به حدی دوستش دارم که توان جدایی ازش رو ندارم

08:22 - 1392/02/11
جوان 24 ساله هستم که مدت چهارسال با دختر خانومی که 2 سال ازمن بزرگتر است ارتباط دارم. تمام ارتباطمون در حد زنگ و پیام و چند بار دیدار چند دقیقه حضوری بوده و تازه فهمیدم که خودش و خانوادش اهل حق هستن ...
اهل حق

با سلام

جوان 24 ساله هستم که مدت چهارسال با دختر خانومی که 2 سال ازمن بزرگتر است ارتباط دارم؛ اما به سبب اینکه هر دوی ما مذهبی هستیم خط قرمز ها رو رعایت کردیم تا حدی که حتی یکبار هم دست هم رو نگرفتیم. تمام ارتباطمون در حد زنگ و پیام و چند بار دیدار چند دقیقه حضوری بوده. درابتدای رابطمون هر دو دانشجو بودیم. وضع خانواده هر دوی ما متوسط رو به پایین است به طوری که خانواده دخترخانوم توان خرید جهیزیه هم ندارن. ازطرفی بعد از گذشت چهار سال تازه فهمیدم که خودش و خانوادش اهل حق هستن در حالی که من شیعه ام. البته ایشان اهل نماز و فرایض دینی هستن .من به ایشان خیلی وابسته شدم و توان نبودنش رو تو زندگیم ندارم.مشکل دیگم اینه که من کار مناسبی ندارم و خانواده دو طرف از این ارتباط بی اطلاع هستن. در مورد این ازدواج، ازطرف خانواده خودم مطمئن هستم که مخالفت میکنن و به هیچ وجه راضی نمیشن که بادختری که دوسال ازمن بزرگتره و اهل حقه ازدواج کنم. ازطرفی خانواده دخترخانوم هم به ازدواج فامیلی عقیده دارن و بنظر خود دخترخانوم شانس من کمتر ازیک درصده.
اون دخترخانوم هیچ علاقه ای به من ندارند و عشق من یک طرفه است. اون دختر ازخداشه که من زودتر از زندگیش بیرون برم. چون همون ارتباط هم قطع شده.
با اینکه می دونم ادامه این روند جز نابودی تدریجی خودم نیست ولی به حدی دوستش دارم که توان جدایی ازش ندارم

پاسخ
سلام

ارتباط شما از اول با ایشون نادرست بوده و همین باعث شده روز به روز عشق و علاقه شما بهش بیشتر بشه. چیزی که شما باید مد نظر داشته باشی اینه که برای ازدواج، عشق به تنهایی کافی نیست و اونی که مهمتر از عشقه، تناسب فکری، اعتقادی، اخلاقی و رفتاریه که اگه اینا باشه بعد از ازدواج عشق پایدار به وجود میاد و اگه این تناسب نباشه و فقط فردی به خاطر عشق با کسی ازدواج کنه بعد از ازدواج به دلیل نبودن این تناسب ها سرد میشه و یواش یواش زندگیش به چالش کشیده میشه. همونطور که خودت میگی شما هم تناسب لازم رو ندارین و باید بیخیال این ازدواج بشی.

لذا برای اینکه ایشون رو فراموش کنی باید دلت از رسیدن به طرف نا امید بشه. این نا امیدی اولا با قبول این ایجاد میشه که شما هیچ تناسبی با هم ندارین و به درد هم نمی خورین ثانیا خونوداه ها با این ازدواج موافقت نمی کنن ثالثا خود طرف هم معلوم نیست قبول کنه یا نه؛ چون این عشق یک عشق یکطرفه هست و ایشون علاقه ای به شما نداره و دوست داره که این رابطه هر چه زودتر تموم بشه. رابعا باید مسئله شرعی این گونه ازدواج رو از مرجع تقلیدت بپرسی. ظاهرا چنین ازدواجی درست نیست مگر اینکه علی رو خدا ندونن و منکر ضروریات دین نباشن.

در کنار اینها باید رابطتو با طرف کاملا قطع کنی و هیچ تماسی باهاش نداشته باشی. هر چیزی که تو رو یاد اون میندازه از خودت درو کنی. خودت رو به فعالیت های روزمره مشغول کنی و سعی کنی کاری برای خودت پیدا کنی تا وقتت پر بشه. وقت های خالیت رو با دوستان و ... بگذرونی. از طرفی به فکر ازدواج باش و دنبال موردی بگرد که با هم تناسب داشته باشین. مطمئنا وقتی مورد مناسبی پیدا کنی و باهاش ازدواج کنی، عشقِ به وجود آمده، جایگزین عشق قبلی میشه  و راحت می تونی اون رو فراموش کنی.

پیروز و سربلند

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
10 + 3 =
*****