استناد به روایتی ضعیف، برای تضعیف اندیشه مهدویت

11:55 - 1397/03/11

برخی با استناد به روایاتی ضعیف اندیشه مهدویت را موهوم و خرافاتی می‌خوانند.

امام زمان

دشمنان این آیین برای سست کردن اعتقادات جوانان این مرز و بوم هر کار می‌کنند، یکی از شگردهای آنان در زمان کنونی تتبع در کتب روایی شیعه و پیدا کردن روایات شاذ و نادر و سپس مطرح کردن آن‌ها به عنوان نظر شیعه است، سپس بر اساس آن نظر اشکال می‌کنند که چنین است و چنان است. در حالی‌که اصلا آن روایت مورد قبول علمای شیعه نیست.
یکی از روایاتی که در بحث مهدویت به آن استناد کرده و نتیجه گرفته‌اند که بحث مهدویت یک امر موهوم و سست و بی پایه و اساس است، روایتی است که در کتاب شریف کافی از امیرالمومنین(علیه‌السلام) نقل شده و در آن مدت زمان غیبت امام عصر(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) شش روز یا شش ماه یا شش سال تعیین شده است، سپس می‌گویند که اولا: حضرت امیر هم نمی‌داند چه زمانی طول می‌کشد، دوما: بعد از گذشت شش سال هم ظهور رخ نداده، پس اصل مهدویت مورد اشکال است، دیگر نمی‌گویند روایت مشکل دارد، می‌گویند اصل مهدویت مشکل دارد، انگار تنها دلیل شیعه بر اثبات مهدویت همین یک روایت است.

اصل روایت چنین است: «اصبغ بن نباته می‌گويد: خدمت امير المؤمنين(عليه السلام) رسیدم و ديدم آن حضرت متفكر است و روی زمين خط می‌كشد، عرض كردم: اى امير مؤمنان! چرا شما را متفكر می‌بينم و بر زمين خط می‌كشید، مگر به آن (خلافت در روى زمين) رغبت كرده‏‌اى؟ فرمود: نه، به خدا سوگند، هرگز روزى نبوده كه به خلافت يا به دنيا رغبت كنم، ولى فكر مى‏‌كردم در باره مولودى كه فرزند يازدهم من است، او همان مهدى است كه زمين را از عدل و داد پر كند، چنان‌كه از جور و ستم پر شده باشد. براى او غيبت و سرگردانى است (هر زمانى در شهرى بسر مى‏‌برد) كه مردمى در آن زمان گمراه گردند و ديگران هدايت شوند، عرض كردم: يا امير المؤمنين، آن سرگردانى و غيبت تا چه اندازه است؟ فرمود: شش روز يا شش ماه يا شش سال، عرض كردم: اين امر (غيبت و سرگردانى) شدنى است؟! فرمود: آرى چنان‌كه خود او خلق شدنى است (غيبتش هم قطعى و مسلم است) ولى اى اصبغ تو كجا و اين امر؟ آن‌ها (كه زمان غيبت را درك می‌كنند) نيكان اين امت با نيكان اين عترت‌اند، عرض كردم: پس از آن چه مى‏‌شود؟ فرمود: پس از آن هر چه خدا خواهد مى‏‌شود، همانا برای خدا بداها، اراده‏‌ها و غايت‌هاست».[1]

پاسخ اجمالی:
روایت از حیث سندی مجهول است و ضعیف؛ از حیث دلالی نیز ممکن است منظور از حضرت القاء این نکته باشد که ظهور حضرت به مردم بستگی دارد و ممکن است تغییر کرده و زودتر یا دیرتر اتفاق بیافتد.

پاسخ تفصیلی:
قبل از بررسی این روایت لازم است تذکر داده شود، اندیشه مهدویت و آمدن مهدی موعود، تنها به این روایت مستند نیست تا اگر خدشه ای به این روایت وارد شود، دیگر نتوان از اندیشه مهدویت دفاع کرد، بلکه هزاران حدیث از پیامبر اکرم و ائمه اطهار(صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) در این زمینه وجود دارد که بدون شک متواتر معنوی بوده و هر گونه شکی را از بین می‌برد، این روایات در کتابی به نام «منتخب الاثر فی امام الثانی عشر» جمع شده‌اند که سه جلد کتاب بوده و همه محول این موضوع هستند، بر اساس خیل عظیمی از روایات است که اندیشه مهدویت مورد اتفاق جمیع فرق اسلامی بوده و هیچ فرقه ای -با وجود همه اختلافات- در این شک ندارد که روزی شخصی از فرزندان پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به نام مهدی(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) خواهد آمد و دنیا را فتح خواهد کرد و دنیا که پر از ظلم و جور شده است را پر از عدل و قسط خواهد کرد. بنابراین این‌چنین نیست که با خدشه به یک یا چند روایت، بتوان اندیشه مهدویت را خدشه دار کرد و آن را موهوم دانست.

اما بررسی این روایت
الف) بررسی سندی
این روایت مجهول است.[2] لذا ضعیف بوده و قابل استناد نیست و در برابر روایات دیگری که زمان غیبت حضرت ولی عصر(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) را طولانی خوانده توان مقابله ندارد. به طور مثال امام باقر(علیه‌السلام) فرمود: «برای حضرت دو غیبت است که یکی چنان زیاد است و طول می‌کشد که گفته می‌شود او مرده است و کسی نمی‌داند کجا ساکن شده است». امام صادق(علیه‌السلام) نیز فرمودند: «برای صاحب این امر، دو غییت است که در یکی به اهل خود باز می‌گردد و در دیگری گفته می‌شود هر کجا هست، مرده است و دیگر زنده نیست».[3]

ب) بررسی دلالی
مشکل روایت که سبب این اشکال شده این قسمت از روایت است: «عرض كردم: يا امير المؤمنين، آن سرگردانى و غيبت تا چه اندازه است؟ فرمود: شش روز يا شش ماه يا شش سال» لذا قسمت‌های قبل از آن مشکلی نداشته و با دیگر روایات سازگارند. اما این قسمت که زمان غیبت را معین کرده مشکل‌ساز شده است؛ در توجیه آن دو احتمال داده شده است:
احتمال اول: ممکن است مقصود اين باشد كه در مقدار غيبت امام، بدا حاصل شده است، چنان‌چه در آخر روايت می‌فرمايد «فان للَّه بداءات». یعنی زمان مشخصی ندارد و امکان تغییر دارد، لذا عبارت تنها امکان تغییر در ظهور را بیان می‌کند، نه مدت غیبت را.
 احتمال دوم: ممكن است بيان مقدار سرگردانى و عدم تعيين تكليف باشد و استقرار غيبت پس از آن مدت. یعنی بعد از امام حسن عسکری(علیه‌السلام) شعیان شش روز یا شش ماه یا شش سال سرگردان هستند، اما بعد از آن مدت، امامت حضرت ولی عصر(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) را پذیرفته، غیبت او را فهم کرده و از سرگردانی نجات پیدا می‌کنند.[4] و همین کار هم شد و حضرت ولی عصر(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) با قرار دادن «عثمان بن سعید» به عنوان اولین نائب خاص خود، مشکل سرگردانی شیعیان را حل کرد.

در نتیجه: اولا: روایت ضعیف است و غیر قابل استناد؛ دوما: شاید منظور از روایت بر طرف شدن سرگردانی مردم باشد، نه بر طرف شدن اصل غیبت، چرا که بعد از نصب عثمان بن سعید به عنوان نائب خاص حضرت مردم تکلیف خود را دانستند.

_____________________________________
پی‌نوشت
[1]. «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قَابُوسَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فَوَجَدْتُهُ مُتَفَكِّراً يَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا لِي أَرَاكَ مُتَفَكِّراً تَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ أَ رَغْبَةً مِنْكَ فِيهَا فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا رَغِبْتُ فِيهَا وَ لَا فِي الدُّنْيَا يَوْماً قَطُّ وَ لَكِنِّي فَكَّرْتُ فِي مَوْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرِي الْحَادِيَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي هُوَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ يَضِلُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَهْتَدِي فِيهَا آخَرُونَ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَمْ تَكُونُ الْحَيْرَةُ وَ الْغَيْبَةُ قَالَ سِتَّةَ أَيَّامٍ أَوْ سِتَّةَ أَشْهُرٍ أَوْ سِتَّ سِنِينَ فَقُلْتُ وَ إِنَّ هَذَا لَكَائِنٌ فَقَالَ نَعَمْ كَمَا أَنَّهُ مَخْلُوقٌ- وَ أَنَّى لَكَ بِهَذَا الْأَمْرِ يَا أَصْبَغُ أُولَئِكَ خِيَارُ هَذِهِ الْأُمَّةِ مَعَ خِيَارِ أَبْرَارِ هَذِهِ الْعِتْرَةِ فَقُلْتُ ثُمَّ مَا يَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ فَقَالَ ثُمَّ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ فَإِنَّ لَهُ بَدَاءَاتٍ وَ إِرَادَاتٍ وَ غَايَاتٍ وَ نِهَايَات». (الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب‏، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، 1407 ق‏، چاپ چهارم‏، ج‏1، ص 338)
[2]. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول‏، مجلسى، محمد باقر، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، 1404 ق‏، چاپ دوم‏، ج‏4، ص 43.
[3].«عَنِ الْبَاقِرِ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ سَمِعَهُ يَقُولُ إِنَّ لِلْقَائِمِ غَيْبَتَيْنِ يُقَالُ لَهُ فِي إِحْدَاهُمَا هَلَكَ وَ لَا يُدْرَى فِي أَيِّ وَادٍ سَلَكَ». الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ «إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَتَيْنِ يَرْجِعُ فِي إِحْدَاهُمَا إِلَى أَهْلِهِ وَ الْأُخْرَى يُقَالُ هَلَكَ فِي أَيِّ وَادٍ سَلَكَ قُلْتُ كَيْفَ نَصْنَعُ إِذَا كَانَ ذَلِكَ قَالَ إِنِ ادَّعَى مُدَّعٍ فَاسْأَلُوهُ عَنْ تِلْكَ الْعَظَائِمِ الَّتِي يُجِيبُ فِيهَا مِثْلُهُ».(الغيبة نعمانی، ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم‏، نشر صدوق‏، تهران‏، 1397 ق‏، چاپ اول‏، ص 173)
[4]. مرآة العقول، همان، ج‏4، ص 43.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
10 + 0 =
*****