- کلمه «مولا» در حدیث غدیر، به معنای «سرپرست» است، زیرا که اگر معنای غیر از این مورد نظر رسول خدا(صلّىاللّهعليهوآله) بود مخاطبان خطبه غدیر متوجه میشدند، و در زمانی که مولای متقیان(علیهالسلام) برای حقانیت خویش به آن استشهاد میکرد، با ایشان به مخالفت بر میخواستند، و میگفتند که پیامبر(صلّىاللّهعليهوآله) شما را به عنوان دوست معرفی کرده است، نه به عنوان سرپرست جامعه اسلامی.
غدیر خم، گواهیست بر حقانیت شیعه، مبنی بر اینکه خداوند متعال هیچگاه جامعه بشری را از امام خالی و عاری نمیکند، و رهبری حکومت را به مردم واگذار نمیکند. ولی متأسفانه بعد از رحلت رسول گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی(صلیاللهعلیهوآله) گروهی بر اساس اندیشه انسان محورانه، خداوند را از حق مسلمش که مشخص کردن حاکم برای جامعه بشری بود حذف کردند، و از آن رو که نتوانستند حادثه غدیر را انکار کنند، تلاش کردند، که غدیر را تحریف کنند، تا این گونه جامعه اسلامی را به چالش بکشانند، و جویندگان حقیقت را به وادی گمراهی رهنمود سازند.
یکی از شبهاتی که از سوی، اینگروه، رواج پیدا کرده است، تحریف کلمه «مولا» است، از دیدگاه این گروه، کلمه مولا در خطبه غدیر به معنای «دوست» است، به همین خاطر، این حادثه، دلالتی بر جانشینی رسول گرامی اسلام(صلّىاللّهعليهوآله) ندارد. به این شبهه پاسخهای متعددی از سوی علمای شیعه داده شده است، که پرداختن به تمام آنها در این نوشتار امکانپذیر نیست، از اینرو ما در ادامه تلاش میکنیم، به یکی از این پاسخها که معمولاً کمتر به آن توجه شده است، بپردازیم.
در تمام زبانها کلماتی وجود دارند، که دارای تلفظ واحدی هستند، ولی معانی متعددی دارند، که برای تشخیص معنای مورد نظر باید به سیاق و اسلوب به کار رفته این کلمه در جمله مورد نظر توجه کرد. علاوه بر این کار، شیوه سادهتر نیز وجود دارد، و آن اینکه، مخاطبان این جملات، چه برداشتی از این سخن داشتهاند. در مورد خطبه غدیر نیز، آنچه به نظر میرسد، این است که تمام مخاطبان، از کلمه «مولا» معنای «سرپرستی» را فهمیدهاند.
به همین خاطر، بعد از سقیفه و غصب خلافت از سوی خلیفه اول، امیرالمومنین(علیهالسلام) تلاش کرد با حدیث غدیر، حقانیت خویش را اثبات کند. که به عنوان نمونه میتوان به چند موارد اشاره کرد.
به گواه تاریخ اولین موردی که امیرالمومنین(علیهالسلام) حدیث غدیر را به عنوان حجت خویش بر دیگران به کار برد، زمانی بود که دشمنان ایشان برای بیعت با خلیفه به خانهی ایشان هجوم آوردند، و وی را به سوی مسجد بردند، در آن زمان ایشان در جواب «بشیر بن سعد انصاری» که گفت: اى ابوالحسن، اگر انصار قبل از بيعت با ابوبكر اين سخنان تو را میشنیدند، حتى دو نفر درباره بيعت با شما اختلاف نمىكردند. پاسخ داد: «آيا بايد پيكر رسول خدا(صلّىاللّهعليهوآله) را بر روى زمين رها مىكردم و قبل از كفن و دفن آن حضرت، درباره خلافت و جانشينى وى نزاع مىكردم؟ مساله خلافت چنان روشن بود كه گمان نمىكردم كسى درصدد دستيابى به آن باشد و در اين موضوع با اهل بيت پيامبر(صلّىاللّهعليهوآله) درگير شود. مگر رسول خدا(صلّىاللّهعليهوآله) در روز غدير خم حجت را بر مردم تمام نكرد و مگر جاى عذرى براى كسى باقى مانده بود؟ همگان را به خدا قسم مىدهم، هر كس كلام پيامبر اكرم(صلّىاللّهعليهوآله) در روز غدير خم را شنيده است كه فرمود: «هر كس كه من مولاى او هستم اينك على مولاى اوست. خداوندا، هر كس على را دوست دارد، دوست بدار و آنكه على را دشمن بشمارد، دشمن دار، هر كس على را يارى كند يارى كن، و هر كه على را خوار كند، خوار ساز» برخيزد و شهادت دهد».[1]
از نکات مهمی که در این نقل وجود دارد، این است که در آن برهه تاریخی و سرنوشت ساز، هیچ کس به مولامتقیان(علیهالسلام) اینگونه نگفت که پیامبر تنها تو را به عنوان دوست خطاب کرده است، نه به عنوان رهبر و سرپرست امت. که این نکته به خوبی میتواند به این حقیقت دلالت کند که تمام مسلمان که در آن زمان حضور داشتهاند، دلیلی برای حمل کردن کلمه«مولا» به معنای دوست نمیدیدهاند.
و یا در نقلی دیگری اینگونه آمده است که، امیرالمومنین(عليهالسلام) مردم را در «رحبه» گرد آورد و فرمود: شما را به خدا سوگند مىدهم، هر مرد مسلمانى كه غديرخم را به خاطر دارد و سخنى را كه در آن روز از رسول خدا(صلّىاللّهعليهوآله) شنيده است، از جا برخيزد. افراد بسیاری برخواستند و شهادت دادند كه رسول خدا(صلّىاللّهعليهوآله) دست اميرالمؤمنين على(عليهالسلام) را به دست مبارك خود گرفت خطاب به مردم فرمود: آيا میدانيد كه من شايستهتر به مؤمنان از خود آنها هستم؟ همه فرمايش رسول خدا(صلّىاللّهعليهوآله) را تصديق كردند. رسول خدا(صلّىاللّهعليهوآله) فرمود :هر كس من مولای او هستم، اين [علی] مولای اوست ، پروردگارا! دوست على را دوست بدار، و دشمن على را دشمن بدار».[2]
و یا در شوراى منتخب خليفه دوم براى تعيين خليفه سوم، كه اميرمؤمنان(علیهالسلام) نيز حضور داشت، استدلالهاى فراوانى از حضرت نقل شده كه در كتابهاى تاريخ و حديث به «حديث الانشاد» يا «حديث المناشده» معروف است. مولای متقیان علی(علیهالسلام) در استدلال خود برای رهبری جامعه اسلامی به حديث غدير خم استناد میکند، و میگوید: شما را به خدا سوگند مىدهم، در جمع شما غير از من كسى هست كه پيامبر درباره او فرموده باشد: «هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدايا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران بايد اين مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه».[3]
در تاریخ موارد متعدد دیگری، نیز به چشم میخورد که مولای متقیان به حقانیت خویش در رهبری جامعه اسلامی به حدیث غدیر، استشهاد کرده است، ولی از آن رو که سبب طولانی شدن کلام میگردد، از پرداختن در مورد آنان خود داری میکنیم.
از نکات دیگری که میتواند این مطلب را تأیید کند، آن است که تا قرون متمادی، هیچ کسی، ادعا نکرده است که کلمه مولا، به معنای «دوست» است، بلکه فرض مسلم، تمام علمای هر دو فرقه بر این بوده است که کلمه «مولا» به معنای «سرپرست» است. که به عنوان نمونه میتوان به ابوحامد غزالی، متوفای 505 هـ . ق،[4] محمد بن طلحة شافعي، متوفای 652 هـ.ق[5] و ...نام برد.
پس با توجه به مطالبی که بیان گردید، به خوبی به این حقیقت رهنمود میشویم، که کلمه «مولا» در حدیث غدیر، به معنای «سرپرست» است، زیرا که اگر معنای غیر از این مورد نظر رسول خدا(صلّىاللّهعليهوآله) بود مخاطبان خطبه غدیر متوجه میشدند، و در زمانی که مولای متقیان(علیهالسلام) برای حقانیت خویش به آن استشهاد میکرد، با ایشان به مخالفت بر میخواستند، و میگفتند که پیامبر(صلّىاللّهعليهوآله) شما را به عنوان دوست معرفی کرده است، نه به عنوان سرپرست جامعه اسلامی. حال آنکه در تاریخ صدر اسلام هیچ کسی این ادعا را نکرده است، با وجود آنکه بیشتر سیره و تاریخنویسان، از طرفداران خلفا بودهاند، بلکه میتوان گفت تا چندین قرن بعد از حادثه غدیر، نیز کسی کلمه «مولا» را به معنای «دوست» نگرفته است. ولی متأسفانه، بعدها، گروهی جاهل، و کینهتوز تلاش کردند، این حادثه را با تحریف کلمه «مولا» از حجیت بیندازند، ولی با این وجود حق آنچنان آشکار است، که کسی نمیتواند آن را انکار کند، مگر آنکه خویشتن را به جهالت بزند.
پینوشت
[1]. احتجاج طبرسى، ج 1، ص 184؛ الامامة و السياسة، ص29 - 30؛ بحارالانوار، ج 28، ص 185.
[2]. مسند احمد ، ج 4 ، ص 370 ، ح 19823.
[3]. مناقب ابن المغازلى، ص 114؛ مناقب الخوارزمى، ص 222؛ امالى، شيخ طوسى، ص333؛ همان، ص546؛ همان، ص 555؛ الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص333 و213؛ كشف اليقين، ص423؛ فرائد السمطين، ج 1،ص 315؛ ارشاد القلوب، ج 2، ص259.
[4]. مجموعة رسائل الإمام الغزالي، كتاب سر العالمين ص483 .
[5]. مطالب السئول، ص 45-44.