-سال 1345 در روستای چاهمحمد شهرستان دلگان -استان سیستان و بلوچستان- به دنیا آمد. قبل از دبستان، قرآن را نزد مادربزرگش آموخت و پس از دروان ابتدایی و راهنمایی، راهی حوزهی علمیه شد. بعد از مدتی به قم رفت و سال 1364 در این شهر ازدواج کرد که حاصلش یک دختر به نام فاطمه بود.
با وجود سن کم اما روح بلند و آرزوهای بزرگی داشت. او معتقد بود «باید بجنگیم تا رفع فتنه بشود و برای دین خدا بجنگیم تا قرآن بماند و ریشه و درخت اسلام باقی بماند و با قطره خون شهدا آبیاری شود و ثمره بدهد و از ثمره درخت اسلام برای گسترش دین اسلام در تمام جهان استفاده بشود.»[1]
همین روحیهی بلند سبب شد تا مشغلهی درسی و داشتن زن و بچه سبب نشود «حجةالاسلام رحمتالله بامری» تکلیفش در دوران دفاع مقدس را از یاد ببرد و به همین خاطر، چندین بار به جبهه رفت و سرانجام در آذر 1366 در منطقهی عملیاتی غرب به شهادت رسید.
شهید بامری، زندگی سختی در یک خانوادهای محروم داشت و خودش گفته بود: «پدر و مادر بنده در روستای خودم هستند و هنوز هم در کپر که از چوب درخت خرما درست میشود، زندگی میکنند»[2] اما با این حال، وقتی اسلام و ایران را درخطر دید، احساس مسئولیت کرد و به دفاع برخاست و در این راه از جان خویش هم گذشت.
کاش برخی مرفهان طلبکار و پرتوقع -که متاسفانه امروز در برخی پستهای کلیدی مملکت حضور دارند- به امثال روحانی شهید رحمتالله بامری به چشم یک الگو نگاه کنند و بهجای مطامع حقیر دنیوی، کمی هم به فکر ادای وظیفهی خود در برابر این ملت و مملکت باشند.
پینوشت:
[1] وصیت نامه روحانی شهید رحمت الله بامری به دستخط خود شهید
[2] همان