امر به معروف در حکومت اسلامی

09:06 - 1398/06/23

- امر به معروف و نهی از منکر عمومی؛
عموم مؤمنین این وظیفه را نسبت به همدیگر دارند و همه مؤمنان باید آمر و ناهی باشند

امر به معروف

گفته شد حقوق مختلفی را می‌توان در نظر گرفت که در نظام اسلامی از دیدگاه قرآن و اهل بیت‌(علیه السّلام) به عنوان حق مردم می‌تواند مطرح شود که یکی انتخاب حاکم بود و دیگری مشارکت در تصمیم سازی‌های حکومتی بود. بعد از این دو چند چیز دیگر هم هست که مورد بحث و نقد قرار گرفته است و در جهت متون اسلامی، به عنوان یکی از آموزه‌های دینی در عرصه حقوق مردم می‌تواند مطرح شود که اگر بخواهیم به عنوان حق سوم آن را بر شماریم عبارت است از اشراف و نظارت مردم بر حاکمان که در سیره اهل بیت(علیهم السّلام) هم مورد توجه قرار گرفته است.
لازمه برخی از بیانات حضرت علی‌(علیه السّلام) این است که این حق اشراف و اطلاع بر کار حاکمان را پذیرفته‌اند و این گونه نیست که مردم بر روند کارهای مسئولین نامحرم باشند. امروزه حتی در بحث عدالت، عدالت در عرصه اطلاعات در کنار عدالت سیاسی و اقتصادی پذیرفته شده است.
یک بخش از عدالت در عرصه اطلاعات، اطلاعات پیرامون مسائلی است که حاکمان پیرامون آن تصمیم سازی کرده‌اند تا بر اساس این اطلاعات مردم اجازه اشراف و نظارت داشته باشند. حضرت علی‌(علیه السّلام) در خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه که بسیار خطبه مهم و مفصلی است و آن را در منطقه صفین بیان فرموده‌اند حقوق را طرفینی دانسته به گونه‌ای که بین همه جاری می‌شود.

حضرت حتی درباره خداوند که حق یک‌طرفه اطاعت بر بندگانش را دارد، می‌فرماید: ُ وَ لَوْ کَانَ لِأَحَدٍ أَنْ یَجْرِیَ لَهُ وَ لَا یَجْرِیَ عَلَیْهِ لَکَانَ ذَلِکَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِی کُلِّ مَا جَرَتْ عَلَیْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ وَ لَکِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ یُطِیعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَیْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِیدِ أَهْلُهُ 
این بیان نشان می‌دهد که حتی خداوند تفضلاً حقی را برای مردم در نظر گرفته است؛ حق مردم داشتن ثواب مضاعف است و حق خداوند اطاعت کردن مردم است. حضرت در ادامه درباره حقوق والی و رعیت نکاتی دارد که نشان‌گر این حق مردمی است، حضرت می‌فرماید: 
فَلَا تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَیْرُهُ یَمْلِکُ مِنَّا مَا لَا نَمْلِکُ مِنْ أَنْفُسِنَا وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا کُنَّا فِیهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَیْهِ فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلَالَةِ بِالْهُدَى وَ أَعْطَانَا الْبَصِیرَةَ بَعْدَ الْعَمَى 
با من از گفتن حق و مشورت منصفانه باز نایستید … 
آنگاه کلام خود را مدلل می کنند که: فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی البته این بخش از خطبه بحث دارد که عصمت امام چگونه است؟
برخی گفته‌اند که گویا حضرت می‌فرماید من خودم باشم امکان خطا دارم مگر اینکه خدا من را از خطا باز دارد. برخی دیگر گفته‌اند ظاهر فرمایش حضرت این است که به من مشورت بدهید چون فی نفسه امکان خطای من هست مگر اینکه خداوند من را در مسیر حق نگه دارد، چون این بیان حضرت تعلیل می‌باشد زیرا اگر حضرت همیشه در موضوعات اشتباه نکند پس تعلیل معنا ندارد.
لازمه مثل این بیان این است که حضرت اجازه اطلاع و اشراف مردم بر کارهای حکومتی را بدهد و الاّ مشورت معنا نخواهد داشت.

یا وقتی حضرت ابن عباس را استاندار بصره کرد نامه‌ای به مردم بصره نوشت که در آن آمده است:
از ابن عباس اطاعت کنید تا زمانی که مطیع خداوند و پیغمبر است. 
لازمه این حرف اشراف مردم بر کارهای اوست. نظارت و اشراف، یک نوع امر نهادینه‌ای در صدر اسلام بوده و مردم حتماً نسبت به پیامبر و خلفاء چنین حالتی داشته‌اند. درباره خلیفه اول آمده که گفته: ولیّت علیکم و لست بافضلکم…
حتی درباره خلیفه دوم نقل شده که یک بار خطبه‌ای خواند و گفت اگر من در میان شما انحرافی داشتم به من تذکر دهید که یک نفر بپا خاست و گفت اگر انحرافی انجام دهی تو را با شمشیر خودت از راه انحراف به راه راست برخواهم گرداند، پس عمر خداوند را سپاس کرد و گفت که خدا را شکر که در میان امت عمر کسانی هستند که با شمشیر عدل انحراف او را جلوگیری می‌کنند.
البته در دولت‌ها یک بخش‌های محرمانه‌ای هست که بر اساس مصالح ملی دولتها تا مدتی محرمانه می‌ماند و بعد از مدتی منتشر می‌شوند. این بخش‌ها از حوزه بحث خارج است ولی به طور کلی می‌بایست مردم و نمایندگان مردم از تصمیم‌گیری‌های حکومتی مطلّع باشند.

بحث دیگر نصیحت در حکومت اسلامی است که معنای آن طلب خیر است برای دیگران و قرآن انبیاء را ناصح دانسته است و این واژه خیلی تکرار شده است و حتی با عنوان النصیحة لائمة المسلمین در مجموعه روایات شیعی حدود ۳۵ بار تکرار شده است.
این گونه روایات در کتاب‌های کافی، تهذیب و … آمده است. از جمله اینکه سه چیز است که قلب بنده مسلم نسبت به آنها غشیّ ندارد و به خوبی آنها را انجام می‌دهد:
۱) اخلاص العمل لله؛
۲) والنصیحة لائمة المسلمین؛
۳) واللزوم لجماعة المسلمین.
این گونه روایات در کتاب کافی و بحار و امالی مفید آمده است. حتی این مسأله در کشور ما مورد بحث و اختلاف قرار گرفت و آن زمانی بود که برخی می‌خواستند از این باب ارشاداتی و راهنمایی‌هایی نسبت به حاکم داشته باشند که مورد انتقاد قرار گرفتند که نصیحت به معنای راهنمایی و ارشاد حاکم نیست بلکه به معنای خیر خواهی و طلب خیر برای حاکم می‌باشد پس به عنوان حق مردمی شناخته نمی‌شود. ولی نقد این مطلب این است که خیر خواهی مصادیق مختلفی دارد.

مثلاً قبل از عمل حاکم، خیر خواهی دعا کردن برای حاکم و اطاعت از حاکم است ولی بعد از عمل و اشتباه او، خیرخواهی تذکر دادن اشتباه به اوست و جالب این است که حضرت‌ علی‌(علیه السّلام) خیرخواهی را در خطبه ۱۳۴ نهج البلاغه قسیم اطاعت قرار داده نه مصداق آن و فرموده: وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَةِ وَ النَّصِیحَةُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَةُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَةُ حِینَ آمُرُکُمْ . در این فرازها، نصیحة قسیم اطاعت شمرده شده پس به معنای اطاعت نمی‌باشد و علماء در این باره بحث‌های خوبی دارند و مرحوم نائینی در این زمینه، تحقیقات فراوانی داشته است.
ایشان در این باره می‌نویسد:
استوار دانستن اساس مراقبه و محاسبه بر مسئولیت کامل گماشتن هیأت مسدود و رادعه و عادل نظارت از عقل و دانایان و خیرخواهان ملت، محاسبه و مسئولیت کامل در صورتی متحقق و حافظ محدودیت و مانع تبدیل ولایت به مالکیت تواند بود که قاطبه متصدیان که قوه اجرائیه‌اند در تحت نظارت و مسئول هیأت مرئوسان و آنان هم در تحت مراقبه و مسئول آحاد ملت باشند. 
ایشان اساس کار را تحت نظارت بودن مسئولان دانسته و اینکه مردم بتوانند نصیحت کنند.

در بیانات حضرت هم به‌دست می‌آید اولین حق دخالت در حکومت، بعد از اشراف از تصمیم سازی‌ها، نصیحت می‌باشد و نصیحت در جایی است که خلافی واقع می‌شود. حتی جالب این است که حضرت نصیحت را حق حاکم هم می‌داند و این چیزهایی است که دو وجهه دارد‌ـ حق و تکلیف‌‌ـ پس حاکم حق دارد که از مردم مطالبه نصیحت کند.
از این مرحله که بگذریم مرحله رسمی‌تر و مهم‌تر، امر به معروف و نهی از منکر یا اعتراض می‌باشد. در واژه امر به معروف و نهی از منکر یک نوع مولویت خاصی هست چرا که امر، درخواست بالا از پایین می‌باشد. از این نگاه اگر کسی گناه کرد یک نوع فرودستی پیدا کرده است و آمر به معروف و نهی از منکر در مرتبه بالاتری از او قرار می‌گیرد لذا حضرت امام خمینی (ره) می‌فرماید شخص آمر و ناهی می‌بایست جنبه آمریت در کلامش ظهور داشته باشد

.
در امر به معروف و نهی از منکر سه حوزه قابل تفکیک می‌باشد:
الف) امر به معروف و نهی از منکر ، وظیفه حکومت 
امر به معروف و نهی از منکر که وظیفه حکومت نسبت به مردم است و آیاتی که این وظیفه را بیان می‌کند عبارت است از: وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (نساء:۱۰۴) که گروهها و تشکیلات دولتی موظف به این کار می‌باشند. در گذشته در حکومت‌های اسلامی به این نهادها محتسب می‌گفتند و نهاد حسبه نام داشت، این قسمت مورد بحث ما نمی‌باشد.
ب) امر به معروف و نهی از منکر عمومی؛
عموم مؤمنین این وظیفه را نسبت به همدیگر دارند و همه مؤمنان باید آمر و ناهی باشند، این دسته آیات عبارتند از: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (ال عمران:۱۱۰) ؛ المؤمنون وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ (توبه:۷۱)
این آیات اطلاق دارند که مردم نسبت به هم این وظیفه را دارند و حتی امر به معروف و نهی از منکر مردم نسبت به حکومت و یا حکومت نسبت به مردم را می‌گیرد چون اطلاق دارند. ولی ما بیشتر جایی را مد نظر داریم که مردم نسبت به حکومت و حاکمان حق امر به معروف و نهی از منکر دارند.
ج) امر به معروف و نهی از منکر مردم از حاکمان 
در قرآن به صراحت این قسم ذکر نشده و تنها اطلاقات آیات مربوطه این قسم را می‌گیرد ولی در روایات زیادی می‌توان استفاده کرد که این قسم نیز مد نظر می‌باشد. مثلاً این روایت نهج البلاغه: لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ أَشْرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُم(نامه:۴۷)‏ 
دلالت بر مدعای ما دارد؛ چرا که تفریع ولایت اشرار بر ترک امر به معروف و نهی از منکر یک نوع ارتباطی را می‌رساند و تناسبی دارد، معلوم می‌شود که امر به معروف و نهی از منکر مربوط به حاکمان است نه اینکه اگر نسبت به همسایه‌ات این وظیفه را ترک کردی شرار امت مسلط می‌شوند.

پس امر به معروف و نهی از منکر وظیفه مردم نسبت به حکومت است ،گرچه حق آنها هم هست و یا تعبیر زیبایی است که حضرت می‌فرماید: ِ وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَا یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ . (حکمت ۳۷۴) 
حضرت بعد از ذکر انواع نهی از منکر می‌فرماید: اعمال برّ و جهاد در راه خدا در نزد امر به معروف و نهی از منکر مثل قطره آبی نسبت به یک دریای عمیق است و این وظیفه نه روزی آدم را کم می‌کند و نه جان آدم را. خب این کدام امر به معروف و نهی از منکری است که اگر انجام گرفت ممکن است انسان بترسد که جانش گرفته شود یا رزق و روزی‌اش کم شود؟ مشخص است که حکومت می‌تواند این کار را بکند و یا قدرتمندان و صاحبان قدرت و لذا حضرت امر به معروف و نهی از منکر را نسبت به اعمال نیک دیگر مثل دریا و قطره می‌داند. شاهد این برداشت فراز آخر حکمت است که می‌فرماید: « کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ » که می‌رساند منظور امر به معروف و نهی از منکر نسبت به صاحبان قدرت و حاکمان می‌باشد.
خلاصه مطلب اینکه اعتراض نسبت به رفتار حکومت حق و وظیفه مردم است که مرحله بعد از نصیحت می‌باشد و امام حسن‌(علیه السّلام) در این زمینه می‌فرماید: ان السیاسة هی رعایة حقوق الله و الاحیاء و الاموات… اما رعایه حقوق الاحیاء فیجب ان ترفعوا اصواتکم بالاعتراض علی ولی الامر اذا انحرف عن جادة الثواب (ر.ک: هاشم معروف الحسنی، کتاب الائمه). کسی که سرپرست جامعه اسلامی است و از جاده ثواب منحرف شد از حقوق افراد زنده این است که نسبت به او اعتراض کنند. ما معتقد هستیم که اعتراض به ائمه و معصومین جایی و وجهی ندارد ولی مردم نسبت به پیامبر این حالت را داشتند. مثلاً به پیامبر اعتراض شد که چرا اسامه فرمانده جیش باشد؟ 
حضرت فرمود: شما در گذشته به فرماندهی علی هم اعتراض کردید در حالی که هر دو لایق هستند. حضرت به مردم نفرمود چرا اعتراض می‌کنید بلکه جواب مردم را دادند. (ر.ک: سیره ابن هشام).
مالک اشتر با اینکه از اصحاب خالص حضرت علی بود ولی در مواردی به ایشان اعتراض می‌کردند. طبری می‌گوید مالک به حضرت عرض کرد: من قبلاً به شما عرض کردم که جریر را نفرستید چون احتمال خیانت دارد و من را می‌فرستادید بهتر بود ولی جریر گفت: اگر تو بودی تو را می‌کشتند ولی من خدعه کردم و زنده ماندم ولی مالک گفت اگر حضرت من را می‌فرستاد تو و اتباعت را به زندان می‌فرستادم تا فتنه بخوابد. این شیوه برخورد مالک به حضرت می‌رساند که ظاهراً این گونه حرکت‌ها پذیرفته شده بوده است. 
مورد دیگر اینکه حضرت علی به خاطر برخی خدمات نجاشی یمانی حدّی بر او اجراء نکرد و به حضرت اعتراض شد که ما ندیده بودیم امرای عادل، اهل معصیت و طاعت پیش آنها یکسان باشند. این اعتراض‌ها حتی در زمان معصوم هم وجود داشته است. 
مرحله سوم که قوی‌تر و شدید‌تر است عبارت است از انقلاب و ثوره. پس اگر بخواهیم حقوق مردم را در سیری منطقی و طبیعی بیان کنیم عبارت است از:
۱) حق مردم این است که حاکم را تعیین کنند؛

۲) در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت کنند؛
۳)حق مراقبت و اشراف و اطلاع بر حاکمان؛

۴) حق نصیحت

۵) حق امر به معروف و نهی از منکر از حاکمان

۶) انقلاب.

مرحله اخیر به معنای اعتراض عملی است نسبت به رویه خلاف اسلام حاکمان، یعنی اگر حاکمان با نصیحت، اعتراض و امر به معروف و نهی از منکر اصلاح نشدند، مردم این حق را دارند که با رفتار عملی سعی در اصلاح حاکمان کنند و اگر حاکمان اجازه این رفتار عملی را ندادند و ساختار عوض نشد می‌توانند با انقلاب ساختار را عوض کنند.

مواجهه حضرت علی، امیرالمؤمنین با معاویه در این قالب بود، چرا که معاویه استاندار حضرت بود که سر به شورش گذاشت و حضرت وقتی با لشگر شام برخورد کردند فرمودند: مَنْ رَأَى مُنْکَراً یُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْکَراً یُدْعَى إِلَیْهِ فَأَنْکَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِی‏ءَ وَ مَنْ أَنْکَرَ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْکَرَهُ بِسَیْفِهِ لِتَکُونَ حُجَّةُ اللَّهِ الْعُلْیَا وَ کَلِمَةُ الظَّالِمِینَ السُّفْلَى فَذَلِکَ الَّذِی أَصَابَ سَبِیلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِیقِ وَ نَوَّرَ فِی قَلْبِهِ الْیَقِینُ

حضرت می‌فرمایند سه مرحله داریم: یک سری هستند که حتی در دل مخالف ظلم نمی‌باشند، اگر کسی در دل مخالف بود از آن ظلم مصون می‌ماند. یک سری با زبان مخالفت هستند پس اینها افضل هستند ولی کسانی که با عمل مخالف هستند اینها به حق واصل می‌شوند. 
شاید آیه: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏ حَتَّى تَفی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ (حجرات:۹)

نسبت به حکومت است یا همه حکومت و یا بخشی از حکومت و اعتراض امام حسین به یزید، یکی از حقوق و وظایف مردم بود که در این عرصه صورت گرفت. 
رعایت این مراحل چه در حکومت دینی و چه غیر دینی، زمینه بقاء و ثبات و عدالت حکومت‌ها را فراهم می‌کند.

منبع : راه بهشت

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 7 =
*****