عبارتی که این روزها گفتن آن خالی از لطف نیست ؛ هر جانداری در این عالم هنگامیکه تجربهای به دست میآورد از آن تجربه استفاده مینماید و اگر آن تجربه به ضرر وی بوده سعی در عدم تکرار آن مینماید اما اگر باوجود مضر بودن تجربه مجدد آن را تکرار بکند آنجاست که میگویند فلان جاندار عقل خود را ازدستداده.
صحبتی که امروز با برخی از آقایان داریم همین است، برخی از آقایانی که از ابتدای انقلاب به غرب و به آمریکا خوشبین بودند و مدام دم از مذاکره و ارتباط با آمریکا میزدند. این تجربه حداقل ۸ مرتبه تکرار شد مرور این تجربیات خالی از لطف نیست.
اولین باری که این تجربه ایجاد شد مربوط به دولت بازرگان است که هدف از مذاکره با آمریکا عودت ۱۲ و نیم میلیارد دلار سرمایه ایران بود در این مذاکرات دولت ایران با توجه به وعدههای دادهشده تجهیزات نظامی را دریافت نکرد به این امید که آمریکا پول این تجهیزات را به ایران بازگرداند اما آمریکا هیچ موقع این پول را پرداخت ننمود.[1]
دومین باری که مذاکرات با آمریکا موجب ذلت طرفداران غرب شد مربوط به سال ۵۹ بود، مذاکراتی تحت عنوان مذاکرات الجزایر که در آن آمریکا متعهد شده بود در قبال آزادی گروگانهای خویش، دوازده و نیم میلیارد دلار به ایران بازگرداند و مرحوم هاشمی رفسنجانی بسیار در شکلگیری این مذاکره تلاش میکرد، جالب است که آقای حسن روحانی نیز از مدافعان سرسخت این مذاکرات بود و درزمانی که در مجلس، نمایندگان آن زمان قصد تصویب مصوبهای را داشتند که طبق آن آزادی گروگانها منوط به پرداخت تمام مبلغ توسط آمریکا شود، آقای روحانی پشت تریبون قرار میگیرند و با صدای بلند میگویند: آمریکا کشوری قدرتمند و دارای آبرو است کاری نمیکند که آبروی وی در سطح جهان برود، خوب نیست با همچین کشور مقتدری اینگونه برخورد کنیم.
در مذاکرات الجزایر ابتداً گروگانها را آزاد میکنند و باز آمریکا به وعدههای خود عمل ننموده و نهتنها هیچ مبلغی را به ایران بازنمیگرداند بلکه از سال ۵۹ رسماً ایران را تحریم میکند.[2]
سومین بار، این ذلت در جریان مک فارلین شکل می گیرد، جریانی که امام به شدت با آن مخالف بود اما اصلاح طلبان و غرب پرستان به شدت از آن دفاع می کردند، مذاکراتی که برای دریافت تسلیحات نظامی بود و این در حالی بود که تسلیحات عرضه شده به ایران شامل ۵۰۰ فروند موشک تاو بود که همگی تاریخ مصرف گذشته و غیر قابل استفاده بودند و این کلاه بزرگی بود که استکبار جهانی بر سر اصلاح طلبان داخلی گذاشت.[3]
چهارمین باری که از مذاکرات آسیب دیدیم مربوط به قطعنامه ۵۹۸ بود، قطعنامه ای که از آن به جام زهر تعبیر میشود، خیلی جالب است که همین آقای حسن روحانی و همین آقای ظریف در گفتگوها حضور داشتند و از همان زمان مذاکرات با طرف غربی را هدایت میکردند، امام خمینی(ره) بسیار مخالف این قطعنامه بود و از آن با تعبیر جام زهر یاد کرد اما خوش بینان داخلی و جاهلان و مغرضان گمان می کردند پس از قطعنامه و قبول آن آمریکا و دست نشانده او یعنی صدام به وعده های خویش عمل میکنند اما باز شاهد این بودیم که نه تنها به وعده هایشان عمل نکردند بلکه بلافاصله عملیات مرصاد را رقم زدند.[4]
پنجمین باری که از مذاکرات شکست خوردیم در دوران اصلاحات و سازندگی بود، در دورانی که رهبر اصلاحات یعنی هاشمی رفسنجانی رئیسجمهور بود قانون سختی در جهت تحریم ایران وضع شد بانام (داماتو) که هدف اصلی آن محدودسازی ایران و محاصره اقتصادی آن بود، تمام این اقدامات در شرایطی انجام میشد که هاشمی رفسنجانی نهایت خوشبینی خویش را به آمریکا و کشورهای غربی عمل و زبانه نشان داده بود.[5]
جالب است که هر وقت ما بیشتر به سمت غرب برویم غرب بیشتر به ما فشار آورده و بیشتر ما را تحریم میکند در زمان دولت اصلاحات یعنی آقای خاتمی پیشنهادی از جانب ایشان مطرح شد تحت عنوان گفتگوی تمدنها که هدف اصلی از آن ایجاد بستر گفتگو با آمریکا بود جالب است که پسازاین خوشخدمتی آقای خاتمی به جریان استکبار جهانی یکی از بدترین تصمیمها در مورد ایران گرفته شد و آن، قرار گرفتن ایران در محور شرارت در کنار کره شمالی و عراق بود تصمیم جدیدی که اصل و اساس تحریمهای ظالمانه امروز را شکل داده است.[6]
هفتمین مرتبهای که از مذاکرات با آمریکا شکست و ضربه خوردیم مربوط به مذاکرات سعدآباد بود ، در آن زمان که وزرای امور خارجه کشورهای اروپایی به ایران میآمدند و وعدههای بسیار عالی میدادند و در قبال این وعدهها فقط متوقف نمودن صنعت هستهای را طلب میکردند که در آن زمان دولت وقت با حرص و طمع زیادی تمام صنعت هستهای را قلعوقمع کرد و این در حالی بود که طرف مقابل بههیچعنوان به تعهدات خود پایبند نبود.[7]
هشتمین واصلیترین خیانتی که انجام شد در قالب برجام معرفی شد، این بار مذاکره با جدیت بسیار بیشتری پیگیری میشد ، آقای روحانی و آقای ظریف که خود از ابتدای امر باعثوبانی بسیاری از مذاکرات شکستخورده با آمریکا بودند هنوز عبرت نگرفته بودند و هنوز خوشبینی آنان به آمریکا زیاد بود بهگونهای که آقای روحانی در اوایل ریاست جمهوریاش میگوید: من رئیسجمهور آمریکا را فردی باهوش و مؤدب یافتم.[8]
برجام شکل گرفت و بهتبع آن صنعت هستهای خاموش شد ، خیانتی که چند سال بعد متوجه اهمیت آن خواهیم شد. اما مردم ایران از برجام چه چیز به دست آوردند به قول رئیس بانک مرکزی تقریباً هیچ![9]
اینها ثمرات مذاکره با آمریکا هستند، خوشبینی با کشوری مستکبر بنام آمریکا.
ما بارها و بارها از آمریکا گزیده شدیم، بارها و بارها راهی را تجربه کردیم و برای هر تجربه هزینه زیادی متحمل شدیم اما هنوز در این مملکت هستند کسانی که نهفقط ۸ بار بلکه اگر صدبار هم به آنان فرصت داده شود مذاکره میکنند و بههیچعنوان از تجربیات قبلی عبرت نمیگیرند، باید در مقابل این گروه محکم ایستاد ،باید مردم را آگاه کرد به مردم فهماند که گفتمان مذاکره با آمریکا جایی در انقلاب اسلامی ندارد، کسانی که اینچنین دل به آمریکا و وعدههای آن دوختهاند در صورت مسئولیت نتیجهای جز شکست و عقبگرد نظام را به ارمغان نخواهند آورد، حال این شکست به خیانت باشد یا به جهالت فرقی نمیکند، مهم آن عقبگرد است که نظام متحمل آن میشود.
پینوشت:
-صحبتی که امروز با برخی از آقایان داریم همین است، برخی از آقایانی که از ابتدای انقلاب به غرب و به آمریکا خوشبین بودند و مدام دم از مذاکره و ارتباط با آمریکا میزدند. این تجربه حداقل ۸ مرتبه تکرار شد مرور این تجربیات خالی از لطف نیست.