مرد مغروری هستند و دائم محبتهای نکردشون رو منت سر بنده میذارن درحالیکه بنده در بسیاری از شرایط کوتاه اومدم ازشون عروسی نخواستم پول جهیزیه هامو دادم خونه خرید دائم محبت میکنم ولی ازش محبتی نمیبینم متاسفانه هفته قبل سر هیچی از منزل مادرشون که شهرستان هستن تو شب زمستون منو بیرون کردن و من مجبور شدم ساعت 7 تو سوز سرما 3 ساعت با اتوبوس تنهایی برگردم خونه پدرم (فقط سر اینکه سر هیچی میزدن تو گوشم و منم اعتراض کرده بودم نزن همین و فرمودن من همینی ام که هستم نمیخوای گمشو برو بیرون) حالا چون تو عقد هستم پیشنهاد میدین که آیا من جدا بشم یاچون متاسفانه 14 ماهه در تمکین ایشون هستم ادامه بدم. ممنون میشم جواب بدین.

با سلام خانمی هستم ۲۷ ساله دارای یک دختر ۱ ساله و یک پسر ۳ ساله فوق العاده شدید در عذابم همسرم خیلی شدید بد دل هستن به من و خانوادم تهمت هایی میزنند که بشنوید سرتون سوت میکشه حالم شدیدا بده من آدم معتقدی هستم خانواده ی با آبرویی دارم اما ۸ ساله روز به روز بدتر میشه هر چقدر باهاش حرف میزنم و حتی التماس میکنم گریه میکنم فایده ای نداره حتی به قول خودش میگه گریه کن تلافی کاراییه که با من کردی اونقدر مطمئن حرف میزنه که خودمم به خودم و کارام شک میکنم واقعا بریدم هر ماه یه بار کلا حرف از جدایی میزنه یا همیشه درحال فکر کردنه میگه دودلم میخوام مطمین بشم بعد ولت کنم از طرفی من عاشق بچه هامم حتی یه روز تحمل دوریشونو ندارم مطمئنم به دادگاه برسه بچه هامون میگیره اونقدر آزارم داده که دیگه علاقمند بهش از دست دادم همش تو ذهنم اینه که دارم با یه دیو یا خون آشام زندگی میکنم راهی میخوام اهل خودکشیم نیستم چون مومنم و از عاقبتش میترسم صبرم سر اومده دست بزن نداره یعنی تا حالا کتک خوردم ها اما انگشت شمار تو این ۸ سال اهل نماز و دعا و...هم نیست چیکارکنم کنم و چی بهش بگم که بس کنه

تو رو خدا زودتر جوابمو بدید با خانوادشم صحبت کردم به حرف اونا هم گوش نمیده شبانه روز کارم شده گریه تو خونه مثل یه آدم گناهکار راه میرم و کار میکنم اگه کسی باشه که خلافی ازش سر زده باشه شاید بتونه تحمل کنه اما من دلم داغه دلم شکسته بدجور شکسته برام دعا کنید نه راه پیش دارم نه راه پس 

من هم موافق اين موردم گاهی چنان مردها دلم آدم را میشکنن که تا ماه ها نميتونه روح ت رو آروم کنی، شما فقط بلديد بگيد سکوت کنید تا ثواب اسه ببرید آقا جان ما داریم در مورد روز هايي که بی خودی خراب میشه و غم سر تا سر زندگی ت میپوش، همسرم من به اصلاح مومن بود به خدا قسم هیچی هیچی نداشت من فقط به خاطر ایمان ش(نماز و روز ش) پاسخ بله گفتم،اما دريغ از اینکه ایمان ش واقعی نیس،الان همه چی داره اما چه فایده که برای کوچکترین چيز در خانه جلوي يه بچه ی هشت ماه شروع به فحش دادن (فحش ناموسی)  به من، پدرم، مادرم، خواهرم، برادرم میکنه، والا به خدا اگه همون چهار سال پیش طلاق میگرفتم الان يه بچه هشت ماه نداشتم

با سلام 
من دختر ۲۳ای هستم ک اول مهر با یه اقایی ک چندین سال اشنا بودم نامزدی کردم و اول فروردین امسال هم عقد کردیم الان ۲۸روزه عقد کردم اما اصلا احساس خوبی ب رابطم ندارم .
در رابطه ای ک قبل نامزدی با شوهرم داشتم متوجه ی بد دهنی ها و تحقیر و توهینهاش شدم و تا حدودی هم کنترل اعصاب نداره اما ب خاطر پا فشاری هاش ب نامزدی باهاش تن دادم ب شرط اینکه اخلاقشو عوض کنه،اما تو نامزدی اتفاق خیلی بدی افتاد ک ازش در حد مرگ کتک خوردم جوری ک تا س روز لکنت زبان داشتم و مدام جلو چشمم بود اتفاقی ک افتاده بود و گفتم ک دیگه نمیخوامش اما اینقد اومدو رفت اینقد التماسو گریه کرد اینقد با بابام حرف زد تا ی فرصت بهش دادم ک خودشو نشون بده اما ب یه هفته نرسید باز گیر دادنهاش شروع شد حتی تهمت های بد بهم میزد ب پدرو مادرم توهین میکرد خلاصه نمیدونم چی شد ک با این وجود با چرب زبونی هاش من نشوند سر سفره ی عقد و اسمش اومد تو شناسنامم تا ده پونزده رو بعد از عقد خوب بود اما ی دفعه ای بخاطر ی موضوع الکی یه هفته بی محلم کرد و من کلی بابت کار نکرده ازش عذر خواهی کردم چون دوسش داشتم اما با حرفای خیلی بد و توهین امیز و تحقیر کننده جوابمو داد توهیناش ب حدیه ک من روم نمیشه حتی ب زبون بیارم هم ب من هم ب خونوادم 
شوهرم ۲۸سالشه نظامیه نماز خونه روزه بگیره س بارم خونه ی خدارو طواف کرده اما ب سادگی ب دوستام تهمت میزنه ب عالمو ادم شک داره ب من تهمت خیلی معذرت میخوام تهمت هرزگی میزنه میگه تو فلان فلانی فلان کاره ای بابات فلانه مامانت اینجوریه و خیلی توهینو تحقیرای دیگه 
من واقعا زندگی اینجوری رو دوس ندارم 
نمیدونم باید چکار کنم بارها سعی کردم کمکش کنم اما فقط چند روز بوده براش خیلی دعا میکنم اما واقعا زندگی کردن باهاش خیلی برام سخت شده منو با زبون بازیاش اورد تو زندگیش الان بهم میگه اون موقع دور دور تو بود الان دور دور منه میگه حتی طلاقم بخوای طلاقت نمیدم اینقد اذیتت میکنم ک اون سرش نا پیدا 
تورو خدا کمکم کنین بهم بگین چکار باید بکنم اجازه ی هیچ کاریم بهم نمیده دارم دق میکنم حرفی هم نمیتونم بهش بزنم کارم فقط شده غصه خوردن تورو خدا راهنماییم کنین

سلام خدمت شما .13 سال پیش با اقایی که از قیافه ی خوبی نداره ازدواج کردم از همون اول خوشم نیومد ولی فکر کردم با گذشت زمان قیافش عادی میشه ولی هنوز هم زجر میکشم و دوست ندارم همکارام ایشونو ببینن خدا قیافه ی زیبایی به من داده که شاکرم ولی نتونستم با قیافه ی همسرم کنار بیام و در خلوت گریه میکنم واز خدا کمک می خوام او عاشق من هست و مهربان ولی من به خاطر خدا و دو دخترم ادای دوست داشتن رو درمیارم .من محجبه ام واز نامحرم دوری می کنم ولی واقعا زجر می کشم .لطفا مرا کمک کنید دائم به خدا التماس میکنم .ایشون چاق و کم مو و عینکی هستند.ولی مهربان و عاشق 

سلام حاج آقا منم به همین دردا گرفتارم.من 5 یاله ازدواج کردم و یه پسر دو و سال و نیم دارم من شوهرم آدم خوبی و برا زن و زندگیش خوب خرج میکنه .مسئولیت پذیره،به حرف پدر و مادرش نیس یعنی اصلا نمیزاره آنها دخالت بکنن ولی یه بدی خیلی بزرگی داره وقتی بینمون دعوا میشه خیلی فحش میده و تحقیر میکنه هم من و هم خانوادمو و حتی چند باری هم دست رو من بلند کرده .حرفاش خیلی بده تا عمق وجود منو میسوزونه الانم خیلی خالم بده به خدا همه وجودم درد میکنه همش میگه تقصیر تو عیبی خودشو قبول نداره .راستش میدونید اصلا از خدا ترس نداره به نظر من دلیلش همینه .اصلا نمیدونم چه کار کنم.خیلی خسته ام نمیگم طلاق بهتره انقدر خسته میشم که میگم اگه بجم نبود خودمو میکشم برا همیشه هم اون راحت میشد هم من .آخه دلم از اونایی میسوزه که شوهر من تحصیل کرده و استاد دانشگاه هست .خیلی مغروره خودش از همه بالاتر میدونه چه کار کنم .یعنی موندم فقط از خدا میخوام کمکم کنه .برام خیلی دعا کنید خدا بهم صبر بده آخه به جان پسرم من تا حالا نه بهش بی احترامی کردم نه تحقیر و حس میکنم هر چی سکوت میکنم فکر میکنه از نفهمی منه .ای خدا فقط خودت میتونی کمکم کنی .نمیدونم با طلاق بهتر میشه یا نه ؟؟؟!!!

منم به همین درد دچارم 6سال ازدواج کردم وخداروشکربچه ندارم همسرم هم دست بزن داره هم فحش میده علاوه براینها دنبال تفریح خودش هست به جز من بادوستاش قرارمیزاره سری آخرمیخاستم طلاق بگیرم اشتباه کردم برگشتم به زندگی الان فقط باید بسوزم وبسازم خودم برای خودم میگردم خرج میکنم ولی تاکی اصلا درمقابل خانوادش طرفم نیست. من تاکی خوبی کنم به روی خودم نیارم بخندم توخونه خوب بگردم این کارارو میکنم باز بهم میگه آویزون ازش متنفرشدم جوری شده یه زن و شوهر خوبومیبینم همون جا اشکم میاد خستم خداهرچی مرده بلانسبت بعضیارو از زمین برداره

پدرم خيلي بداخلاقه ٥٢سالشه سر هرچيزي با مادرم دعوا ميكنه ميزنتش 

خسته شديم ازدواج كردم جلو شوهرم كتكم زده شوهرمم سواستفاده كرده 

شوهرم بددله بخاطره بدرفتارياش داداشم مريض شد و فوت كرده مادرم همه چيزشو از دست داده جوونيش زيباييش پسرش زندگيشو باخته بنظر شما واقعا خدايي وجود داره عدالتي هست؟ 

همش سوره يس ميخونم كه بميره فقط جلويه خانواده شوهرم ابرو برام نذاشته خستم 

سلام خواهش میکنم به من کمک کنید و راهنماییم کنید شوهر من ادم خودخواهیه و همیشه زیر قول و قرارهاش میزنه من حق اعتراض به چیزی رو ندارم 

هر وقت به چیزی اعتراض میکنم میگه همین که هست میخوای میخوای 

نمی خوای میتونی بری کسی جلو تو نگرفته 

اخه چرا اینجوریه 

چیکار باید بکنم خسته شدم از رفتاراش 

دروغگو هم هست چون هرچی میگه بعدا میزنه زیرش 

حتی حس دوست داشتنم رو بهش دارم از دست میدم

سلام بر دوستانی که این مطلبو میخونن امیدوارم لحظات خوبی رو سپری کنید
راسیتش اولین باره که دارم مطلب میذارم از دیدن این همه مطلب خیلی تعجب کردم
داشتم پشیمون میشدم از نوشتن که شاید کسی نباشه که بخونه و راهنمایی کنه
اما مینویسم
بنده34 سالمه زندگی عجیبی داشتم
چندین سال از بیماری خاصی رنج میبردم اما به لطف خدا چند ساله بهتر شدم و تا حدی درمان، بیماریم طوری بود که کسی فکرشم نمیکرد من ازدواج کنم
اما ازدواج کردم اما ازدواجی دیوانه وار
انقد عجیب بود که نه عاشق طرف بودم نه خدای نگرده کاری کرده بودم که مجبور به ازدواج باطرف بشم، اما  خیلی سادگی کردم و فکرمیکردم چون طرف این مسئله من رو پذیرفته پس همه چی حله در صورتی که من اصلا درست دنبال دختر نگشته بودم و واسه این بنده خدا هم گوشم به حرف هیچکس بدهکار نبود.
هیچکس راضی نبود اما من با جیب خالی و با نگاهی کاملا سطحی رفتم جلو ازونجایی که خانوادشون خانواده مارو میشناختن اصلا سخت نگرفتن و ما با وجود همه مخالفتها باهم نامزد کردیم و قرار شد تا زمانی که من دانشگاهم تموم بشه و کار درستی پیداکنم نامزد باشیم
اما به محض نامزدی گیردادنای خانوادش شروع شد که عروسی بگیرینو مردم چش ندارن بینن و...
کلی حرفای چرت دیگه
از احساس اون روزام بگم که هیچ احساسو علاقه ای نه به طرف داشتم نه به رفتن به خونشون
مدتی گذشت و من اکثرا با جنگ و دعوا میرفتم خونشون
هم خونشون کرج بود و من از کرج بدم میومد. هم انقدر بار منفی اونجا بود و من همه جوره احساس تنفر و پشیمونی داشتم که یه روزایی پشیمون میشدم اما فکر میکردم ک چون کارم خیلی زیاده و خستگی جسمیو درسو ... همه اینا مزید بر علت شده که من این احساسو داشته باشم
با فشارای خانواده و سادگی من به مراسم عروسی نزدیک شدیم اونا همش میگفتن بجنبین فلان کس تو فامیل فلان مریضیو داره و... کلی داستان ردیفم میکردن که ما لحظه ای زمانو از دست ندیم.
تا اینکه روز حنابندون عموی خانم فوت میکنه
من که تو راه کرج بودم وسط جاده فهمیدم و به راهم ادامه دادم و خودمو به خونه پدر خانم رسوندم دیدم بله چه خبره؟کم کم خانوادشون جمع شدن و هم ناراحت فوت عموئه هم بهم خوردن عروسی
انگار اینا همه نشونه بود و من متوجه نبودم
انقدر خانوادشون سطحی نگاه میکردن که گفتن طرفو خاک نمیکنیم تا مراسم و بگیرید و بعدش دفنش کنیم
اما خانواده من صلاح ندیدن و محکم وایسادن چون میدونستن اگه این کارو انجام بدیم خیلی ابرو ریزی میشه و خود همینا هم پشیمون میشن و ...
منم با وجود اینکه خیلی گوش به حرف خانوادم نمیدادم وسعی میکردم بیینم منطق و خدا و پیغمبر چی میگن، دیدم حرف خانوادم منطقی تره
خلاصه بهشون گفتم نه یا عروسی نمیگیریم یا عقب میندازیم
و ما با همه مخالفت های خانواده طرف که اول راضی نمیشدن
هفته بعد عروسی و گرفتیم
نمیدونم ناشکری نمیکنم ولی خیلیوقتا میگم ای کاش نمیگرفتیم
یاد ندارم کسی اینطور عروسی کرده باشه
یادم رفت بگم من 3سال از طرف کوچکترم و این یکی از نفاط ضعف و جزو بزرگترین اشتباهاتمون بود. چون اینجور مواقع تا جایی که من تجربه دارم و تو دوست و آشنا دیدم خانمه فکر میکنه خیلی میفهمه و ...
خلاصه زندگی ما باکلی فرازو نشیب تا 4.5 سال که الان باشه ادامه پیدا کرد
من موندم چه کنم
با این همه تفاوت فرهنگی مذهبی قومی....
خلاصه هرچی که فکرشو بکنید
من فکرمیکردم چون طرف خلی سختی کشیده پس منو میفهمه و سر هیچ و پوچ داستان درست نمیکنه
اما از زمان شروع زندگیمون منت گذاشتنا حرف و حدیثا و... شروع شد
اما من ازونجایی که دنبال داستان نبودم و نمیخاستم شر درست شه هیچ وقت به خانوادش هیچ چی نگفتم
چون واقعنم کاری ازشون برنمیومد
تو خودشونم جنگ داشتن و همش دنبا دعوا و درگیری بودن
اما چند باری میخاستم واقعا جداشم اما هربار به هر بهونه  و دلیلی نشد تا به الان رسید که من بیخیال شدم
گفتم فدای سرم کارم میکنم و با خدمت به خانواده و مردم فراموش میکنم که علاقه و عشق هم وجود داره.
اما گاهی عذاب وجدان میگیریم که نکنه دارم درحقش نامردی میکنم شاید اون اگه واقعا بدونه من دوسش ندارم راحت تر قبول کنه و...
موندم چه کنم از طرفی هم اگه این اتفاق بیافته میدونم با وجود اینکه کلی زبون داره اما شاید سرخورده بشه و اسیب ببینه
چون اطرافیانشم باهاش خیلی خوب نیستن
انقد که هیچ وقت از من بهشون هیچ چی نگفته
اما تا دلتون بخواد به مادرو خواهر من راست و دروغ سر هم کرده گفته
جالبتر اینکه توقع داره اونا حق رو به اون بدن و پشتش دربیان
خوب البته ازاونجایی که خانواده بی شر و شوری دارم خیلی وقتا مامانم نصیحتم میکنه
اما من ازین ناراحت میشم که چرا به اون که کاری ازش برنمیاد و خودشم مریضه میره میگه و هیچ وقت جلو خانواده خودش نم پس نمیده. ضمن اینکه هیچ وقت هم راضی نشده بیاد مشاوره
میکه من مشکل ندارم تو خوشی زده زیر دلت، همه دارن حسرت زندگی مارو میخورن...
و ازین حرفای سطحی
من موندم بین عقلو دلو خدا و وجدانم...
دل و عقلم میگه این زندگی بیفایدست و راه به جایی نداره
اما وجدانم میگه اگه جدا بشیم زندگیش جهنم میشه
 مشاوره درست و با خدا پیغمبری هم پیدا نگردم ضمن اینکه مشاوره یه طرفه هم بیفایدست...
خلاصه نه راه پس دارم نه راه پیش....

واقعا مطالبی که داخل این سایت نوشته شده خجالت آوره. حاج آقای محترم تا حالا براتون پیش اومده که همسرتون سر یک موضوع خیلی کوچک عصبانی بشه و یک چیزی را به سمتتون پرتاب کنه به طوری که آسیب ببینید یا تا حالا براتون پیش اومده که نوزاد 2 ماهتون بی قراری کنه و شوهرتون کلافه بشه و اون را به سمت زمین پرتاب کنه. وقتی کسی مشکلات روانی مثل خشم غیرقابل کنترل و خودشیفتگی داره هیچ روانشناسی توصیه نمی کنه که شما با همچین آدمی به زندگیتون ادامه بدید چون در آینده نه تنها دچار افسردگی و خود کم بینی می شوید بلکه زندگی فرزند بیگناهتون رو هم نابود می کنید و گناهش پای شماست. لطف کنید این قدر راهکارهای سطحی و غیرمنطقی به مردم ارائه ندید. یکی از آشنایان ما سر همین عصبانیت شوهر به قتل رسید. همسرش چاقوی آشپزخانه را به سمتش پرتاب کرد و اصلا هم قصد کشتنش را نداشت ولی عصبانی شده بود و به همین راحتی همسرش را کشت. لطفا اینقدر نام پیامبر اسلام را خراب نکنید. هیچ پیامبری به امتش توصیه نمی کنه که وقتی موندن در یک رابطه براش مضره بشینه و تحمل کنه. همیشه و در همه حال خدا ناظر اعمال ماست. از خدا بترسیم و اینجور مردم را گمراه نکنیم.

فقط میخوام ببینم خدا اگه همچین شوهرای بداخلاقی نسیب دخترای خودتون کرد باز ازین توصیه ها بهشون میکنید؟؟ 

خدا همه مردها را به راه راست هدایت کنه ...این زندگی دنیا که زندگی نشد خداهم یه صحنه تئاتر برای خودش درست کرده گاهی شاد گاهی غمگین بستگی به فازش داره .خوشش باشه ،خدا را میگم

5ساله ازدواج کردم. شوهرم بد دهنه، دست بزن داره. نمیدونم چیکار کنم. فعلا بچه ندارم. میخوام جدا شم.

خدایا کمکم کن.

 به نظرم مردی که بداخلاقه هیچ وقت اخلاقش تغییر نمیکنه و فقط طرف مقابلشو آزار میده من خودم 7 ساله ازدواج کردم و دوتا بارداری ناموفق و داشتم و بعد از اون دیگه باردار نشدم همسرم هم همین موضوع رو بهانه ای کرده برای بدرفتاری و قصد جدایی داره و در غیاب من با کسی در ارتباطه

سلام من 11 سال ازدواج کردم .ثمره این ازدواج سه بچه بوده.زندگیمم خیلی دوست دارم .هم شوهرمو .هم بچهامو 

ولی واقعیت اینکه که عین یازده سال از شوهرم بی مهری .کم توجهی. فحش و عصبانیت و بهونه جویی های بی مورد دیدم 

آرزو به دلم موندش یه بار تشکر کنه بابت زحماتی که کشیدم تو زندگی هم خونه .هم ماشین و خیلی لوازم زندگی رو خودم مار میکردم خریدم بدون هیچ منتی . با تمام سختی های زندگی و بیکاری های که داشته کنار اومدم

ولی دیگه نمیتونم احساس میکنم دارم حقیر میشم در مقابلش.

آخه چقدر صبر کنم تا کی این گیر بده و فحشم که شده آب نبات انداخته دهنش دم نزنم

 حالا آقا اهل مسجد قران هییت وامام حسین هستش.

به والله قسم بریدم

من تک دختر خونه بابا حقم اینهمه نادیده گرفتن و بی مهری نبود .از نظر زرنگی و صبر و تحمل تو فامیل زبانزد هستم خودشم میدونه ولی باز داره با زبونش هر روز صدبار منو میکشه و زنده میکنه.

هیچکس از پس سه بچه کوچیک پشت سرهم بر  نمیاد که من میام ولی انگار دلش از سنگه منم خدمتکار خونش حاضر نیست یه استکان جابجا کنه که هیچ وقتی هم میاد کلی غر میزنه و خستگی هام چند برابر میشه .

میخوام ولش کنم 

بزارم برم چند روزی تلنگر بهش بخوره

درست شد شد نشد جونمو بردارم و برم

قرار نیست چون خرجمو میده خونمو به شیشه بکشه.

افسرده شدم 

اعصابم زده به گردن و دستم .

سلام.26 سالمه و دوسال نامزد بودم.الان دوماهه ک عروسی کردیم.ولی اخلاق همسرمو نمیتونم تحمل کنم.هرچی میشه داد میزنه.دیگه ازش بدم میاد.نماز خونه ولی هیچوقت قسمهایی ک میخورمو باور نداره.فقط ب مادرش ایمان داره.چند بار از دوره نامزدی تا الان مادرش گفته ک ب من بی محلی کرده،در صورتی ک اینطور نبوده و خودشم مقصر بوده.هرچی قسم خوردم باور نکرد گفت مادرم راست میگه.و من فقطه فقط گریه کردمو با خدا حرف زدم.ولی چرا خدا جوابمو نمیده اخه.

بخاطر این حرف مادرش حرفایی ک لایق خودشون بودو ب من گفته.من خیلی صبورم و حرفامو تو خودم میریزم.ولی دیگه نمیتونم.

کاش زمان برمیگشت ب عقب هیچوقت ازدواج نمیکردم.بخاطر خونوادمو حرف مردم نمیتونم طلاق بگیرم.ارزومه یکیمون بمیریم تا این زندگی تموم شه.

توروخدا دعام کنین..

سلام پیامی که نوشتم رو ذخیره زدم اما چیزی اینجا ثبت نشد

سلام خدمت شما 

منو همسرم دوسالی میشه ازدواج کردیم وقتی دعوا میکنیم بهم حرف زشت میزنه واقعا خیلی ناراحت میشم نمیدونم چیکار کنم فقط گریه میکنم چه جوری باهاش رفتار کنم درست بشه 

با سلام  و احترام من حدود 13 سال هست که ازدواج کردم و دو پسر 13-9 ساله دارم . شوهرم خیلی بداخلاق وبد دهن هست و خیلی من رو کوچک می کنه و فوق العاده هم شکاک هست . با عرض پوزش اون میگه تمام مردها نگاهشون کثیف هست و ضمنا خودش دوست دختر هم داشته و داره و زمانی که فهمیدم فقط یه تو دهنی بهم زد و گفت همینه که هست . دو هفته پیش خواب دیده که من با دوستش هستم و تا دو روز بداخلاقی می کرد و تهمت می زد ضمنا این رو هم بگم که خیلی به من تهمت می زنه. دو بار هم خواسته من رو پزشک قانونی ببره واقعا از دستش خسته شدم . دیشب ساعت 3 پاشده می گه دوباره خواب دیدم تو با یکی دیگه هستی . شبها اشهدت رو بخون چون اگر یک بار دیگه خواب ببینم پا میشم یه چاقو می کنم داخل قلبت . از ترسش تا صبح نخوابیدم حتی اشهدم را هم خوندم . همیشه در حال اذیت و ازار من هست و همیشه سعی داره بگه من با کسی هستم . نمیدونم چه کار کنم قانون هم اجازه سرپرستی بچه ها را به نمیده . ضمنا من خودم شاغل هم هستم .لطفا راهنمایی کنید خیلی گیر افتادم

سلام ۲۳ سال زندگی کردم ۱۶ ساله بودم فوق العاده مظلوم همسرم از روز اول دستشو رو من بی دلیل بلند به جایی رسید یک دستم یک پا کتفم شکست به سرم اسیب رسوند چاقو زیر گلون گذاشت .پدر و مادری دارم که میگن با لباس عروسی رفتی با کفن بیا بیرون حتی ۳ بار دست به خودکشی زدم یک بار رگ دستم و زدم یک بار ۵۰تا ۶۰ قرص خوردم و با سرعت بالا تو جاده تصادف کردم ولی کسی حمایتم نکرد حالا بعد از این همه سال من فرزند ۱۸ سالمو تنها گذاشته با یک دنیا بدهی چند ماه اجاره خونه عقب افتاده بعد از چهار ماه افسرده گی شدید گرفتم .ده سال باهم اختلاف سنی داریم .این اقا تو این ۲۳ سال حتی یک بار هم به خانوادش سر نزده ازشون متنفر بود حالا نوبت ماشده مریض هست اینقدر میزنه ۴تا ۵ ساعت بعد میگه غلط کردم منو ببخش گریه میکنه روانشناس میگه دو قطبی شیدایی داره به هیچ عنوان هم درمان نمی کنه هم من وهم پسرم حالمون خرابه ولی حال پسرم از وقتی که پدرش رفته خیلی بهتر شده  من زیر این همه فشار دارم له میشم .هر روز که می گذره عصبانی تر میشم از دست خودم چرا اینقدر صبر کردم جنذین بار زندکیمون به باد داده چهار بار خونه فروختیم با خاک یکسانمون کرده .اینقدر فحاشی کرد که منم این دوسال اخیر مثل خودش شدم فحش می دادم .برای اینکه فرمودید صبر کنید خدا پاسخ صبر و میده حالا خدا وکیلی چون مردید اجازه میدید به اقایون که هر غلطی خواستن بکنن برای همینه که مملکتمون به گند کشیده شده حالا بگید من با این دل شکستگی و با این قلب پاره پاره با این روح مریض و جسم مریض چه کار کنن هر وقت دست و پام و شکست به همه می کفتم پام پیچ خورده خوردم زمین حالا اینم جواب من هر وقت منو به ناحق زد بد جور تقاص پس داد خدا انشالله ریشه همچین مردا یی رو برداره به حق فاطمه زهرا اره وقتی بهشون حق میدید هروقت تو خونه کمبود داشتن برن خیانت کنن به خانوادشون به قران باور ندارم .پس ما چی با این همه درد و رنج زندگی کنیم ولی حق نداریم استغفرالله خیانت کنیم وگرنه سنگسار میشیم  این عدالت دین اسلام و قران و پیغمبر این عالت علی هست .من که باورم نمیشه 

سلام همه نظرات روخوندم همه روش های حاج آقا وهم انجام میدم نه بخاطر اجرش چون راه دیگه ای ندارم ای کاش شوهرم مثل شماها فحش به من میداد ولی حداقل به چیزی اعتقاد داشت شوهرم نه تنها ب من ب همه فحش میده ی بار خانواده بیاد روترش می‌کنه فامیلاش از شهرستان میان و هفته ها می مونن من هیچی نمیگه همه اینا ب درک فحش ب امام هامیده بی اعتقادی تو ریزترین کارهام استقلال ندارم مثلامیگه کلمه عربی به کاربر چون من از اعراب بدم میاد بچمم نمی‌خوام یاد بگیره واین آدم جز بدبخت کردن من هیچ کاری برام نکرده نه پول داره نه اخلاق نه قیافه نمی‌دونم دل به چی خوش کنم فقط خدا منو بکشه که دختر دوسالم نجات پیدا کنه چون بی نهایت خسته ام طفلی روهم دعوا میکنم

سلام من نزدیک یکسال و نیم که با همسرم ازدواج کردم ایشون در یک خانواده ی کاملا متلاشی از هم بزرگ شدن برعکس من در دوران عقد من اصلا متوجه نشدم که ایشون بسیار بددهن و فحاش هستن و دست بزن هم دارن بعد از عروسیمون متوجه شدم که سر کوچکترین مسائلی که ارزش عصبانیت ندارن به شدت عصبانی میشن و فحش های ناموسی به من و خونوادم میدن پدر و مادر من با ایشون با عزت و احترام رفتار میکنن حتی پدرم وقتی دیدن که ایشون هیچ پشتوانه ای ندارن حمایتشون کردن و کلی از نظر مالی به ایشون کمک کردن اما متاسفانه ایشون وقتی عصبانی میشن حتی وقتی هیچ ربطی به خونوادم نداره به طرز کاملا بدی فحاشی میکنن و منو کتک میزنن من تا بحال راجع به این رفتارشون با خونوادم صحبت نکردم اما چندباری که به مادرشون گفتم اصلا براشون مهم نبود و میگفتن تو خودت باعث شدی باور کنید که من بسیار ادم ارومی هستم و هیچ گونه عصبانیتی تا حالا از من سر نزده چه برسه به اینکه بخوام به ایشون فحش بدم من حق بیرون رفتن از خونه رو به تنهایی ندارم و از صبح تا شب تو اپارتمان تنها هستم و هیچ تفریحی ندارم من خیلی دختر شاد و سرزنده ای بودم اما الان این حس رو ندارم خیلی دوس دارم بیرون برم رفت و امد داشته باشم واسه خونه م خرید کنم اما حتی حق خرید از بقالی هم ندارم

سلا م ۱۶ساله ازدواج کردم۲تا بچه دارم یکی۱۴ساله .دخترم ۶ساله.  شوهرم بد دهن خشن تند.  عصبی فوش های زشت به خانواده ام میده به خاطر بچه هام وایستادم.  بهش میگم سیگار نکش میگه. برو با بچه هات در ببند.  داخل اتاق خواب. .    زبان باز.  همیشه دستور میده.    حتی برای یه لیوان آب 

با سلام و تشکرخانومای که دوران عقد یا نامزدی هستین اصلا این گول نخورین اگه شوهرتون بد اخلاقی میکنه میگه ازدواج صورت بگیره خوب میشه ولی یکی از این حرفا نیست بخدا روز به روز بدتر میشن من از کارای که به سر خودم اومده میگم روزی صد مرتبه مرگم را از خدا میخوام از بس بد اخلاقه فحش تهمت به خودم خواهران مادرم خوشبختانه بچه ندارم پنج ساله ازدواج کردم خیلی سخت میگذرد 

سلام‌

سلام پاسخ گویی به زودی