-یکی از قطعیترین و محکمترین روایات موجود در جهان اسلام، روایت «غدیر» است به شکلی که تردیدی در صدور و صحت آن باقی نمیماند. این در حالی است که ابن تیمیه بدون کمترین دلیل منطقی قائل به ضعیف بودن این روایت است.
یکی از مهمترین ادله اثبات ولایت و خلافت آقا امیرالمومنین(علیهالسلام) جریان «غدیر» و حدیث متواتر غدیر است، که در آن پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «من کنت مولاه فعلی مولا». سند این روایت و این جریان به حدی قوی و صحیح است که احدی از علمای اهل سنت در سند و صحت آن شک نکرده و آن را رد نکرده است و آنقدر نقل شده که متواتر بوده و در صحت آن هیچ مسلمانی شک نمیکند؛ تنها راه فرار علمای اهل سنت از این جریان، توجیه حدیث است و گفتهاند منظور پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) از جمله معروف «من كُنت مولاه فَعَلىّ مولاه» خلافت و امامت نبوده است، بلکه تنها دوست داشتن و مودت امیرالمومنین(علیهالسلام) مد نظر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بوده است.
اما در این میان، تنها عالمی که در صحت این حدیث تشکیک کرده و گفته است دروغ است و ضعیف است و پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) چنین جمله ای نفرموده است، «ابن تیمیه» پدر فکری وهابیت است. او میگوید: «حديث «من كُنت مولاه فَعَلىّ مولاه» در صحاح وجود ندارد. ولى علما آن را نقل كردهاند و مردم در صحت آن اختلاف دارند. از بخارى، ابراهيم حربى و عدهاى از اهل حديث نقل شده كه آنان در اين حديث طعن وارد كرده و آن را تضعيف كردهاند».[1]
پاسخ به ابن تیمیه
در كتابهاى مختلفى كه دانشمندان اهل تسنن، اعم از تفسير و حديث و تاريخ نوشتهاند، روايات زيادى ديده مىشود كه دال بر صحت حدیث غدیر است و تایید کردهاند که در آن روز پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) این جمله معروف را فرمود؛ ما برای اثبات این مدعا به برخی از مستندات این حدیث شریف اشاره میکنیم:
اين روایت را جمع زيادى از صحابه از جمله «زيد بن ارقم» ، «ابو سعيد خدرى» ، «ابن عباس» ، «جابر بن عبد اللَّه انصارى» ، «ابو هريره» ، «براء بن عازب» ، «حذيفه» ، «عامر بن ليلى بن ضمره» و «ابن مسعود» نقل كردهاند.
برخی از این احاديث مانند حديث «زيد بن ارقم» به يك طريق، بعضى از احاديث مانند حديث «ابو سعيد خدرى» به يازده طريق، و بعضى از اين احاديث مانند حديث «ابن عباس» نيز به يازده طريق، و بعضى ديگر مانند حديث «براء بن عازب» به سه طريق نقل شده است.
دانشمندانى كه به اين احاديث را در كتب خود تصريح كردهاند، عده كثيرى هستند كه به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. حافظ «ابو نعيم اصفهانى» در كتاب «ما نزل من القرآن فى على(علیهالسلام)».
2. «ابو الحسن واحدى نيشابورى» در «اسباب النزول» ص 150.
3. «حافظ ابو سعيد سجستانى» در «كتاب الولايه».
4. «ابن عساكر شافعى» بنا به نقل الدر المنثور ج2، ص 298.
5. «فخر رازى» در تفسير خود ج3، ص 636.
6. «ابو اسحاق حموينى» در «فرائد السمطين».
7. «ابن صباغ مالكى» در «فصول المهمة» ص 27.
8. «جلال الدين سيوطى» در «الدر المنثور» ج2، ص 298.
9. «قاضى شوكانى» در «فتح القدير» ج3، ص 57.
10. «شهاب الدين آلوسى شافعى» در «روح المعانى» ج 6 ص 172.
11. «شيخ سليمان قندوزى حنفى» در «ينابيع المودة» ص 120.
12. «بدر الدين حنفى» در «عمدة القارى فی شرح صحيح البخارى» ج8، ص 584.
13. «شيخ محمد عبده مصری» در «تفسير المنار» ج6، ص 463.
14. حافظ «ابن مردويه» (متوفاى 416) (بنا به نقل سيوطى در الدر المنثور) و جمع كثيرى از دیگر علما اين شان نزول را براى آيه فوق نقل كردهاند. تا آنجا كه علامه امينى(رحمهاللهعلیه) در «الغدير» حديث غدير را با اسناد و مدارك از 110 نفر از صحابه و ياران پيامبر(صلیاللهعلیهوآله) و از 84 نفر از تابعين و از 360 دانشمند و كتاب معروف اسلامى نقل كرده است كه نشان مىدهد حديث مزبور يكى از قطعىترين روايات متواتر است و اگر كسى در تواتر اين روايت شك و ترديد كند، بايد گفت كه او هيچ روايت متواترى را نمىتواند بپذيرد.[2]
كار ابن تيميه در تضعيف اين حديث و احاديث ديگرى كه در مدح اهل بيت(عليهمالسلام) به خصوص امیرالمومنین(عليهالسلام) وارد شده؛ به جايى رسيده كه حتى «ناصرالدين البانى» از علمای معاصر وهابی كه از اتباع او در مسايل اعتقادى است، تصريح كرده: «وى در تضعيف احاديث سرعت داشته، بدون آن كه طرق آن را مورد بررسى قرار دهد».[3]
در حقيقت ابن تيميه به خاطر دشمنى با شيعه و اهل بيت(عليهمالسلام) در صدد تضعيف بدون دليل تمام احاديث فضايل و مقامات اهل بيت(عليهمالسلام) و در رأس آنان امیرالمومنین(عليهالسلام) بر آمده است.
پس؛ یکی از قطعیترین و محکمترین روایات موجود در جهان اسلام، روایت «غدیر» است به شکلی که تردیدی در صدور و صحت آن باقی نمیماند. این در حالی است که ابن تیمیه بدون کمترین دلیل منطقی قائل به ضعیف بودن این روایت است و میگوید پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) چنین سخنی نگفته است!؟
----------------------------------------------------------------------
پینوشت
[1]. منهاج السنه، ج 7، ص 319.
[2]. تفسير نمونه، ج5، ص 6.
[3]. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ح 1750.