هرگز کتابی مانند قرآن که به تمام جوانب پرداخته باشد و در اوج فصاحت و بلاغت و زیبایی باشد، وجود نداشته است.
شبهه: با روشی که قرآن برای اثبات معجزه بودن خود در پيش گرفته است، بسياری از انديشمندان، هنرمندان، شاعران، مخترعان و… میتوانند ادعای پيامبری کرده و آثار خود را معجزه بنامند! مثلاً لئوناردو داوينچی با خلق اثر شاهکار «موناليزا» میتواند ادعا کند که اين نقاشی با هدايت و کمک فرشتگان آسمانی خلق شده و بشر از آوردن نمونهای مثل آن عاجز است. آنگاه برای اثبات مدعای خود به مردم بگويد که: اگر در سخنان من شک داريد، تابلويی مثل آن بکشيد و اگر نتوانستيد، پس به ارتباط من با عالم غيب، و آسمانی بودن اين اثر ايمان بياوريد! به همين ترتيب اگر مولوی و حافظ نيز مدعی شده باشند که اشعارشان وحی الهی است، بايستی بپذيريم! زيرا تاکنون نه مانند مثنوی مولوی آمده و نه غزليات حافظ رقيبی پيدا کرده است.
پاسخ:
متکلمان مسلمان در تعریف معجزه میگویند: «معجزه كار خارق العادهایست كه پيامبر به اذن خداوند، برای صدق ادعای نبوتش ارائه میکند».[1] پس معجزه 2 رکن اساسی دارد: یکی خارق العده بودن و ناتوانی نوع بشر از انجام آن کار و دیگری همراه داشتن ادعای نبوت، لذا ممکن است عملی عجیب باشد، اما همراه با دعوای نبوت نباشد.
ممکن است انسانی بر اثر تمرین بیش از حد و تلاش بسیار زیاد به نیرویی دست یابد که غالب بشر از آن بیاطلاع باشند و نسبت به انجام آن کار ناتوان، مانند کارهایی که برخی مرتاضین انجام میدهند و یا آثار هنری که توسط برخی افراد خلق میشود، این موارد را معجزه نمیگویند، زیرا اولا: نوع بشر از انجام آن عاجز نیست و ممکن است شاگر همان شخص با تمیرین بیشتر، اثری خلق کند بهتر از استاد خود، چون فرق بین معجزه و دیگر امور این است که معجزه قابل تعلیم و تعلم نیست، اما امور عجیب دیگر قابل تعلیم هستند.
ثانیا: معجزه باید همراه با ادعای نبوت باشد، لذا اگر کسی کار عجیبی که غالب انسانها از انجام آن کار عاجز باشند، را انجام داد و در عین حال ادعای نبوت هم داشته باشد و پیامبر نباشد، بر خداود متعال واجب است که این نیرو را از او بگیرد، زیرا باعث گمراهی میشود، چون مردم عادی نمیتوانند تشخیص دهند که او پیامبر نیست. این دلیل عقلی است و از صفات خداوند متعال استفاده میشود.
خداوند متعال هرگز گمراه کننده نیست و او که صاحب نیرو و توان است، اگر به شخص دروغگو چنین نیرویی بدهد که با انجامش مردم را فریب داده و خود را نبی معرفی کند، باعث گمراهی شده است، پس عامل اصلی این گمراهی خداوند متعال است و هرگز چنین کاری از او صادر نمیشود، پس هر گاه کسی ادعای نبوت کرد و کاری انجام داد که دیگران از آن عاجز بودند، بدون شک صادق است.[2]
در مورد دیگر آثار منحصر به فردی که در دنیا خلق شده هم باید گفت:
اولا: ادعای نبوت وجود ندارد،
ثانیا: تحدیای هم صورت نگرفته است، ممکن بود اگر حافظ یا سعدی یا هر کس دیگری تحدی کند و دیگران را تحریک کند که اگر میتوانید مانند ما شعر بسرایید، افراد زیادی میتوانستند مانند آنها شعر بسرایند یا اثر هنری بهتری خلق کنند. اما قرآن در زمان نزولش تحدی کرد و بزرگان عرب و ادبای صاحب نام را به مبارزه طلبید و همگی به ناتوانی خود در آوردن کلامی مثل قرآن و غیر بشری بودن آن اعتراف کردند و تنها راهی که داشتند این بود که بگویند این کلام را اجنه به پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) القا میکنند.[3]
در ثانی: مسأله تحدى تنها در قالب الفاظ و زیبایىهای شعر خلاصه نمىشود، بلکه مىتوان گفت: اساس این تحدى در مورد حقایق جهان هستی و وقایع تاریخ پیامبران و دقایق هدایت انسان است که قرآن آن را بیان کرده و در قالبى بىنظیر ارائه نموده است، قالبى که از یک سو نثر است و محدودیت قافیه و ردیف را ندارد و از سوى دیگر همانند نظم است و از زیبایى و روانى و آهنگپذیرى برخوردار است و از ملال آورى متن ساده به دور است.
قرآن مجید به بیان موضوعات فراوانى پرداخته است؛ بهترین و جالبترین حقایق را به بشر ارائه داده است حقایقى که خلل، فساد و بطلان هرگز بر آن راه ندارد. افزون بر آن حلاوت و طراوت موجود در قرآن آمیزهاى را فراهم آورده که بشر از خلق چنین اثر شگفت و ژرفى، ناتوان و عاجز مىباشد. به عبارتى اعجاز قرآن در چهار ویژگى و امتیاز، تجلى یافته:
۱. فصاحت الفاظ و زیبایى عبارات،
۲. بلاغت معانى و بلندى مفاهیم،
۳. شگفتانگیزى نظم و تألیف موضوعات،
۴. بىنظیرى اسلوب و سبک.
اجتماع عوامل چهارگانه فوق است که تأثیر در نفوس، لذت تلاوت، نرمى دل و شرح صدر را براى بشر به ارمغان آورده است.
اما آثار و اشعار شاعران هر یک در جهتى بر دیگرى برترى دارند. به طور مثال حافظ در غزل عرفانى بسیار عالى شعر مىسراید:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
فردوسى در حماسه سرایى گوى سبقت را ربوده است:
که گفتت برو دست رستم ببند
نبندد مرا دست چرخ بلند
سعدى در پند و موعظه اوج مىگیرد:
هر دم از عمر مىرود نفسى
چون نگه مىکنى نمانده بسى
برگ عیشى به گور خویش فرست
کس نیارد زپس تو پیش فرست
و مولوى در تمثیل عرفانى چیره دست است:
بشنو از نى چون حکایت مىکند
وزجدایىها شکایت مىکند
از نیستان تا مرا ببریدهاند
از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا که گویم شرح درد اشتیاق
از این چند نمونه شعر شاعران حکیم و زبردست فارسى زبان، به خوبى مىتوان فهمید که هر شاعر در یک بعد و در یک میدان گوى سبقت را ربوده و بر دیگران برترى یافته است؛ به همین جهت، مقایسه هیچ یک با دیگرى درست نیست و نمىتوان گفت: حافظ برتر از فردوسى یا سعدى بهتر از مولوى مىسراید و هم از این رو است که وقتى از امیرمؤمنان(علیهالسلام) مىپرسند: بهترین و بالاترین شاعر عرب کیست؟ مىفرماید: «انّ القوم لم یجروا فى حَلبَةٍ تُعرَفُ الغایةُ عِندَ قَصَبتَها فانْ کانَ وَلابُدَّ فالمَلِک الضِّلیلُ: راستى که این شاعران در یک میدان اسب نتاختهاند تا معلوم شود کدام یک گوى سبقت ربودهاند. اگر ناچار باید اظهار نظرى کرد، پادشاه تبهکار[امرؤالقیس که ملکالشعراى عرب بود] بر دیگران مقدم است». [4]
بنابراین مىتوان نتیجه گرفت براى هماوردى میان صاحبان سخن و یا شاعران لازم است در میدانى همچون قرآن، وارد شوند و متنى آماده کنند که بیانگر حقایق و اسرار جهان هستى، اخلاق، احکام و تاریخ باشد و با نظم و آهنگ موزون ارائه شود. در این صورت براى هر داور با انصاف و صاحب فن بدون تعصب، تفاوت دو متن مشهود و محسوس خواهد بود.[5]
___________________________________________
[1]. ر.ک: شيخ مفيد، النکت الاعتقاديه، المکتبة المرتوضويه، تهران، 1293، ص48. ر.ک: سيد شريف جرجاني، التعريفات، عالم الکتب، بيروت، 1405ق. ر.ک: علامه حلي، کشف المراد، تعليقه آيت الله سبحاني، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، ص158. ر.ک: عبدالجبار معتزلي، المغني، دارالکتاب المصريه، 1958، ج15، ص199.
[2]. علامه حلی، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تعلیقه آیت الله سبحانی، موسسه امام صادق(ع)، قم، ص 160.
[3]. لطفا به این مطلب مراجعه کنید.
[4] نهج البلاغه، حکمت ۴۵۵.
[5]. استفاده شده از سایت پرسمان
شبهه: با روشی که قرآن برای اثبات معجزه بودن خود در پيش گرفته است، بسياری از انديشمندان، هنرمندان، شاعران، مخترعان و… میتوانند ادعای پيامبری کرده و آثار خود را معجزه بنامند!
پاسخ: اولا: هیچ کدام از این افراد ادعای نبوت نداشته اند؛ دوما: هیچ کدام تحدی نکرده و دیگران را به مبارزه دعوت نکرده اند؛ سوما: براى هماوردى میان صاحبان سخن و یا شاعران لازم است در میدانى همچون قرآن، وارد شوند و متنى آماده کنند که بیانگر حقایق و اسرار جهان هستى، اخلاق، احکام و تاریخ باشد و با نظم و آهنگ موزون ارائه شود.