محکم‌ترین برهان بر اثبات خدا

07:00 - 1397/02/15

با توجه به امتناع تسلسل و دور، باید به موجودی برسیم که وجودش معلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، واجب الوجود(یا همان خداوند) است.

اثبات خدا

برای اثبات خداوند براهین متفاوت و متعددی بیان شده که هر کدام ویژگی های خاص خود را دارند، از جمله آن‌ها برهانی‌ست که مبدِأ آن ابن سیناست و از آن با عنوان برهان «امکان و وجوب» یاد می‌کنند. در غرب نیز توماس آکویناس با کمی تفاوت در تقریر، همین برهان را مطرح کرده که به برهان «تومیستی» معروف است.

تقریر برهان:
وقتی وجود را بررسی می‌کنیم، عقل آن را به سه قسم تقسیم می‌کند:

1. چیزی که وجود برای او ضروری است که به آن واجب الوجود می‌گویند.
2. چیزی که عدم و نیستی برای آن ضروری است که به آن ممتنع الوجود گویند.
3. نه عدم برای او ضروری‌ست و نه وجود، که به آن ممکن الوجود گویند.

حال برای آشنا شدن ذهن با این تقسیم، به این مثال‌عا دقت کنید:

مثال اول: غذا شور است، چرا؟ چون نمک دارد. نمک شور است، چرا؟ شوری برای ذات اوست. غذا چون ذاتا شور نیست نیاز به علتی(نمک) دارد تا این ویژگی را به او بدهد، ولی نمک که خود شور است، هیچ نیازی به علتی ندارد که این ویژگی را به او بدهد.

مثال دوم: غذا چرب است، چرا؟ چون روغن دارد. روغن چرب است، چرا؟ چون چرب بودن لازمه ذات روغن است. غذا چون ذاتا حالت تساوی دارد نسبت به چرب بودن، برای چرب شدن علت(روغن)  می‌خواهد، ولی روغن که ذاتا خود چرب است، برای چرب بودن نیاز به هیچ علتی ندارد، چون این ویژگی را ذاتا دارا است.

در نتیجه: واجب الوجود، چون وجود ذاتی خود اوست و از درون او می‌جوشد، هیچ موقع هستی از او  جدا نمی‌شود و همیشه هست، لذا نیازی هم به علت ندارد، چراکه علت در جایی مطرح است که مثلا یک ماهیتی چیزی را ندارد و آن علت متکفل می‌شود که آن ویژگی را به آن ماهیت بدهد، فلذا وقتی موجودی همیشه هست و نیستی و عدم در آن راه ندارد، نیازی به علت هستی بخش نخواهد داشت. اما ممکن الوجود، چون حالت تساوی دارد نسبت به وجود و عدم، یعنی نه وجود برایش ضرورت دارد و نه عدم، اگر بخواهد به عرصه وجود پا بذارد نیاز به علتی هستی‌بخش دارد تا او را از نیستی به هستی بیاورد.

 حال علت ممکن از دو حال خارج نیست:  یا آن علت واجب است و یا آن علت ممکن است، حال اگر آن علت، واجب الوجود باشد، به خدا رسیده‌ایم و اگر به موجود ممکن الوجود دیگری برسیم، باید در مورد علت آن سخن بگوییم، و با توجه به اینکه دور و تسلسل باطل است –همچنانکه در ادامه بطلانش بیان می‌شود-، چاره ای نیست جز این‌که نهایتا به یک موجود واجب الوجود برسیم.

بطلان دور و تسلسل:

فرض می‌کنیم در یک کلاس حضور داریم و این کلاس یک در خروجی دارد، حال برای بیرون رفتن از کلاس دو حالت متفاوت بیان می‌شود که با دقت در این مثال‌ها بطلان دور و تسلسل واضح می‌شود.

بطلان دور: مثلا اگر در این کلاس 20 نفر باشیم، و من نفر اول باشم، من می‌گویم تا نفر دوم از کلاس بیرون نرود من بیرون نمی‌روم، نفر دوم می‌گوید تا نفر سوم بیرون نرود من بیرون نمی‌روم، نفر سوم می‌گوید تا نفر چهارم بیرون نرود من نمی‌روم، نفر چهارم می‌گوید تا نفر پنجم بیرون نرود من نمی‌روم .... تا این‌که می‌رسد به نفر بیستم، او هم می‌گوید تا نفر اول بیرون نرود من نمی‌روم، من هم که نفر اول باشم گفته‌ام تا نفر دوم بیرون نرود نمی‌روم و ....

سؤال: در این صورت که هر کسی بیرون رفتنش را به بیرون رفتن شخص دیگری مبتنی کرده تا این سلسله رسیده به همان نفر اول، کسی از کلاس بیرون می‌رود؟ مسلما جواب منفی است، و این همان بطلان دور است.

بطلان تسلسل: حال فرض کنید مثلا در یک کلاسی یا هر مکان دیگری، من به عنوان نفر اول بگویم تا نفر دوم از کلاس بیرون نرود من نمی‌روم، نفر دوم بگوید تا نفر سوم بیرون نرود من بیرون نمی‌روم، نفر سوم بگوید تا نفر چهارم بیرون نرود من نمی‌روم، و تا بی نهایت افراد به هر کسی که برسیم او رفتن خود را مبتنی بر رفتن شخص دیگری کند و این سلسله هیچ جا قطع نشود.

سوال: آیا در این صورت کسی بیرون از کلاس خواهد بود؟ مشخص است که جواب منفی است.

حال وقتی می‌بینیم کسی از اعضای این کلاس، بیرون از کلاس است، معنایش این است که ما به شخصی رسیده‌ایم که او رفتن خود را مبتنی بر رفتن دیگری نکرده و این سلسله را قطع کرده است.

حال با توجه به آن‌چه که گفته شد، می‌گوییم وقتی که ما در مورد علت ممکنات سؤال می‌پرسیم و به موجود ممکن دیگری می‌رسیم و این روال همین‌طور ادامه پیدا می‌کند – با توجه به بطلان دور و تسلسل- ما در این روند، باید به یک موجودی برسیم که او وجود خود را از علت دیگری نگرفته است و وجود او متوقف بر علت هستی بخش دیگری نیست، بلکه وجود از آنِ ذات اوست و اگر به این وجود نرسیم، لازمه اش این است که هیچ موجودی در هستی وجود نداشته باشد و حال این‌که این همه موجودات وجود دارند، پس این سلسله در یک نقطه قطع شده است و آن  موجود واجب الوجود است.

با توجه به آنچه که گفته شد جواب شبهه ای که در مورد این برهان مطرح می کنند مشخص می شود؛ و آن این‌که می گویند: «اگر هر چیزی نیاز به علت دارد، پس خدا هم باید علت داشته باشد.»

پاسخ این است: این جمله غلط است و نمی شود گفت که «هر چیزی نیاز به علت دارد» بلکه جمله صحیح این است که «هر ممکنی نیاز به علت دارد» چون وقتی می گوییم «هر چیزی» یعنی هر موجودی، هم واجب الوجود را شامل می شود و هم ممکن الوجود، در حالی‌که چون واجب الوجود نمی تواند نباشد، برای دارا بودن نیاز به علت ندارد و وجود برای ذاتش است،

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
14 + 5 =
*****