روش­هاي تربيتي امام سجاد(عليه السلام)

15:40 - 1392/02/18

رهروان ولایت ـ يكي از روش­هاي تربيتي امام سجاد (ع)، شيوه­ يادآوري نعمت­هاست كه مبتني بر اصل تذكر مي­ باشد. اصل تذكر بيان­گر آن است كه گاهي بايد فرد را به آنچه علم دارد يادآور ساخت، زیرا انسان دچار غفلت مي­ گردد.

امام سجاد (ع)

روش يادآوري نعمت­ها:

يكي از روش­هاي تربيتي امام سجاد (ع)، شيوه­ يادآوري نعمت­هاست كه مبتني بر اصل تذكر مي­ باشد. اصل تذكر بيان­گر آن است كه گاهي بايد فرد را به آنچه علم دارد يادآور ساخت، چرا كه انسان دچار غفلت از گذشته­ خويش مي­ گردد. در اين روش سعي بر آن است كه آدمي با خويشتن روبه رو شود و به خود بنگرد و حلاوت نعمت­هايي كه به او ارزاني شده را بچشد.[1] در قرآن كريم نمونه­ هاي زيادي از يادآوري­ نعمت­ها در زندگي فردي ديده مي ­شود، آن­جا كه به پيامبرش مي­ فرمايد:

﴿... ألَم يَجِدكَ يَتيماً فَئاوَيٰ „ وَوَجَدَكَ ضآلاًّ فَهَدي „ وَوَجَدَكَ عَآئِلاً فَأغني „ فَأمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقهَر „ وَأمّا السّآئِلَ فَلاَ تَنهَر „ وَأمّا بِنعمةِ ربّكَ فَحدّث﴾[2]

و هم­چنين در حيات اجتماعي نيز نعمت­ رهايي از ضلالت، تفرقه، خودبيني و ... را متذكر شده است:

﴿... واعْتَصِمُوا بِحَبْل اللهِ جَميعاً وَلاَ تَفَرّقُوا وَاذكُرُوانِعْمَتَ اللهِ عَلَيْكُم إذ كُنتُم أعدَآءً فَألَّف بَينَ قُلُوبِكُم فَأصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إخْواناً وَكُنتم عَلي شَفا حُفرَةٍ مّنَ النّار فَأنقَذكُم مِنّها كذلكَ يُبيّنُ الله لَكُم ءايتهِ لَعلّكُم تَهتدُون﴾[3]

روش­ يادآوري نعمت­ها در كلام امام سجاد(عليه السلام):

امام سجاد(عليه السلام) در دعاي شكر، نعمت­هاي الهي را يادآوري مي­ فرمايد:

<والحمدلله الّذي أختارلنا محاسنَ الخلق و اجريٰ علينا طيّبات الرّزق؛ ستايش مخصوص خداوندي است كه محاسن و زيبايي­ هاي خلقت را براي ما برگزيد و هم­چنين روزي­ هاي طيّب و پاكيزه را در اين عالم براي ما به جريان انداخت>.[4]

امام(عليه السلام) در فرازهاي ديگر دعا با ذكر نعمت­هاي زير به ستايش خداوند مي ­پردازد:

<والْحمدُلله علي ما عرّفنا من نفسه، والهمناه من شكره، و فتح لنا من ابواب العلم بربوبيّته و دلّنا عليه من الإخلاص له في توحيد، و جنّبنا من الإلحاد والشّكّ في أمره ...، والْحمدُلله الّذي دلّنا علي التّوبه>.[5]

نعمت­هاي يادآور در اين كلام امام (عليه السلام) عبارت است از:

شناخت خدا، اخلاص در توحيد، دوري از شرك و الحاد، هدايت به سوي توبه.

امام(عليه السلام) در دعاي ابوحمزه نيز يادآور نعمت­ها مي­ گردد و در فرازي از دعا چنين مي­ فرمايد: <أينَ عطاياكَ الفاضلةَ أينَ مواهِبُك الهنيئة؛ خداوندا كجاست نعمت­هاي گوارا و بزرگواري بي حد تو>.[6]

در جمله­ اي ديگر، امام(عليه السلام) اعمال انسان­ها  را در مقايسه با نعمت­هاي الهي بسيار ناچيز دانسته و مي­ فرمايد: <وما قدرُ اَعمالِنا في جَنبِ نِعمِك؛ ارزش كارهاي ما در قياس با نعمت­هاي تو ناچيز است>.[7]

اثر تربيتي اين روش آن است كه مربّي غفلت فرد يا جمع را با ياد آوردن نعمت­هايي كه در گذشته به متربّي يا متربّيان اعطا شده مي­ زدايد و در او شور و رغبت تازه­ اي براي عمل به وجود مي­ آورد.

هم­چنين مربّي بايد خوشي ­ها و سختي­ هاي زندگي مترّبي را در خاطر او زنده كند، تا وي را براي به ثمر رساندن نعمت­هايي كه در اختيار اوست، فرا خواند و به راه اندازد.

روش تغافل:

تغافل، يعني انسان چيزي را بداند و از آن آگاه باشد ولي با اراده و عمد خود را غافل نشان دهد و وانمود كند كه از آن آگاه نيست. [8]

تغافل صفتي پسنديده، و يكي از اصول اخلاقي و تربيتي ائمه(عليهم السلام) مي­ باشد و داراي آثار درخشاني در تربيت  است.

در روايات به تغافل، و فوايد و اثرات تربيتي آن اشاره شده است. امام علي(عليه السلام) در اهميّت تغافل مي­ فرمايد: <نصفُ العاقل إحتمال و نِصفُهُ تغافُل؛ نيمي از ساختار ﴿انسان﴾ خردمند بر اساس احتمال و نيمي ديگر به چشم پوشي بستگي دارد>.[9]

و نيز مي­ فرمايد: <كسي كه از بسياري امور تغافل نكند، آرامش و آسايش خود را متزلزل كرده است>.[10] تغافل شاخه ­اي از حلم و بردباري است و بدون حلم نمي ­توان به آن دست يافت. در اين ­باره امام علي(عليه السلام) فرمود: <لاحِلمَ كَالتّغافل>.[11]

هم­چنين امام(عليه السلام) تغافل نمودن از امور ناچيز را باعث افزايش منزلت تغافل كننده مي­ داند، و با بيان مضرّات عدم به كارگيري اين شيوه مخاطب را به اين روش هدايت و تحريك مي ­فرمايد:

<وعظّموا أقداركم بالتغافل عن الدنّي من الأمور... ولا تكُونوا بحّاثين عمّا غاب عنكم، فيكثر غائبكم ... و تكرّموا بالتّعامي عن الاستقصاء؛ قدر و منزلت خود را با تغافل نسبت به او بالا ببريد... و زياده از اموري كه پنهان است تجسّس نكنيد كه عيب جويان شما زياد مي­ شوند... و با چشم بر هم نهادن، از دقت بيش از حدّ در جزييات، بزرگواري خود را ثابت كنيد>.[12]

انواع تغافل

تغافل هميشه سودمند نيست. براي آن­كه مقصود ائمه از تغافل به عنوان يك صفت پسنديده روشن گردد، آن را تحت عنوان مثبت و منفي ﴿ممدوح يا مذموم﴾ بررسي مي­ نماييم:

الف. تغافل مثبت؛ مقصود ائمه(عليهم السلام) از تغافل در اخلاق و تربيت اين قسم مي­ باشد، يعني انسان چيزهايي را بداند كه پنهان كردن آن لازم يا پسنديده است، با اين كه فرد خود را نسبت به مسأله­ اي كه اظهارش عواقب نامطلوب دارد به ناآگاهي و بي­ اطلاعي بزند، و يا با بزرگواري از كنار آن بگذرد تا باعث حفظ آبروي ديگران شود.

پنهان ساختن عيوب و لغزش­هاي ديگران بسيار پسنديده است، زيرا هر كس كه عيبي دارد سعي مي­ كند از ديگران پنهان نمايد. در امر تربيت اگر از متربّي پرده دري شود به آبرو و حيثيت اجتماعي وي خدشه وارد مي­ شود، و اين خود نوعي تشويق به خطا است كه باعث گمراهي مي­ شود، زيرا اگر نسبت به فرد نگرش مثبت نباشد، از انجام كارهاي ناپسند به صورت علني ابا نخواهد داشت.[13]

البته ممكن است در مواردي حسن نيّت نباشد، بلكه هواي نفس و انديشه­ هاي پليد انگيزه و محرّك آن قرار گيرد، از آن جمله:

1. تغافل شخص حسود؛ حسود در كارهاي بد محسود تغافل مي­ كند و قصدش اين است كه وي به روش نادرست خويش ادامه دهد تا بين مردم مفتضح شود و آبرويش برود.

2. تغافل انسان سودجو؛ تغافل او از گناه ديگران به مصلحت تغافل شونده نيست، بلكه نفع شخصي خود را در آن مي­ داند.

3. تغافل فرد جاه طلب؛ انسان جاه طلب از اخلاق ناپسند ديگران تغافل مي­ كند و از زشتي كارهاي آنان سخن نمي­ گويد تا اين كه انتقادش موجب آزردگي افراد از او نشود.[14]

شيوه­ تغافل در كلام علي­ بن الحسين(عليه السلام)

روش تغافل مربّي از خطاهاي متربّي در كلام امام(عليه السلام) به دو صورت قابل تقسيم است:

الف. چشم پوشي خداوند از گناهان بندگان؛ خداوند كه مربّي همه­ بندگان است با پوشانيدن عيوب آنان و رسوا نكردنشان  سعي در مقرّب ساختن آن­ها به خويش را دارد. در قرآن كريم[15] نيز اين روش مورد تأييد قرار گرفته است، زيرا وقتي كه منافقين به قصد طعنه و اذيّت پيامبر(صلي الله عليه و آله) را <اُذُن> مي­ خوانند، خداوند از گوش شنوا و صفت پرده پوشي پيامبر كه مي­ خواهد از اين راه منافقين را هدايت فرمايد، با عنوان <اُذُن خير> و <رسول رحمت> تعبير فرموده است.(16)

بنابراين قبول توجيه­ هاي متربّي از طرف مربّي، زيركي مربّي را خدشه­ دار نمي­ كند، بلكه مايه­ بزرگواري مربّي است.[17]

امام زين العابدين(عليه السلام) در دعاي ابوحمزه خداوند را به عنوان مربّي كه از گناه بنده تغافل نموده ـ گويا گناهي را مرتكب نشده است ـ ستايش مي­ كند:

<والْحمدُللّه الّذي يَحلُمُ عنّي حتّي كانّي لاذنبَ لي>[18]

در اين­جا امام(عليه السلام) با لسان دعا، روش تربيتي تغافل را به همه­ مربّيان آموزش مي­ دهد، چرا كه وقتي خداوند براي اصلاح رفتار بندگان از خطاهايشان تغافل مي ­فرمايد پس تمامي بندگان در مقام تربيت بايد به اين نحو عمل كنند.

ب. تغافل انسان­ها نسبت به يكديگر؛ از نظر امام(عليه السلام)، تغافل علاوه بر آن­كه در تربيت ضروري است، يكي از اصول مهمّ اجتماعي زندگي آرام و خالي از دغدغه و وسيله­ سامان يافتن امور دنيايي جامعه­ انساني به شمار مي­ رود، همچنان كه امام(عليه السلام) در وصيّت به فرزندشان در اهميّت تغافل مي­ فرمايد:

<وَاعلَم يا بُنيَّ إنَّ صلاحَ الدّنيا بِحذافيرِها في كَلِمَتينِ اِصلاحُ شأنِ الْمعاشِ مِلؤُ مِكيالٍ ثُلُثاه فِطنةٌ و ثُلثُهُ تَغافُل، لانّ الانسانَ لايَتَغافَل إلاّ عن شيء قَد عَرَفَهُ فَفَطِنَ لَهٌ؛ فرزندم همانا سامان يافتن همه­ امور دنيا در دو كلمه خلاصه مي­ شود، اصلاح و تأمين معاش زندگي همچون پري پيمانه­ اي است كه دو سوم آن به هوشمندي و يك سوّم آن به چشم پوشي است، زيرا انسان تغافل نمي­ كند، مگر از چيزي كه آن را مي­ شناسد و آگاهي دارد>.

امام با بيان اهميت تغافل و فوايد آن ما را به اين سو تشويق و هدايت مي­ فرمايد.

روش محبّت:

محبّت يعني دوستي و ميل طبع به سوي چيز لذت دار.[19]

ملامهدي نراقي در تعريف محبّت گفته است: <محبّت عبارت است از ميل و كشش طبع به سازگار و لذّت آور>.[20] هم­چنين در تعريف آن گفته شده است: محبّت صفتي در نفس انسان است و به چيزي تعلّق مي­ گيرد كه به اعتقاد او داراي خير و خوبي باشد.

محبّت در قرآن و كلام امام سجاد(عليه السلام)

در قرآن واژه محبّت به صورت اسم و فعل هشتاد و سه بار آمده است. در قرآن و ادعيه امام چهارم(عليه السلام) به سه نوع محبّت بر مي­ خوريم:

الف. محبت خدا به بندگان ﴿مربّي به متربّي﴾؛ از جمله صفات خداوند محبّت او به همه­ مخلوقات، به ويژه انسان است. در قرآن كريم نيز خداوند بارها محبّت خود را ابراز فرموده است: در آيات زيادي با عنوان <إنّ اللهَ يُحبُ الّذين...> دوستي ­خود را نسبت به پاكان، توّابين، نيكوكاران، متقين، متوكّلين، صابران و اهل قسط مي­ فرمايد:

و در جايي ديگر محبّت متقابل بين خداوند و بندگان را با عبارت: ﴿يُحبّهُم و يُحبّونَهُ﴾ [21] فرموده است. هم­چنين در قرآن به فراگيري رحمت خداوند[22]، و مقرّر داشتن مهر و محبّتش به بندگان اشاره شده است.[23]

امام زين العابدين(عليه السلام) در دعاي اول محبّت خدا نسبت به بندگان را مورد ستايش قرار مي­ دهد:

<ثمّ سَلَكَ بِهِم طريقَ إرادته، وَبعثهُم في سبيل محبّته؛[24] سپاس خدايي را كه مخلوقات را در جهت اراده­ خود به سلوك واداشته و در طريق محبّت خود مبعوث ساخته است>.

در فرازي ديگر از اين دعا امام(عليه السلام) به دوستي بين خدا و بنده اشاره مي ­فرمايد: <يا حبيبَ مَن تَحبّبَ إليكَ؛ اي دوست­دار كسي كه تو را دوست دارد>.[25]

ب. محبّت بنده به خدا ﴿متربّي به مربّي﴾؛ اساس تربيت در اسلام محبّت الهي است. بسياري از مردم از مبدأ وجود غافل هستند و تنها به مظاهر وجود توجه مي­ كنند، و چون صورت­ هايي از كمال را در موجودات مي­ يابند آن­ها را محبوب خويش قرار مي­ دهند.

و حال آن كه قرآن كريم يكي از اوصاف مؤمنان را محبّت شديد و عشق به خداوند معرفي مي­ كند: ﴿... والّذينَ ءامنوا أشدُّ حُبّاً لِلّه...﴾؛ <آنان كه اهل ايمانند محب و عاشق خداوند هستند>.[26]

محبّت بنده به خدا ـ مهم­ترين مربّي ـ سر منشأ تربيت نيكو و وصول به كمال است. از آن­جا كه محبّت، انسان را به هم رنگي، گذشت، و ايثار در راه محبوب مي­ كشاند، اطاعت آور است و در تربيت انسان نقش اساسي دارد.

امام زين العابدين(عليه السلام) در دعاي ابوحمزه مي­ فرمايد:

<مَعرفَتي يا مَولايَ دَليلي عَليكَ وحُبّي لَكَ شفيعي إليكَ؛ مولاي من شناختم از تو رهنمايم به سوي توست و محبّتم به تو شفيعم در پيشگاه توست>.[27]

در اين فراز امام(عليه السلام) محبّت بنده به خدا را سبب شفاعت از خطا مي ­داند.

ج. محبّت انسان­ها به يكديگر؛ عناصر اين محبّت انسان­ها هستند. خداوند روش جذب مردم و بهترين شيوه­ تربيت را محبّت دانسته و پيامبر(صلي الله عليه و آله) را به آن امر فرموده است:

﴿فَبِما رحمَة مّنَ اللهِ لِنتَ لَهُم وَلَو كَنتَ فظَاً غَليظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَوْلِكَ فاعفُ عَنْهُم واستغْفِرْ لَهُم ...﴾ [28]؛ <پس به [بركتِ] رحمت الهي، با آنان نرمخو [و پر مهر] شدي، و اگر تندخو و سخت ­دل بودي قطعاً از پيرامون تو پراكنده مي­ شدند. پس، از آنان در گذر و برايشان آمرزش بخواه...>.

سازمان­دهي جهان آفرينش بر اساس رحمت و محبّت است و پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله) جلوه­ تام رحمت و محبّت الهي معرفي شده است: ﴿وَمَآ أرسَلْنا إلاّ رحمَةً لّلعالمين﴾[29]؛ <و تو را جز رحمتي براي جهانيان نفرستاديم>.

رسول اعظم(صلي الله عليه و آله) با روش محبت، سرسخت ­ترين مردم را متحوّل و منقلب ساخت، و در ازاي اين هدايت و تربيت از مردم اجر و مزد طلب ننمود و تنها ولايت و محبّت نزديكانش را طلب فرمود:

﴿... قُل لاَّ أسْئَلُكُم عَلَيهِ أجراً إلاَّ الْمودّةَ فِي الْقُربي ...﴾[30]

علت اين سفارش آن است كه اطاعت يكي از آثار محبت است. با اين روش محب تلاش مي ­كند كه به صفات محبوب متّصف شود، به ويژه آن كه دوستي پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت(عليهم السلام) بهترين و كوتاه ­ترين راه اصلاح، تربيت و تهذيب نفس است.

امام زين العابدين(عليه السلام) از خدا مي­ خواهد كه محبّت او را در دل مؤمنين قرار دهد: <واجعَل لَنا في صُدورِ المُؤمِنين وُدّاً>[31]

هم چنان كه محبّت پيامبر(صلي الله عليه و آله) را در خواست منزلت از درگاه الهي مي ­داند:

<و بحبّي النّبيِّ الاُمّي القُرشِيَّ الهاشميَّ العربيَّ التَّهاميَّ المكّيَّ المَدَنيَّ ارجوُ الزُّلفةَ لديْكَ؛ خداوندا به دوست داشتن پيامبر درس ناخوانده قرشي هاشمي عربي تهامي مكي مدني، منزلتي را در پيشگاهت اميد دارم>.[32]

در  ادعيه و سيره­ عملي امام سجاد(عليه السلام) از روش محبّت براي تربيت و هدايت همه­ مسلمانان و فرزندان و غلامان و حتّي دشمنان و دوستان ناآگاه استفاده شده است، و اين بهترين الگو و اسوه­ عمل براي مربّيان است.

روش رفق و مدارا:

در قرآن كريم وقتي سخن از هدايت و تربيت به ميان مي ­آيد به پيامبر امر مي­ فرمايد كه حتي با دشمن نيز نرم سخن گويد: ﴿فَقُولاَ لَهُ قولاً لّيِّناً...﴾[33]

بر اساس مفاد آيات قرآن و سيره­ پيامبر(صلي الله عليه و آله) و ائمه(عليهم السلام) در تربيت، اصل بر تسهيل و ملايمت و مدارا است و هر آن­چه همراه با تكلّف و خشونت باشد از اين حوزه خارج است.

مدارا در مراحل اوليه تربيت و خطاهاي ناشي از جهل و غير لجوجانه­ متربّي ضروري است.

بنابراين در تربيت، اصل بر رفق و مدارا است و اين شيوه زمينه ساز انگيزه­ ها و مشوّق متربّي براي پذيرش مباني و راه­ هاي تربيت و نزديك شدن او به اهداف تربيتي است.

گاهي متربّي ـ به ويژه نوجوان و جوان ـ بناي ناسازگاري با مربّي را در پيش مي­ گيرد. در اين موارد نبايد پاسخ او را با ناسازگاري داد، بلكه بايد با مدارا و رابطه ­اي مبتني بر احترام متقابل او را به سازگاري با ديگران سوق دعوت نمود.

رفق و مدارا در گفتار امام سجاد(عليه السلام)

در اين بخش به لحاظ اختصار تنها به رفق و مداراي امام(عليه السلام) با همسايگان مي­ پردازيم:

يكي از حقوق مورد تأكيد ائمه(عليهم السلام) در زندگي اجتماعي، رعايت حق همسايگان است. امام سجاد(عليه السلام) در صحيفه علاوه بر تربيت فردي، ما را به آداب اجتماعي نيز توجّه مي­ دهد. دعاي بيست و ششم صحيفه به رفق و مدارا با همسايگان اختصاص يافته است. در آغاز دعا امام از خدا مي­خواهد كه او را در رعايت حق همسايگان و دوستان همراهي فرمايد:

<اللّهمّ صل علي محمد و آل محمد، وتَولّني في جيراني و مواليّ العارفين بحقّنا، والمنابذين لا عدائنا بافضل ولايتك؛ خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا در مورد حق همسايگان و دوستانم كه به حق ما معرفت دارند و با دشمنان ما در ستيزند به بهترين صورت ياري فرما>.[34]

رفق و مدارا در رفتار امام زين العابدين(عليه السلام)

در اين بخش تنها به مداراي امام با <دوستان ناآگاه> مي­ پردازيم:

پيامبران و ائمه(عليهم السلام) با افراد به شيوه­ هاي مقتضي برخورد مي ­كردند. هرگاه لازم بود كه از روش گفت و گو و مدارا دوستان ناآگاه و فريب خورده را كه تحت تأثير تبليغات دشمنان قرار گرفته بودند به راه راست هدايت فرمايند اين شيوه را به كار مي­ گرفتند.

امام سجاد(عليه السلام) در سال 61 هجري در مسير كربلا تا كوفه و از كوفه تا شام سيره را به شكل عملي پياده كرد. آن هنگام كه اسيران اهل بيت(عليهم السلام) به شام وارد شدند، مردي جلوي امام ايستاد و گفت: سپاس خدايي كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده كرد و اميرالمؤمنين را بر شما پيروز گردانيد.

علي بن الحسين(عليه السلام) خاموش ماند تا آن مرد شامي آن­چه در دل داشت بر زبان آورد.

آن­گاه امام(عليه السلام) از او پرسيد: قرآن خوانده ­اي؟

ـ آري.

ـ اين آيه را خوانده ­اي: ﴿... قُل لاَّ أسْئَلُكُم عَلَيْهِ أجراً إلاَّ الموَدّةَ في القُربي...﴾[35]

ـ آري.

ـ و اين آيه را: ﴿وَءاتِ ذَالقُربيٰ حقّهُ...﴾[36]

ـ آري.

ـ و نيز اين آيه را: ﴿... إنَّمَا يُريدُ اللهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أَهلَ الْبَيتِ وَيُطَهِّرَكُم تَطهِيراً﴾[37]

ـ آري.

ـ اي شيخ اين آيه­ ها در حق ما نازل شده است، ماييم ذوي القربي، ماييم اهل بيت پاكيزه از هرگونه آلايش.

پيرمرد دانست آن­چه درباره­ اسيران شنيده است درست نيست، آنان خارجي نيستند، بلكه فرزندان پيغمبرند، و از آنچه گفته بود پشيمان شد و گفت:

ـ خدايا، من از بغضي كه از اينان در دل داشتم به درگاهت توبه مي­ كنم. من از دشمنان محمد و آل محمد بيزارم. و چون اين خبر به گوش دشمن رسيد او را به قتل رسانيد.[38]

در اين­جا امام(عليه السلام) آن مرد را در مسير تربيت صحيح مي­ بيند؛ چرا كه او سخنش را با حمد خدا آغاز مي­ كند: <سپاس خدايي كه شما را ...>، امّا تبليغات دروغين حكومت شام روي او تأثير گذاشته بود. از اين ­رو امام با استفاده از روش رفق و مدارا اهانت­هاي او را گوش مي­ دهد و با نرمي و ملاطفت با او سخن مي­ گويد تا او را به راه راست هدايت كند و در مسير تربيت علوي قرار گيرد.

رفق و مدارا باعث جلب قلوب متربّيان و ايجاد انس و الفت مي­ شود. مدارا با اعضاي خانواده، اطرافيان، همسايگان و افراد جامعه يكي از درس­هاي عملي امام چهارم(عليه السلام) است.

 

پي­ نوشت:

[1]. خسرو باقري، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، ص 148.

[2]. الضحي ﴿93﴾ : 11 ـ 6 .

[3]. آل عمران ﴿3﴾ : 103.

[4]. صحيفه سجاديه، دعاي 1.

[5] . همان.

[6] . دعاي ابوحمزه ثمالي.

[7]. همان.

[8] . محمدتقي فلسفي، اخلاق از نظر همزيستي و ارزش­هاي انساني، ص 403.

[9]. محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمة، ج 9، ص 4374.

[10]. عبدالواحد آمدي، غررالحكم، ج 2، ص 717، ش 1486.

[11]. همان، ص 345.

[12]. محمدباقر مجلسي(قدس سرّه)، بحارالانوار، ج 75، ص 64 .

[13]. ناصر مكارم شيرازي، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 351.

[14]. محمدتقي فلسفي، اخلاق از نظر همزيستي و ارزش­هاي انساني، ص 406.

[15]. التوبه ﴿9﴾ : 61 .

[16]. خسرو باقري، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، ص 137.

[17]. همان.

[18]. دعاي ابوحمزه ثمالي، ص 334.

[19]. حسن عميد، فرهنگ عميد، ج 2، ص 1769.

[20]. مهدي نراقي، علم اخلاق، ص 396.

[21]. المائده ﴿5﴾ : 54 .

[22]. الأعراف ﴿7﴾ : 156.

[23]. الأنعام ﴿6﴾ : 12.

[24]. صحيفه سجاديه، دعاي 1، ص 6 .

[25]. همان، ص 339.

[26]. البقره ﴿2﴾ : 165.

[27]. دعاي ابوحمزه ثمالي.

[28]. آل عمران ﴿3﴾ : 159.

[29]. الأنبيا ﴿21﴾ : 107.

[30]. الشّوري ﴿42﴾ : 23.

[31]. صحيفه سجاديه، دعاي 42.

[32]. دعاي ابوحمزه ثمالي.

[33]. طه ﴿20﴾ : 44.

[34]. صحيفه سجاديه، دعاي 26.

[35]. الشّوري ﴿42﴾ : 23.

[36]. الإسراء ﴿17﴾ : 26.

[37]. الأحزاب ﴿33﴾ : 33.

[38]. سيدبن طاووس، اللهوف، ص 239 و 240.

منبع: ماهنامه نامه جامعه، شماره بیست و ششم.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
3 + 0 =
*****