مناظره امام جواد عليه السلام با یحیی بن اکثم

21:39 - 1392/02/30
رهروان ولایت ـ امام جواد ـ عليه السلام ـ از دو جهت به مناظرات علمي کشانده مي شد. نخست از طرف شيعيان که با توجه به سنّ کم آن حضرت مي خواستند علم الهي امام ـ عليه السلام ـ را دريابند؛ بنابراين طبيعي بود که مجالس متعدّدي بدين منظور ترتيب داده مي شد.
امام جواد  عليه السلام

امام جواد ـ عليه السلام ـ از دو جهت به مناظرات علمي کشانده مي شد. نخست از طرف شيعيان که با توجه به سنّ کم آن حضرت مي خواستند علم الهي امام ـ عليه السلام ـ را دريابند؛ بنابراين طبيعي بود که مجالس متعدّدي بدين منظور ترتيب داده مي شد.[1]
پس از شهادت امام رضا ـ عليه السلام ـ بيش تر شيعيان به امامت امام جواد ـ عليه السلام ـ گردن نهادند، امّا در ميان آنان کساني بودند که مسأله کمي سنّ را با خود امام جواد ـ عليه السلام ـ مطرح کردند.[2] و آن حضرت در جواب، اشاره به جانشيني سليمان از داود ـ عليه السلام ـ کرد و فرمود: حضرت سليمان، هنگامي که هنوز کودکي بيش نبود و گوسفندان را به چرا مي برد، حضرت داود، او را جانشين خود کرد، در حالي که عبّاد و علماي بني اسرائيل، اين عمل او را انکار مي کردند.[3]

به طور خلاصه، شيعيان در موارد متعددي خواستند با طرح سوالاتي از امام جواد ـ عليه السلام ـ نسبت به امامت وي اطمينان حاصل کنند وقتي که امام ـ عليه السلام ـ با علم سرشار الهي پاسخ هاي قانع کننده و زيبايي به آنان داد، آنان احساس شادماني کردند.[4]
دوم از طرف حکومت، يعني مأمون و معتصم دو خليفه معاصر آن حضرت. از آن جا که شيعيان، مدّعي علم الهي براي امامان خود بودند، خلفاء مي کوشيدند با تشکيل مجالس مناظره، آنان را رو در روي برخي از دانشمندان بنام زمان، قرار دهند تا شايد در پاسخ برخي از پرسش ها درمانده شوند و شيعيان، از اين رهگذر، در اعتقاد خود (وجود علم الهي) نزد ائمه اهل بيت ـ عليهم السلام ـ دچار مشکل شوند و از پيروي آنها خودداري کنند.

افزون بر اين ها، علاقه شخصي مأمون در بر پايي اين مناظرات بي تأثير نبوده است. او شهرت به علم دوستي داشت و فيلسوف خلفاي عباسي شناخته مي شد.[5]
مهم ترين سندي که درباره اين مناظرات در دست است، روايتي است که شيخ مفيد از ريّان بن شبيب نقل کرده و خلاصه آن چنين است.
هنگامي که مأمون بر آن شد تا أم الفضل (دخترش) را به تزويج امام جواد ـ عليه السلام ـ در آورد، عبّاسيان بر آشفته و سخت به وحشت افتادند؛ زيرا بر اين گمان بودند که اين اقدام خليفه، همان پي آمدهايي به دنبال خواهد داشت که اقدامش درباره پدرش امام رضا ـ عليه السلام ـ پيش آورد.
بنابراين، پيش مأمون آمدند و او را بدين جهت که ممکن است خلافت از دست بني عباس بيرون شود، از اين اقدام بر حذر داشتند.

آنها هم چنين با اشاره به منازعات گذشته ميان عباسيان و علويان، گفتند: همان ماجراي علي بن موسي الرضا ـ عليه السلام ـ کافي است. مأمون در پاسخ گفت: درباره آن چه ميان شما و آل ابو طالب پيش آمده، خود شما مقصّر بوده ايد؛ زيرا اگر انصاف داشتيد، آنان بر شما اولويّت داشتند؛ امّا آن چه را که خلفاي پيش از من درباره آنان انجام داده اند، جز قطع رحم چيزي ديگري نبوده است! من درباره جانشيني علي بن موسي الرضا هنوز هم پشيمان نيستم! ابو جعفر (امام جواد ـ عليه السلام ـ ) را با اين که سنّ او اندک است، بدان جهت برگزيده ام که برتري او را بر همه اهل فضل و علم، محرز مي دانم و اميدوارم آن چه را که هم اکنون فهميده ام، در آينده بر همگان روشن شود تا بدانند نظر من درباره وي درست بوده است.
آنان در جواب گفتند: محمد بن علي (امام جواد ـ عليه السلام ـ ) کودکي بيش نيست، نه معرفتي به دين دارد و نه فقهي مي داند، خليفه اجازه بدهند تا تفقّهي در دين پيدا کند و پس از آن، هر چه مصلحت دانست درباره او انجام دهد.

مأمون گفت: واي بر شما! من اين جوان را بيش از شما مي شناسم. او از خانداني است که علمشان لدنّي و از الهام خدا سرچشمه مي گيرد. و پدرانش همواره در علم و ادب، از کسب علم و آموزش هاي معمول بي نياز بوده اند و به منظور روشن شدن مسأله، هر وقت خواستيد مي توانيد او را بيازماييد.
آنان موافقت خود را اعلام کرده، تصميم گرفتند، يحيي بن اکثم را که از قضات بنام و فقيهي مشهور بود، براي مناظره با امام برگزينند و پس از جلب موافقت يحيي، از او خواستند تا سئوال دشوار و پيچيده اي را براي مناظره آماده کند و به او قول دادند در صورتي که امام جواد ـ عليه السلام ـ را در جريان مناظره به عجز وا دارد، اموال و اشياء نفيسي به وي خواهند داد. سپس، روزي را براي اين کار، تعيين کردند و درآن روز همه عباسيان و نيز امام جواد ـ عليه السلام ـ و يحيي بن اکثم و حتّي شخص مأمون در مجلس حضور داشتند.

ابتدا يحيي بن اکثم اجازه خواست تا پرسش هاي خود را در مقابل امام مطرح کند. پس از کسب اجازه از مأمون، از حضرت جواد ـ عليه السلام ـ نيز اجازه خواست و پس از آن که امام ـ عليه السلام ـ آمادگي خود را اعلام کرد، يحيي از ايشان پرسيد:
مُحرِمي که حيواني راکشته، وظيفه اش چيست؟
امام ـ عليه السلام ـ در جواب از وي پرسيد: آيا فرد محرم صيد را در حرم کشته يا در بيرون از آن؟ آيا محرم جاهل به حکم بوده يا عالم به حکم؟ آيا عمدا آن را کشته يا به خطاء ؟ آيا محرم آزاد بوده يا برده؟ آيا بالغ بوده يا نا بالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را کشته يا در موقع بازگشت؟
صيد از پرندگان بوده يا غير آن؟ صيد کوچک بوده يا بزرگ؟
محرم اصرار بر عمل خود دارد يا از کرده خود پشيمان است؟ در شب صيد را کشته يا در روز؟ محرم درحال عمره بوده يا حجّ؟
با اين فروضي که امام جواد ـ عليه السلام ـ براي مساله مطرح کرده يحيي حيرت زده و درمانده شد تا جايي که همه حضار از رنگ باختن چهره اش، شکست او را به وضوح دريافتند. آن گاه مأمون با ابراز رضايت از وضعي که پيش آمده بود، رو به آل عباس کرد و گفت: آيا شناخت درست را از امام جواد ـ عليه السلام ـ فهميديد؟ سپس دخترش ام فضل را به عقد آن حضرت در آورد و مهريه را همان مهريّه حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ قرار داد.

پس از آن که حاضران، مجلس را ترک کردند، مأمون از امام خواست تا خود پاسخ فروضي را که در جواب يحيي ين اکثم مطرح کرده بود. بدهد[6]
امام جواد ـ عليه السلام ـ فرمود: بلي، اگر شخص محرم در حلّ (خارج از حرم) شکار کند و شکار از پرندگان بزرگ باشد، کفّاره اش يک گوسفتند است و اگر در حرم بکشد، کفاره اش دو برابر است؛ و اگر جوجه پرنده اي را در بيرون حرم بکشد، کفاره اش يک برّه است که تازه از شير گرفته شده باشد، و اگر آن را در حرم بکشد، هم برّه و هم قيمت آن جوجه را بايد بدهد؛ و اگر شکار از حيوانات وحشي باشد، چنان چه گورخر باشد، کفّاره اش يک گاو است و اگر شتر مرغ باشد، کفاره اش يک شتر است و اگر آهو باشد، کفّاره آن يک گوسفند است و اگر هر يک از اين ها را درحرم بکشد، کفّاره اش دو برابر مي شود.
و اگر شخص محرم، کاري بکند که قرباني بر او واجب شود، اگر در احرام حجّ باشد، بايد قرباني را در «مني» ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد، بايد آن را در «مکه» قرباني کند. کفاره شکار، براي عالم و جاهل به حکم، يکسان است، منتهي در صورت عمد، (علاوه بر وجوب کفاره) گناه نيز کرده است ولي در صورت خطاء گناه از او برداشته شده است. کفاره شخص آزاد بر عهده خود اوست و کفاره برده به عهده صاحب اوست و بر صغير کفاره نيست ولي بر کبير واجب است و عذاب آخرت از کسي که از کرده اش، پشيمان است برداشته مي شود ، ولي آن که پشيمان نيست کيفر خواهد شد.[7]
يحيي بن اکثم، مات مي شود!

مأمون گفت: احسنت اي ابا جعفر! خدا به تو نيکي کند! خوب است شما نيز از يحيي بن اکثم سوالي بکنيد، همان طور که او از شما پرسيد. در اين هنگام ابو جعفر ـ عليه السلام ـ به يحيي فرمود: بپرسم؟ يحيي گفت: اختيار با شماست، فدايت شوم، اگر توانستم پاسخ مي گويم و گرنه از شما بهره مند مي شوم.
امام جواد ـ عليه السلام ـ فرمود: به من بگو در مورد مردي که در بامداد به زني نگاه مي کند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا مي آيد، آن زن بر او حلال مي شود، و چون ظهر مي شود، باز بر او حرام مي شود، و چون وقت عصر مي رسد بر او حلال مي گردد، و چون آفتاب غروب مي کند بر او حرام مي شود، و چون وقت عشاء مي شود، بر او حلال مي گردد، و چون به نيمه شب مي رسد بر او حرام مي شود، و به هنگام طلوع فجر بر وي حلال مي گردد؟ اين چگونه زني است و با چه چيز حلال و حرام مي شود؟
يحيي گفت: به خدا قسم من به پاسخ اين پرسش راه نمي برم و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمي دانم، اگر صلاح مي دانيد از جواب آن، ما را مطلع سازيد.
امام جواد ـ عليه السلام ـ فرمود: اين زن، کنيز مردي بوده است. در بامدادان، مرد بيگانه اي به او نگاه مي کند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا مي آيد، کنيز را از صاحبش مي خرد و بر او حلال مي شود، و چون ظهر مي شود او را آزاد مي کند و بر او حرام مي گردد، چون عصر فرا مي رسد او را به حباله نکاح خود در مي آورد و بر او حلال مي شود، به هنگام مغرب، او را ظهار[8] مي کند و بر او حرام مي شود، موقع عشاء کفّاره ظهار مي دهد و مجدّدا بر او حلال مي شود و چون نيمي از شب مي گذرد، او را طلاق مي دهد و بر او حرام مي شود و هنگام طلوع فجر، رجوع مي کند و زن بر او حلال مي گردد.[9] البته اینگونه پرسش و پاسخ امام یه مقتضای طرف مقابلش یعنی یحیی بن اکثم بودکه فقیهی مشهور بود والا اگر فرد دیگر در علمی دیگر بود پرسش و پاسخها هم بر آن اساس می­بود.
 

[1]. جعفريان، رسول ، حيات فکري و سياسي امامان شيعه(ع)، قم ، انتشارات انصاريان، چاپ پنجم 1381ش، ص 482.
[2]. همان، ص 473.
[3]. کليني رازي، الاصول من الکافي، تهران، دار الکتب الاسلاميه، چاپ پنجم، 1363ش، ج1، ص483.
[4]. حيات فکري و سياسي امامان شيعه(ع)، همان، ص475.
[5]. همان، ص482ـ483.
[6]. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلاميه، چاپ اول، 1395ق ، ج50، ص75ـ76؛ طبرسي، الاحتجاج، ص245؛ قزويني، سيد محمد کاظم، الامام الجواد من المهد الي اللحد، بيروت، موسسه البلاغ، چاپ اول، 1408ق، ص168 تا 172؛ شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، چاپ دوم، 1346ش ج2، ص269 تا 273؛ مسعودي، اثبات الوصيه، نجف، منشورات المطبعه الحيدريه، چاپ چهارم، 1373ق، ص216؛ شيخ مفيد، الاختصاص، تصحيح و تعليق علي اکبر غفاري، قم، منشورات جماعه المدرّسين في حوزه العلميه، ص99.
[7]. مجلسي، همان، ص77؛ قزويني، همان، ص174؛ شيخ مفيد، الارشاد، ص274ـ275؛ طبرسي، همان، ص246؛ مسعودي، همان، ص217؛ شيخ مفيد، الاختصاص، ص100.
[8]. ظهار عبارت از اين است که مردي به زن خود بگويد: پشت تو براي من يا نسبت به من، مانند پشت مادرم يا خواهرم يا دخترم هست و در اين صورت بايد کفاره ظهار بدهد تا همسرش مجدّدا بر او حلال شود. پيشوايي، مهدي، سيره پيشوايان، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، 1372ش، ص548.
[9]. همان، ص546 تا 548؛ مجلسي، همان، ص78؛ قزويني، همان، ص175؛ شيخ مفيد، الارشاد، ص274 تا 276؛ طبرسي، همان، ص247.

مرکز مطالعات و پاسخ گويي به شبهات

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
11 + 9 =
*****