یکی از اوصاف خداوند متعال خیرخواهی و دوست داشتن بندگان خود و قرار دادن آنها در مسیر رشد و سعادت انسان است.
شبهه: وقتی اتفاقی برای یک مومن میافتد آن را به خدا نسبت میدهد که ما حکمت آن را نمیدانیم، اگر اهداف خدا آنقدر رمزآلود است که هدفش را نمیتوان فهمید، از کجا میتوان فهمید که خدا خیرخواه محض است.
پاسخ: بدون شک یکی از اوصاف خداوند متعال خیرخواهی و دوست داشتن بندگان خود و قرار دادن آنها در مسیر رشد و سعادت انسان است. این یک قاعده اصلی است که عقل سلیم آن را اثبات میکند؛ عقل میگوید خداوند متعال جامع جمیع کمالات است، یعنی هر صفت خوب و کمالی که انسان دارد و به ذهن انسان میرسد را خدا باید داشته باشد، چرا که در غیر اینصورت ناقص و فاقد کمال بوده، و این نقص با واجب الوجود بودن و بینیازی او سازگاری ندارد؛ یکی از صفات کمال نیز خیرخواه بودن و هدایت کردن است، پس خداوند متعال هم باید این صفت خوب را داشته باشد و خیرخواه باشد.
از طرفی ما خداوند متعال را خیرخواه مینامیم، چون خیرخواه نبودن و گمراه کردن بندگان و اذیت کردن آنان، بدون هیچ دلیلی قبیح است و خداوند متعال مبرای از انجام عمل قبیح است. بنابراین به دو دلیل خدا باید خیرخواه باشد: یکی اینکه خیرخواهی صفت کمال است و خدا همه صفات کمالی را داراست و دیگری اینکه مخالف خیرخواهی، بدخواهی و گمراهی و اذیت کردن است که قبیح بوده و از خدا صادر نمیشود.
برای روشن شدن مطلب بهتر است پدر و مادر را در نظر گرفت، کدام پدر یا مادری است که حاضر است فرزند خود را عمدا اذیت کنند و در جهت نابودی و اذیت شدن او کاری انجام دهند؟ حال ممکن است در تشخیص منافع او اشتباه کند، اما بدون شک همیشه خیر و صلاح فرزند خود را میخواهند، چون او را دوست دارند و از گوشت و پوست و استخوان خود میدانند.
خداوند متعال نیز انسان را آفریده و دوست دارد، لذا همیشه خیرخواه او خواهد بود و هرگز دوست ندارد انسان گمراه شده و مسیر شیطان را پیموده و به عذاب الهی مبتلا شود، لذا پیامبران خود را فرستاد تا انسان را برحذر بدارند، کتاب آسمانی فرستاد تا انسان را هدایت کند، چرا که باید این هدایت و رشد و تعالی انسان در سایه اختیار حاصل شود.
بنابراین هر اتفاقی که برای انسان بیافتد، انسان مومن آن را با دیده مثبت مینگرد و میگوید چون از جانب خداوند متعال است و من حکمت آن را نمیدانم، خیر است؛ چراکه میداند جز خیر از او صادر نمیشود. اینکه ما حکمت کارهای خدا را نمیدانیم، به خاطر رمزآلود بودن کارهای او نیست، بلکه به خاطر این است که علتهای زیادی برای آن کار وجود دارد که ما نمیدانیم کدام یک از آنها علت این کار است، به همین خاطر میگوییم علت آن را نمیدانیم.
در اینجا تمثیل زیبایی وجود دارد که از نظر میگذرانیم: نوشتهاند روزی گنجشکی بر روی درختی با زحمت فراوان لانهای ساخت و در آن تخم گذاشت و تخمهای او جوجه شد، ناگهان باید تندی وزید و لانه خراب شد و بچههای او روی زمین افتادند و گنجشک مادر با عصبانیت زبان به اعتراض گشود و به خداوند متعال عرضه داشت: خدا یا من با زحمت این لانه را ساختم، اما تو با یک تند بادی به راحتی آن را خراب کرد؟! به همین خاطر بسیار ناراحت بود، ناگهان فرشتهای آمد و در گوش او گفت: مار خطرناکی در حال بالا آمدن از درخت بود و میخواست بچههای تو را بخورد، خداوند با خراب کردن لانه تو، بچههای تو را از خورده شدن نجات داد. آنجا بود که گنجشک به عظمت خدا و خیرخواهی او پی برد.
این داستان، تمثیلی از حکمت و خیرخواهی اوست، چون هزاران حکمت به ذهن ما میرسد و ما نمیدانیم کدام حکمت مد نظر خداوند متعال بوده، میگوییم حتما حکمتی داشته است، نه اینکه علت کارهای خداوند متعال رمزآلود باشد و اگر هم بیان شود، کسی متوجه نشود.
به طور مثال انسان از خانه خارج شده و در بین راه تصادف کرده و پایش میشکند، با دید اولیه این بلای عظیمی است، ولی اگر پایش نمیشکست و جلوتر میرفت، تصادف بدتری در انتظار او بود و او جان خود را از دست میداد، آیا این شکسته شدن پا به نفع او نیست؟ یا فرض کنید ماشین خراب شده و مقداری هزینه در بر داشته باشد، آیا این خرابی ماشین به نفع او نیست؟ مثالهای بسیار زیادی از این موارد میتواند بیان کرد که قطعا بدون علت نیست و ممکن است ما علت آنها را ندانیم.
بر همین اساس است که یک انسان مومن همیشه با خود میگوید «ان شاءالله که خیر است» و این حادثه، مانع حادثه بدتر و بزرگتری شده است که ما از آن اطلاع نداریم. انسان اگر امور خود در دنیا و آخرت را به خدای خویش که عالم به خفیات و تمام اسرار عالم و گذشته و آینده است، واگذار کند، خدا بهترینها را برای او رقم خواهد زد و او را از شر بلاهای عظیم نجات خواهد داد.
خداوند متعال در قرآن کریم از این مساله یاد کرده و میفرماید: «عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ [بقره/216] چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است؛ و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آن که شرّ شما در آن است. و خدا مىداند، و شما نمىدانید».
حتی گاهی ممکن است خیر انسان در مرگ باشد، چون اگر زنده بماند عاقبت به شر شده و دچار بسیاری از گناهان کبیره شده و آخرت خود را تباه میسازد، لذا ممکن است خداوند متعال از باب خیرخواهی و اینکه او دچار عذاب جهنم نشود، عمر او را تمام کند تا با همین حال و همین عقیده وارد برزخ و آخرت شده و نجات یابد. لذا مردن به صلاح اوست.
بنابراین اصل اولیه این است که خداوند متعال خیرخواه من است و من را دوست دارد، و لو اینکه من حکمت کارهای خدا را درک نکنم، اما چون به او اعتماد کامل دارم، کارهای خودم را به او واگذار میکنم، این مساله از باب رمزآلود بودن کارهای خدا نیست، بلکه از باب جهل من به آینده و اموری است که برای من خیر است.
شبهه: وقتی اتفاقی برای یک مومن میافتد آن را به خدا نسبت میدهد که ما حکمت آن را نمیدانیم، اگر اهداف خدا آنقدر رمزآلود است که هدفش را نمیتوان فهمید، از کجا میتوان فهمید که خدا خیرخواه محض است.
پاسخ: خداوند متعال جامع جمیع کمالات است، یعنی هر صفت خوب و کمالی که انسان دارد و به ذهن انسان میرسد را خدا باید داشته باشد، چرا که در غیر اینصورت ناقص و فاقد کمال بوده، و این نقص با واجب الوجود بودن و بینیازی او سازگاری ندارد؛ یکی از صفات کمال نیز خیرخواه بودن و هدایت کردن است، پس خداوند متعال هم باید این صفت خوب را داشته باشد و خیرخواه باشد.