در روایات اینگونه آمده است که حضرت حجت(علیهمالسلام) گردن مردم قبیله قریش را میزند که مقصود از آن افرادی هستند که مانند قبیله قریش با اسلام سر جنگ داشتهاند.
قیام حضرت حجت(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) از موضوعاتی است که در دین اسلام به آن تأکید زیادی شده است به گونهای که از حضرات معصومین(علیهمالسلام) روایات متعددی در اصل ظهور و چگونگی حکومتداری آن حضرت برای ما به یادگار مانده است، که در طول تاریخ محدثان تلاش کردهاند آنها را جمعآوری کرده و برای ما به ارث بگذارند. این روایات بعد از هزار و چهارصد سال اکنون به دست ما رسیده است؛ در این میان یک سری از این روایات سند چندان صحیحی ندارد و یا اگر سند آنها صحیح است، از جهت محتوایی با مسلمات اندیشه تشیع همخوانی ندارد، به همین خاطر مورد پذیرش علمای اسلام قرار نگرفته است یا اگر قرار گرفته است از آن معنای ظاهریش عدول شده است.
در دوران معاصر برخی افراد ــ غرضورزانه یا ناآگاهانه ــ بدون توجه به الزاماتی که برای نقل حدیث وجود دارد، یک سری از این احادیث را گرفته و تلاش نمودهاند، چهره خشن و غیر منطقی از حکومت حضرت مهدی(علیهالسلام) به مردم معرفی کنند. یک نمونه از این موارد را میتوان در ادعای افرادی دید که تلاش کردهاند حکومت آن حضرت را بر پایه کشتار بنا کرده و چهرهای خشن از آن حضرت، به مردم جهان نشان دهند، این افراد مدعی هستند که حضرت در زمان برپایی حکومت خویش نه تنها به مردم عادی، بلکه به قبیله خویش که قریش است نیز رحم نمیکند.
پاسخ:
در نوشتاری دیگری به بررسی سندی این روایات پرداختیم و نشان دادیم که غالب این احادیث از جهت سندی ضعیف هستند[1]، در این نوشتار تلاش میکنیم به تحلیل محتوایی این احادیث بپردازیم و در نهایت وجه جمعی بین این احادیث و مسلمات اندیشه تشیع را بیان کنیم:
بشر بن غالب اسدى نقل میکند که حسين بن على(عليهماالسّلام) به من فرمود: «اى بشر، قريش را چه میشود که هنگامى قائم مهدى پانصد نفر از ايشان را پيش كشد و دست بسته گردن آنها را بزند، سپس پانصد نفر ديگر از ايشان را جملگى دست بسته گردنهايشان را بزند و ديگر بار پانصد نفر از آنان را دست بسته گردن بزند؟ راوى گويد: به آن حضرت عرض كردم: خداوند حال شما را اصلاح فرمايد آيا آنان بدان مقدار مىرسند؟ پس حسين بن علىّ(عليهماالسّلام) فرمود: همانا همپيمان و هم عقيده هر قوم جزو آنان محسوب مىشود...».[2]
در بررسی این حدیث و احادیث دیگری که به این مضمون نقل شده است باید به چند نکته توجه داشت:
1. این روایات حال قبیله قریش را مشخص نمیکند، زیرا امکان دارد در زمان گفتگوی بین امام حسین(علیهالسلام) و بشر، قرائنی وجود داشته باشد که در روایت به آن اشاره نشده است و بر اساس آن قرائن، منظور از حضرت، کسانی باشد که دعوت امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را نپذیرفته و در مقال ایشان ایستادهاند و در واقع کافر حربی[3] هستند که بر اساس آیات قرآن، باید با آنها برخورد شود، زیرا آنها جامعه مسلمین را تحدید میکنند: «وَ قاتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُم[بقره/190] و در راه خدا، با كسانى كه با شما مىجنگند، بجنگيد.»
اما اگر این حدیث اشاره به افرادی داشته باشند که حکومت آن حضرت را پذیرفتهاند، در این صورت به طور قطع این حدیث با مسلمات اندیشه تشیع سازگاری ندارد؛ زیرا کسانیکه دعوت حضرت را بپذیرند و با ایشان بیعت کنند از هر قبیله یا طائفهای باشند در پناه اسلام بوده و جان و مالشان محفوظ میماند، آنچنان که خداوند متعال میفرماید: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ[انفال/61] و اگر به صلح گراييدند، تو [نيز] بدان گراى و بر خدا توكّل نما كه او شنواى داناست.»
2. از نکاتی که میتواند احتمال اول را تقویت کند این است که براساس اندیشه شیعه صرفاً اعتبارات مانند هم قبیله بودن یا از یک شخص متولد شدن، سبب منسوب شدن یک شخص به فرد یا گروهی نمیشود، بلکه متابعت یک فرد یا گروه، سبب ملحق شدن میشود، آنچنان که حضرت ابراهیم(علیهالسلام) میفرماید: «فَمَنْ تَبِعَني فَإِنَّهُ مِنِّي[ابراهیم/36] هر کس از من پیروی کند از من است» و یا در داستان حضرت نوح(علیهالسلام)، با اینکه فرزند وی، فرزندی مشروع است، ولی چون از نوح(علیهالسلام) پیروی نکرد، خداوند متعال وی را از نوح(علیهالسلام) نمیداند و میفرماید: «يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح[هود/46] اى نوح، او در حقيقت از كسان تو نيست، او [داراى] كردارى ناشايسته است.»
بنابراین اگر افرادی در زمان برپایی حکومت حضرت مهدی(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) از گروهی پیروی کنند، به ایشان ملحق میشوند، پس منظور این روایت صرفاً قبیله قریش نیست، بلکه ملاک افرادی هستند که مسیر ایشان را طی کردهاند.
زمانی که به تاریخ مراجعه میکنیم میبنیم بیشترین اذیت و آزار پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) توسط قبیله قریش بوده است، به گونهای که تا قبل از فتح مکه در تمام جنگهای پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) مستقیم یا غیر مستقیم دخالت داشتند، پس منظور از قریش در این روایت، کسانی است که با اسلام سر جنگ داشته باشند، همانگونه که در متن این حدیث نیز به آن اشاره شده، آنچنان که بشر زمانی که از تعداد کشتگان تعجب میکند، حضرت در جوابش میفرماید: «همانا همپيمان و هم عقيده هر قوم جزو آنان محسوب مىشود» این نکته در روایت صحیح دیگری نیز آمده است.[4]
___________________________________________
پینوشت
[1]. ر.ک: برخورد امام زمان(علیهالسلام) با قبیله قریش
[2]. الغيبة للنعماني، ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم، نشر صدوق، 1397 ق، ص235.
[3]. کافر حَربی شخص غیر مسلمانی که معاند حکومت اسلامی است و با مسلمانان در حال جنگ و یا در حال اعلام جنگ باشد.
[4]. به این قسمت مراجعه کنید.
در دوران معاصر برخی افراد ــ غرضورزانه یا ناآگاهانه ــ بدون توجه به الزاماتی که برای نقل حدیث وجود دارد، یک سری از این احادیث را گرفته و تلاش نمودهاند، چهره خشن و غیر منطقی از حکومت حضرت مهدی(علیهالسلام) به مردم معرفی کنند. یک نمونه از این موارد را میتوان در ادعای افرادی دید که تلاش کردهاند حکومت آن حضرت را بر پایه کشتار بنا کرده و چهرهای خشن از آن حضرت، به مردم جهان نشان دهند، این احادیث ضعیف و غیر قابل قبول هستند.