این عامل از عوامل قوی گریز از دین است انسان بدلیل مشخصاتی که در آفرینشش است از ابتدای خلقت با فطرت خویش زندگی کرده و امت واحد بوده است تا اینکه برخی افراد همانگونه که چوب و آهن و سنگ را به استخدام گرفتهاند به فکر افتادند که دیگران را به استخدام خویش در بیاورند. این مبنا که در تفسیر آیه 213 سوره بقره در تفسیر المیزان مورد بررسی قرار گرفته است نشان می دهد که اختلافها از ابتدا نبود و دین پس از اختلاف آمده که آن اختلاف را رفع کند.
یعنی دین اساس زندگی بشری را که با میل به اجتماع و همکاری متقابل افراد بشر ایجاد شده نفی نکرده بلکه آن را ضمن قبول، اصلاح مینماید.
اما از آنجا که نفس انسان، زود به چیزی خو می گیرد و با آن انس پیدا میکند و تعلق خاطر می یابد، همین زندگی اجتماعی برای او آفتهایی نیز پدید می آورد از جمله این آفتها که در زمان پیامبر و صدر اسلام بسیار مشهود بوده و در دورههای بعد اشکال مختلف و بعضاً پیچیده ای پیدا کرده همین مساله پیروی از گذشتگان است.
پیروی از گذشتگان شامل پیروی از گذشتگاه صالح و شامل پیروی از گذشتگان ناصالح و نیز شامل پیروی کورکورانه از گذشتگان است.
قرآن کریم و دین اسلام پیروی از گذشتگان صالح و سنن صالحه را مذموم نمیشمارد.
«وَمِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرّیاتهم وَ اِخوانِهِمْ وَ اِجْتَبَیْنَهُمْ وَ هَدَیْنهُمْ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیم»[1] ؛ پس از ذکر نام برخی از پیامبران میفرماید: «آنها را بر همگان برتری دادیم، همچنین برخی از پدران و فرزندان و برادرانشان را (برتری دادیم) آنها را برگزیدیم و به راه راست هدایت کردیم».
آنگاه در سه آیه بعد به پیامبر دستور اقتدا به آنها و تبعیت از راه هدایت آنها را صادر میفرماید:«اُولئِکَ الَّذینَ هَدَی اللّه فبهدیهم اقتده».[2]
این بدان معناست که پیروی از گذشتگان صالح بلکه اقتدا به آنان- اگر صالح و اهل هدایت الهی بودهاند- نه تنها زشت نیست بلکه به سوی دین نیز هدایت میکند باب و حقیقت را پیش روی انسان میگشاید.
یا در جایی دیگر از زبان یوسف(ع) میفرماید:« وَ اتَّبَعَتْ مِلَّهَ آبائیِ اِبراهیمَ وَ اِسْحقَ وَ یَعْقُوب[3] ؛ من از روش پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی میکنم».
از امیر المؤمنین(ع)نیز روایت شده که در عهدنامه مالک اشتر مرقوم فرمودهاند:
« و لا تنقض سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه و اجتمعت بها الالفه و صلحت علعها الرعیه و لا تحدثن سنه تضر شیء من ماضی تلک السنن فیکون الاجر لمن سنّها و الوزر علیک بما نقضت منها[4] ؛ سنت شایسته ای را که رؤسا و بزرگان دین امت بدان رفتار نموده اند و سبب آن (بین مردم) الفت و انس پیدا شده و کار رعیت بر آن منظم شده نشکن و نباید سنت و طریقهای را به کار ببری که به چیزی از سنتهای گذشته زیان برسد که در این صورت مزد و پاداش، از آن کسی است که آن سنت را بنا گذاشته و تو با شکستن آن سنتها، تنها وزر و وبال پیدا خواهی کرد».
مصر، با سابقه طولانی و تاریخ سترگ خود دارای فرهنگ و سنن محکمی بوده است از این رو حضرت امیر(ع) وقتی که بهترین یاور خویش را بدانجا میفرستد، پیروی از سنن صالحه را توصیه میفرمایند. پرواضح است که تأکید بر سنن صالحه نشان دهندهي آن است که پیروی از سنن گذشته به صورت کلی مذموم نیست.
آنچه که مردم بدان انس گرفتهاند و آرامش یافتهاند و به نوعی با زندگی اجتماعی آنان گره خورده است باید مورد کنکاش و بررسی قرار گیرد که آیا صالح است یا ناصالح، هر کس سنت حسنه ای را رسم کند خود و همه عمل کنندگان به آن رسم اجر می برند[5] و در صورتی که کسی سنت زشتی را بر جای بگذارد وزر و وبال آن سنت از آن او و همه عمل کنندگان به آن سنت است.[6]
میبینیم پیروی از آنچه رسم شده است و در مسیر بندگی است مستحسن و بلکه لازم است پس مذمت شامل این معنای پیروی نیست آنچه پیروی مذموم نامیده می شود پیروی آگاهانه از گذشتگان ناصالح است و نیز پیروی کورکورانه از گذشتگان.
درباره پیروی آگاهانه از گذشتگان ناصالح در قرآن کریم آمده است:«ثم ان مرجعهم لالی الجحیم انهم الفوا اباوهم ضالین فهم علی آثارهم یهرعون و لقد ضل قبلهم اکثر الاولین[7] ؛ بازگشت آنان به جحیم است آنان پدرانشان را گمراه یافتند و به دنبال آنان شتاب کردند و بیشتر گذشتگانشان قبل از آنها گمراه شده بودند».
عذابی که در سوره صافات گفته شده « برای تقلید و تابعیت آنها از پدرانشان میباشد، در حقیقت آنها پدران خود را درضلالت و گمراهی یافته به آنها تابع گشتند.»[8]
کسانی که میدانند پدرانشان در گمراهی به سر بردهاند و باز هم شتابان از رفتار آنها تبعیت می کنند با پدرانشان همه به جهنم خواهند رفت. این وعید قرآن حکایت از آن دارد که تبعیت آگاهانه از پدران ناصالح نیز در انسانها وجود دارد تنها انسان دارای چنین خاصیتی است که با وجودی که می داند راهی به ضرر اوست و برخلاف فطرتش، از آن راه رفته و خود را به هلاکت میاندازد. این تبعیت ها گاه به حدی است که به مشارکت در گمراهی میرسد.
در آیه دیگر می خوانیم: « اِنْ هِیَ اِلّا اَسماءَ سَمَّیْتُموُها اَنْتُمُ وَ آباوُکُمْ ما اَنْزَلَ اللّهُ مِنْ سُلْطان اِنْ یَتَّبِعوُنَ اِلاّ الظَّنَّ وَ ما تَهْویَ الْاَنْفُسِ وَ لَقَدْ جاءَهُم مِنْ رَبِّهِمِ الْهُدی[9] ؛ ( این که فرشتگان را زن می دانید و ... ) تنها نامهایی که شما و پدرانتان گذاشته اید و برهان الهی از سوی خداوند ندارد، پدرانتان تنها از گمان و خواهشهای نفسانی پیروی میکنند در حالی که هدایت الهی برایشان آمده است».
دراین آیه افراد و پدرانشان را گمراه نشان میدهد و میفرماید بر آنچه می گویند برهان ندارد اما تبعیت از گمان و هوای نفس را به پدرانشان نسبت میدهد (ان یتبعون نه تتبعون) یعنی آنها از گمان پیروی کردند نه شما؛ شما تنها مقلد و تابع آنها هستید و آنها تابع گمان و هوای نفس با وجودی که اسم گذاری برای هر دوی شماست.
از این آیه نیز میتوان دریافت که گاهی تبعیت و مشارکت در نسل بعدی، همراه با مشارکت است و تنها از روی جهالت و بی فکری نیست. یعنی یک نسل، سنتی را میگذارد و نسل بعد با همان سنت و با همان الگو و مراسم از دین میگریزد و از این گریز نیز آگاه است اما زندگی اجتماعی برایش شیرینتر از حق است.
از زبان حضرت صادق(ع) نقل شده است[10] که فرمود: خداوند تعالی برخی را بدلیل تقلید پدران مذمت و توبیخ فرموده و اگر تقلید از ناصالح جایز بوده توبیخ و ملامتی متوجه شان نبود و خداوند تقلید را در آیاتی مذمت کرده... و از زبان ابراهیم(ع) حکایت کرده:« ما هذِهِ التّماثیل الّتی اَنْتُمْ لَها عاکِفُون قالوُا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدین قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ اَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فی ضِلالٍ مُبین[11] ؛ این تمثالها(صورتها) چیست که برایشان به خاک می افتید، گفتند ما پدرانمان را پرستنده همینها یافتیم، فرمود: شما و پدرانتان در گمراهی آشکارید».
درباره پیروی کورکورانه از گذشتگان آمده است:« وَ کَذلِکَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَریَهٍ مِنْ نَذیرٍ اِلا قالَ مُتْرَفُوها اَنا وَجَدْنا آباءَنا عَلی اُمهٍ وَ اَنا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدوُنْ قُلْ اَوَلَوْ جِئْتُکُمْ بِاَهْدی مِمّا وَجَدْتُمْ عَلَیْه اباءَکُم قالوُا اِنّا بِما اُرْسِلْتُمْ بِه کافِروُن[12] ؛ و همین گونه ما در هیچ شهر و دیاری پیش از تو پیغمبری انداز کننده نفرستادیم مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور گفتند ما پدران خود را بر مذهبی یافتیم و ما به آثار ایشان اقتدا می کنیم (پیامبرشان) گفت: آیا اگر من آئینی هدایت بخشتر از آنچه پدرانتان را بر آن یافتید آورده باشم ( باز هم انکار میکنید؟) گفتند: (آری) ما به آنچه شما به آن مبعوث شده اید کافریم».[13]
معنای پاسخ کافران این است که قبل از اینکه محتوا و استدلال پیامبر را بشنوند آن را رد کردند تنها به دلیل اینکه پدران خود را بر آن یافتهاند این همان تقلید کورکورانه و تعصب جاهلانه است که قرآن کریم بعنوان یکی از عوامل گریز از دین بیان می کند این آیات در هر زمان نیز جاری هستند یعنی در هر زمانهای افرادی وجود دارند که دلیل و منطق دینی را نمی شنوند و تنها راضی و دلخوش به سنن و آداب و رسوم خود هستند و آیا چنین افرادی را می توان عبادت کننده نفس و شیطان نامید؟
در آیات170و171 سوره بقره نیز که کافران را تشبیه به حیواناتی کرده است که صدای چوپان را نمیفهمند. عامل تشکیل این کفر را تبعیت کور و گنگ میشمارد و حتی آنها را نیز کور و کر و لال میخواند.
« وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ قالوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلونَ وَ لا یَهْتَدُونَ؛ وَ مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الّذی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلاّ دُعاءً وَ نِداءً صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلونَ [14]؛ و هنگامی که به کافران گفته میشود از آنچه خداوند نازل فرموده است پیروی کند جواب می دهند که ما از آیینی که پدران خود را در آن یافتهایم پیروی می کنیم آیا بایست آنها تابع پدران خود باشند در صورتی که آنان بی عقل و نادان بودند و هرگز به راه حق نرسیده بودند. (مثال تو) در دعوت کافران مثال کسی است که (گوسفندان را برای نجات از چنگال خطرات) صدا میزند ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمیشنوند ( و حقیقت و مفهوم گفتاراو را درک نمیکنند) آنها کر و لال و نابینا هستند و لذا چیزی نمی فهمند».
پس از آن که با صراحت از تقلیدهای کورکورانه، جمودها و تعصبهای غلط انتقاد شد در این آیه تشبیه اجمالی درباره این گونه افراد نادان که در برابر هیچ حقیقتی تسلیم نیستند و تنها به سنتهای غلط قومی چسبیدهاند، و از هر دعوت سازندهای روی گرداننده شده اند. آنها به گوسفندان و حیواناتی تشبیه شدهاند که از فریادهای چوپان خیرخواه و دلسوز چیزی جز سر و صدایی که تنها تحریک آنی در آنها بوجود میآورد نمیفهمند، آنها در حقیقت در برابر حقایق، همچون کوران و کران و لالان هستند،... به این ترتیب قرآن گواهی میدهد که اساسیترین پایه علوم و دانشها و تفاهمها چشم و گوش و زبان است که انسان به وسیله آنها حقایق را درک می کند و یا از دیگری میپرسد و روی این حساب ریشه علوم و دانشها به حس و تجربه و مشاهده بازمی گردد.[15]
و کافران از دیدگاه قرآن از حقیقت این حواس محرومند.
پی نوشت:
[1]) انعام:87.
[2]) انعام:90.
[3]) یوسف:38.
[4]) سیدرضی،نهجالبلاغه،نامه52.
[5]) مجلسی،محمدباقر،بحارالانوار،ج71،ص204.
[6]) علی بن حسن(طوسی)،ابوجعفر،تهذیبالحکام فی شرح مقنعه،ج64،ص124.
[7]) صافات:71-68.
[8]) علوی حسینی موسوی،محمدکریم،تفسیر کشف الحقایق،ص53.
[9]) نجم:23.
[10]) ترجمه به مضمون با اندکی تلخیص از تفسیر متشابهالقرآن،ابن شرآشوب،ج1،ص46.
[11]) نساء:54-52.
[12]) زخرف:24-23.
[13]) مکارم شیرازی،ناصر،تفسیرنمونه،ح21،ص37.
[14]) بقره:171-170.
[15]) مکارم شیرازی،ناصر،همان،ج1،ص423.