شیعه را متهم به نفاق میکنند، چون معتقد به تقیه است، در حالیکه قرآن، عقل و سنتِ صحابه، تقیه را برای حفظ جان و ناموس انسان جایز میداند. حذیفه یکی از اصحاب کبار پیامبر (ص)، برای حفظ جانش نزد عثمان، سخنی را که قبلا گفته بود انکار کرد، و دراین باره گفت: «دینم را با فروختن بعضی از آن، حفظ میکنم.»
یکی از تهمتهایی که وهابیان به شیعه نسبت میدهند، اینکه شیعه منافق است، زیرا تقیه میکند. شیعه به ظاهر چیزی میگوید، در حالیکه در باطن به آن معتقد نیست. این در حالی است که شیعه در طول تاریخ ثابت کرده است، در پیروی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و اهل بیت اطهار (علیهم السلام) استوارترین مذهب بوده است، و بهرغم فشارها و سختیهایی که حاکمان سنی بر این مذهب روا داشتهاند، ایستادگی کرده است؛ اما گاهی چون قدرت کافی برای دفاع از جان و مال و آبرویش نداشته است، مذهب واقعیش را از دیگران پنهان داشته است، تا جانش حفظ شود و این یک اصل قرآنی است. قرآن میفرماید: و مرد مؤمنى از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مىداشت، گفت: «آيا مىخواهيد مردى را بكشيد، بهخاطر اينكه مىگويد: پروردگار من «اللَّه» است، در حالىكه دلايل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟!»[غافر/28] در این آیه «یکتم ایمانه» صراحت در مسأله تقيه دارد، و خداوند کار مؤمن آل فرعون را تأیید میکند، زیرا مومن آل فرعون، با کتمان عقیدهاش به طرفداری از حضرت موسی برخاست.[1] افزون بر قرآن، روایات و روش صحابه نیز همین بوده است.
سرخسی در مبسوط به نقل از نزال بن سیده میگوید: روزی حذیفه (یکی از اصحاب بزرگ پیامبر) در نزد عثمان، قسم دروغ گفت، و سخنی را که قبلا گفته بود، انکار کرد. پس از او پرسیدیم که چرا سخنی را که گفته بودی، انکار کردی؟ پاسخ داد: «إنِّي أَشْتَرِي دِينِي بَعْضَهُ بِبَعْضٍ مَخَافَةَ أَنْ يَذْهَبَ كُلُّه.[2] من دینم را، با انکار بعضی از آن حفظ کردم.»
ابن ابیشیبه نیز این روایت را اینگونه نقل کرده است: «روزی ابن مسعود و حذیفه بر عثمان وارد شدند. عثمان به حذیفه گفت: به من خبر رسیده است که تو چنین و چنان گفتی! حذیفه گفت: نه به خدا قسم. من چنین چیزی نگفتم. عبدالله بن مسعود میگوید: وقتی از نزد عثمان خارج شدیم، به او گفتم: چرا چیزی را که گفته بودی انکار کردی!؟ حذیفه گفت: دینم را، با فروختن بعضی از آن حفظ کردم.»[3]
پینوشت:
[1]. تقیه و فلسفه آن.
[2]. سرخسي، محمّد بن أحمد (م 484)، المبسوط، دار المعرفة، بيروت، 1414 هـ.ق، ج30، ص214.
[3]. ابن أبي شيبه، المصنّف في الأحاديث والآثار، ج6، ص474، ح33050.