نقل‌های دینوری از هجوم غاصبان خلافت به درب خانه ولایت

06:00 - 1396/12/01

ابن قتیبه دینوری که از جایگاه والایی نزد اهل سنت برخوردار است که برخی از جسارت‌های عمر در موضوع حمله و هجوم به درب خانه فاطمه زهرا(علیهاالسلام) را نقل کرده است. 

اسناد هجوم

ما در این پست، بیان کردیم که در منابع دست اول اهل سنت، اشاره چندانی به جسارت‌های عمر به حضرت زهرا(علیهاالسلام) و ضرب و جرح ایشان و نقش بارز او در شهادت حضرت، نشده است؛ بلکه نهایت چیزی که در این منابع وجود دارد موضوع هجوم عمر و همراهانش به درب خانه فاطمه(علیهاالسلام) و تهدید عمر به آتش زدن خانه بوده است.

ما اکنون، برخی از نقل‌هایی که ابن قتیبه دینوری(م276ق)، در کتاب «الامامة و السیاسة» آورده است ارائه می‌کنیم و سپس جایگاه ابن قتیبه در نزد اهل سنت را بیان خواهیم کرد.

دینوری در بیان یکی اعتراضات فاطمه زهرا(علیهاالسلام) به غصب خلافت این‌چنین می‌نویسد: 
«شبانگاه علی(عليه‌السلام) فاطمه(عليهاالسلام) را بر چهارپايی سوار می‌كرد و به مجالس انصار می‌رفتند و فاطمه از آنها (برای دفاع و پشتيبانی از حق مسلم علی(عليه‌السلام)) ياری می‌طلبيد، آنان پیوسته می‌گفتند: ای دختر رسول خدا، ما با ابوبكر بيعت كرديم و اگر شوهر تو قبل از ابوبكر برای بيعت پيش ما آمده بود ما با ابوبكر بيعت نمی‌كرديم. علی(عليه‌السلام) فرمود: آيا جنازه رسول خدا(صلی‌الله‌عليه‌وآله) را در خانه‌اش رها می‌كردم و ايشان را دفن نمی‌كردم، و بر سر خلافت و جانشينی او با مردم می‌جنگيدم؟! فاطمه زهرا(عليهاالسلام) فرمود: علی كاری را كرد كه شايسته او بود، ولی آنها (اصحاب سقيفه) كاری كردند كه در روز جزا به خاطر اين كارشان مورد سؤال خداوند قرار می‌گيرند».[1]

ابن قتیبه همچنین در مورد هجوم عمر و همراهانش به خانه فاطمه(علیهاالسلام) می‌نويسد:
«ابوبكر در مورد كسانی كه همراه علی بودند و از بيعت با او خودداری كرده بودند پرسش كرد هنگامی كه فهميد آنها در خانه علی(عليه‌السلام) گرد آمدند، عمر را به دنبال آنها فرستاد، عمر به درب خانه علی(عليه‌السلام) آمد و آنها را صدا زد تا بيرون بيايند و با ابوبكر بيعت كنند، ولی آنان از اين كار خودداری نمودند. عمر هيزم طلب كرد و گفت: قسم به خدايی كه جان عمر در دست اوست يا از خانه خارج شويد و يا اينكه خانه را با تمامی ساكنين آن به آتش می‌كشم، به او گفتند: ای عمر، فاطمه در اين خانه است؟! گفت: حتی اگر فاطمه هم باشد. به جز علی(عليه‌السلام) همگی خارج شدند و بيعت كردند. اين چنين گمان می‌شود كه علی(عليه‌السلام) سوگند ياد كرده بود كه (از خانه بيرون نيايد و) عبا بر دوش نيندازد تا وقتی كه قرآن را گردآوری كند. فاطمه(علیهاالسلام) جلوی درب ايستاد و فرمود: برای من ديدار هيچ مردمی همچون شما، بد و نفرت‌انگيز نيست. جنازه رسول خدا(صلی‌الله‌عليه‌وآله) را بر روی دستان ما تنها گذاشتيد و كار خلافت را ميان خود قطعه قطعه كرديد، و در اين خصوص از ما جويا نشديد، و حق را به ما باز نگردانديد».[2]

ابن قتیبه در ادامه می‌نویسد:
«عمر پيش ابوبكر آمد و گفت: آيا از اين فرد متخلف (یعنی حضرت علی(عليه‌السلام)) بيعت نمی‌گيری؟ ابوبكر به قنفذ كه آزاد شده وی بود گفت: به دنبال علی برو و به او بگو بيايد. قنفذ پيش علی(عليه‌السلام) رفت، علی(عليه السلام) به او فرمود: چه كاری با من داری؟ قنفذ جواب داد: خليفه رسول الله خواسته است كه پيش او بروی؛ علی(عليه‌السلام) فرمود: چقدر زود به پيامبر خدا(صلی‌الله‌عليه‌وآله) دروغ بستيد!!. قنفذ پيش ابوبكر آمد و فرمايش علی(عليه‌السلام) را به او ابلاغ كرد. ابوبكر مدتی گریست. اما عمر برای بار دوم گفت: به كسی كه از بيعت تو خودداری كرده فرصت مده. ابوبكر به قنفذ گفت: نزد علی برو و به او بگو خليفه رسول خدا تو را به بيعت با خود فرا می‌خواند. قنفذ پيش علی(عليه‌السلام) رفت، و پيغام ابوبكر را به ايشان عرض كرد. علی(عليه‌السلام) با صدای بلند فرمود: سبحان الله (ابوبكر) خلافت و جانشينی را ادعا می‌‌كند كه از آن او نيست و ارتباطی به او ندارد. قنفذ پيش ابوبكر آمد و فرمايش علی(عليه‌السلام) را به او ابلاغ كرد، ابوبكر دوباره مدتی گريه كرد».[3]

چه واضح است که عمر چقدر نقش آتش‌بیار معرکه را بازی کرده و ابوبکر و همراهانش را به مقابله با علی(علیه‌السلام) و حتی گردن زدن او ترغیب می‌کند!!
بی شک، این آتش‌بیاری عمر، نقشه‌های وی برای حذف مخالفان خودش بود تا به‌راحتی هرچه تمامتر پس از مرگ ابوبکر، خلافت را در آغوش خود گیرد. و از همین‌روست که امیرالمومنین(علیه‌السلام) در جمله‌ای علت این‌همه مخالفت‌های عمر و آتش‌افروزی او را بیان می‌کند. وقتی عمر در حضور ابوبکر و صحابه به امیرالمومنین(علیه‌السلام) گفت: «تو را رها نمی‌کنیم تا این‌که بیعت کنی» حضرت در پاسخ او فرمود: «شیری می‌دوشی که سهمی از آن برای توست؛ امروز تو برای خلافت ابوبکر تلاش می‌کنی تا آن‌را فردا به تو باز گرداند»[4]. یکی از شواهد این پیمان پنهانی عمر و ابوبکر، همان انتخاب عمر به عنوان جانشینی است در حالیکه ابوبکر یکی از دلایل مشروعیت خلافت خود را اجماع حل و عقد می‌دانست، اما برای انتخاب خلیفه بعدی هیچ توجهی به نظر اهل حل و عقد نکرد و عمر را خلیفه بعد از خود اعلام کرد که این نشان از همان عهد پنهانی آن دو است و یکی از دلائل تلاش بسیار عمر برای خلافت ابوبکر را روشن می‌سازد.

جایگاه ابن قتیبه نزد اهل سنت
برای آگاهی از جایگاه او تنها به نقل شاخص‌ترین رجالی متعصب اهل سنت یعنی «شمس الدین ذهبی» اکتفا می‌کنیم:
«ابن قتیبه ابومحمد عبدالله بن مسلم دینوری، علامه کبیر ذوالفنون است. گفته شده او مروزی [یعنی پدرش اهل مرو بود] و کاتب و صاحب مصنفات است.... ابوبکر خطیب گفته: ابن قتیبه ثقه و متدین و فاضل بوده است.[5].... مسعود سِجزی گفت که از اباعبدالله حاکم شنیدم که گفت: امت اجماع کرده که ابن قتیبه کذاب است. اما من [ذهبی] می‌گویم: این سخن گزافه‌گویی و کم‌تقوایی است؛ من نمی‌شناسم پیش از اباعبدالله حاکم نیشابوری، احدی ابن قتیبه را متهم به دروغ‌گویی کرده باشد، حتی خطیب بغدادی گفته: او ثقه است».[6] ذهبی در میزان الاعتدال نیز همین حرف حاکم نیشابوری را نقل می‌کند و سپس در جواب سخن حاکم می‌نویسد: «این، سخنی گزاف زشت و کلام کسی است که از خدا نمی‌ترسد».[7] او در کتاب «المغنی فی الضعفا» نیز به سخن حاکم نیشابوری تاخته و گفته: «این سخن حاکم، ستم و افترا [و دروغ‌گویی] است»[8]. بنابراین ذهبی، کذاب بودن ابن قتیبه را نمی‌پذیرد بلکه او را ثقه می‌شمارد و از ابن قتیبه در برابر قادحینش دفاع می‌کند. 

______________________________
پی‌نوشت: 
[1]. «وخرج علی(كرم‌الله‌وجهه) يحمل فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه وسلم علي دابة ليلا في مجالس الأنصار تسألهم النصرة، فكانوا يقولون: يا بنت رسول الله، قد مضت بيعتنا لهذا الرجل ولو أن زوجك وابن عمك سبق إلينا قبل أبي بكر ما عدلنا به، فيقول علي كرم الله وجهه أفكنت أدع رسول الله صلي الله عليه وسلم في بيته لم أدفنه، وأخرج أنازع الناس سلطانه ؟ فقالت فاطمة: ما صنع أبو الحسن إلا ما كان ينبغي له، ولقد صنعوا ما لله حسيبهم وطالبهم». الإمامة و السياسة(تاریخ الخلفاء)، أبی محمد عبدالله بن مسلم ابن قتيبة الدينوری(م276ق)، تحقیق: الدكتور طه محمد الزينی الاستاذ بالازهر، مؤسسة الحلبی، ج1، باب كيف كانت بيعة علی بن أبی طالب كرم الله وجهه، ص19، متن کتاب.
[2]. «و إن أبا بكر رضي الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بيعته عند علي كرم الله وجهه، فبعث إليهم عمر، فجاء فناداهم وهم في دار علي، فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب وقال: والذي نفس عمر بيده. لتخرجن أو لأحرقنها علي من فيها، فقيل له يا أبا حفص. إن فيها فاطمة ؟ فقال وإن، فخرجوا فبايعوا إلا عليا فإنه زعم أنه قال: حلفت أن لا أخرج ولا أضع ثوبي علي عاتقي حتي أجمع القرآن، فوقفت فاطمة رضي الله عنها علي بابها، فقالت: لا عهد لي بقوم حضروا أسوأ محضر منكم، تركتم رسول الله صلي الله عليه وسلم جنازة بين أيدينا، وقطعتم أمركم بينكم، لم تستأمرونا، ولم تردوا لنا حقا». همان، ص19، متن کتاب.
[3]. «فأتی عمر أبا بكر، فقال له: ألا تأخذ هذا المتخلف عنك بالبيعة ؟ فقال أبو بكر لقنفد وهو مولي له: اذهب فادع لي عليا، قال فذهب إلي علي فقال له: ما حاجتك ؟ فقال يدعوك خليفة رسول الله، فقال علي: لسريع ما كذبتم علي رسول الله. فرجع فأبلغ الرسالة، قال: فبكي أبو بكر طويلا. فقال عمر الثانية: لا تمهل هذا المتخلف عنك بالبيعة، فقال أبو بكر رضی الله عنه لقنفد: عد إليه، فقل له: خليفة رسول الله يدعوك لتبايع، فجاءه قنفد، فأدي ما أمر به، فرفع علي صوته فقال سبحان الله ؟ لقد ادعي ما ليس له، فرجع قنفد، فأبلغ الرسالة، فبكي أبو بكر طويلا». همان، ص19، متن کتاب.
[4]. «فقال له عمر: إنك لست متروكا حتى تبايع، فقال له علي: احلب حلبا لك شطره واشدد له اليوم أمره يردده عليك غدا». همان، ص18، متن کتاب؛/
«احْلُبْ حَلَبًا لَكَ شَطْرُهُ. واللَّه مَا حِرْصُكَ على إمارته اليوم إلا ليؤثرك غدا». جمل من أنساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُری(م279ق)، تحقيق: سهيل زكار ورياض الزركلی، بیروت، دار الفكر، چاپ اول، 1417ق-1996م، متن کتاب.
[5]. «وكان ثقة دينًا فاضلا، وهو صاحب التصانيف المشهورة». تاریخ بغداد، أبو بكر أحمد بن علي بن ثابت بن أحمد بن مهدی الخطيب البغدادی(463ق)، المحقق: الدكتور بشار عواد معروف، بیروت، دار الغرب الإسلامی، چاپ اول، 1422ق-2002م، ج11، ص411، ش5262، متن کتاب.
[6]. «ابْنُ قُتَیْبَةَ أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللهِ بنُ مُسْلِمٍ الدِّیْنَوَرِیُّ : العَلاَّمَةُ، الکَبِیْرُ، ذُو الفُنُوْنِ، أَبُو مُحَمَّدٍ، عَبْدُ اللهِ بنُ مُسْلِمِ بنِ قُتَیْبَةَ الدِّیْنَوَرِیُّ. وَقِیْلَ: المَرْوَزِیُّ، الکَاتِبُ، صَاحِبُ التَّصَانِیْفِ. نَزَلَ بَغْدَادَ، وَصَنَّفَ وَجَمَعَ، وَبَعُدَ صِیْتُهُ. حَدَّثَ عَنْ: إِسْحَاقَ بنِ رَاهْوَیْه، وَمُحَمَّدِ بنِ زِیَادِ بنِ عُبَیْدِ اللهِ الزِّیَادِیِّ، وَزِیَادِ بنِ یَحْیَى الحَسَّانِیِّ، وَأَبِی حَاتِمٍ السِّجِسْتَانِیِّ، وَطَائِفَةٍ. حَدَّثَ عَنْهُ: ابْنُهُ القَاضِی؛ أَحْمَدُ بنُ عَبْدِ اللهِ، بِدِیَارِ مِصْرَ، وَعُبَیْدُ اللهِ السُّکَّرِیُّ، وَعُبَیْدُ اللهِ بنُ أَحْمَدَ بنِ بَکْرٍ، وَعَبْدُ اللهِ بنُ جَعْفَرِ بنِ دُرُسْتَوَیْه النَّحْوِیُّ، وَغَیْرُهُم. قَالَ أَبُو بَکْرٍ الخَطِیْبُ: کَانَ ثِقَةً دَیِّناً فَاضِلاً».  سیر أعلام النبلاء، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی الشافعی(م748ق)، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ نهم، 1413ق، ج13، ص296_299، متن کتاب.
[7]. «وقال الحاكم: أجمعت الأمة على أن القتبى كذاب. قلت: هذه مجازفة قبيحة وكلام من لم يخف الله». ميزان الاعتدال فی نقد الرجال،  شمس الدين الذهبی، تحقيق: علي محمد البجاوی، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1382ق_1963م، ج2، ص503، ش4601، متن کتاب.
[8]. «قَالَ الْحَاكِم أَجمعت الْأمة على أَن القتيبي كَذَّابقلت هَذَا بغي وتخرص بل قَالَ الْخَطِيب هُوَ ثِقَة». المغنی فی الضعفاء، شمس الدين الذهبی، المحقق: الدكتور نور الدين عتر، ج1، ص357، ش3266، متن کتاب.

نظرات

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 1 =
*****