سیره مبارزه امام صادق(ع) با عباسیان

11:52 - 1399/03/26

امام صادق(علیه‌السلام) در طول حیات خویش تمام خدعه‌های عباسیان را خنثی کرده و حقانیت خویش را به دیگران معرفی کردند.

امام صادق(ع)

بنی العباس مشهورترین سلسله خلافت اسلامی است که حدود پنج قرن بر جامعه اسلامی حکومت کردند، و در این مسیر جنایات زیادی انجام دادند. این طائفه که با شعار طرفداری از خاندان پیامبر و سوار بر موج بی عدالتی بنی امیه و نارضایتی مردم توانسته بودند خلافت را از چنگ بنی امیه خارج کنند، در مسیر راه خویش تلاش نمود که هر مانعی را از بین ببرد.

یکی از بزرگترین موانع و چالش‌های حکومت بنی العباس موضوع شیعیان و پیروان ائمه اطهار(علیهم‌السلام) بود به گونه‌ای که عباسیان در طول حکومت خویش با ترفندها و مکرهای مختلف تلاش نمودند که به گونه‌ای در مقابل این جریان ایستادگی کنند، در این میان برخورد امام صادق(علیه‌السلام) به عنوان اولین پیشوای شیعیان در زمان تشکیل حکومت عباسیان از اهمیت بیشتری برخوردار بود، از این‌رو در ادامه تلاش می‌کنیم به تحلیل رفتار بنی العباس در مقابل امام صادق(علیه‌السلام) بپردازیم، و اینکه این امام همام با چه شیوه‌ای در مقابل این حکومت ظالم ایستاده است.

بنی العباس با شعار« الرضا من آل محمد» مردم را گرد خویش جمع کردند و بر علیه بنی‌امیه قیام کردند از این‌رو در اولین گام تلاش نمودند، مشهورترین فرد و نزدیک‌ترین فرد به رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به مردم معرفی کنند و از جایگاه وی استفاده ابزاری کرده و بعد از رسیدن به مقاصد خویش وی را به کنار نهند، از این رو ابوسلمه خلّال نامه‌ای به امام صادق(علیه‌السلام) و دو تن از علویان نوشته و از ایشان درخواست می‌کند که خلافت مسلمین را قبول نمایند تا از مردم براى آنها بیعت بگیرد، امام صادق(علیه‌السلام) که به اهداف این حرکت آگاهی داشته در پاسخ وی این گونه می‌نویسد:«نه تو از داعيان(شیعه) من هستی و نه زمان، زمان من است.»[1]

بعد از آنکه عباسیان نتوانستند از جایگاه و محبوبیت امام صادق(علیه‌السلام) در مسیر اهداف خویش بهره ببرند تلاش نمودند که به نحوی آن حضرت را منصوب به خویش کرده و از این‌طریق شیعیان و پیروان آن حضرت را ساکت کنند، زیرا که بنی‌العباس به خوبی می‌دانست که شیعیان خلافت را حق امام خویش می‌دانستند که توسط ایشان غصب شده است. از این‌رو منصور عباسی، از امام صادق(علیه‌السلام) درخواست می‌کند که به دربار رفت و آمد داشته باشد ولی آن حضرت جز در مواردی که مجبور بود از این کار سر باز می‌زند و زمانی که مورد اعتراض منصور قرار گرفت  که چرا مانند ديگران به ديدار او نمی‌رود؟ این گونه فرمودند: «ما كاری نكرده‌ايم كه به جهت آن از تو بترسيم؛ و از امر آخرت پيش تو چيزی نيست كه به آن اميدوار باشيم؛ و اين مقام تو در واقع نعمتی نيست كه آن را به تو تبريك بگوييم و تو آن را مصيبتی برای خود نمی‌دانی كه تو را دلداری بدهيم، پس پيش تو چكار داريم؟»[2] امام با این سخنان خویش نارضایتی‌اش را نسبت به حکومت بیان کرد به گونه‌ای که هر گونه انتساب به این حکومت را نفی کرده و آن را ظالمانه معرفی کردند.

بنی العباس بعد از شکست در این پروژه خویش تلاش نمود، جایگاه و مقام آن حضرت را نزد پیروانشان دچار خدشه کرده و مقام ایشان را تنزل دهند،به گونه‌ای که یک بار منصور عباسی حدود 70 ساحر را از منطقه بابل فراخواند تا از راه سحر حیوانى راتصویر و تصور کنند. سپس امام صادق(علیه‌السلام) را دعوت کرد تا او رامسخره و رسوا کند اما امام صادق(علیه‌السلام) تمام سحرها را باطل‏ ساخت.[3] و یا بار دیگر منصور، ابوحنیفه، فقیه معروف اهل سنت را دعوت‏ کرد و از او خواست تا سؤال‏‌هاى مشکلى را از امام صادق(علیه‌السلام) بپرسد  ابوحنیفه 40 مسئله مشکل طرح کرده بود، اما در لحظه نخست‏ رویارویى با امام صادق(علیه‌السلام) از هیبت امام برخود لرزید. منصور به‏ امام گفت: اى ابوعبدالله! این مرد ابوحنیفه است. امام گفت: اوگهگاه نزد ما مى‏‌آید. (بدین گونه منصور و ابوحنیفه رسوا شدند.)منصور به ابوحینفه دستور داد تا سوالات را از امام بپرسد. امام‏ به یکایک آن سؤال‏ها این گونه جواب مى‌‏داد:شما (اهل سنت عراق) چنین مى‏‌گویید: اهل مدینه (اهل سنت‏ حجاز)چنین مى‏‌گویند: و ما چنین مى‌‏گوییم. آن حضرت در پایان به‏ ابوحنیفه مى‏‌فرمود: آیا از ما نشنیده‏‌اى که داناترین مردم کسى‏ است که داناترین فرد به اختلاف باشد. [4]

امام صادق(علیه‌السلام) در طول حیات خوش بارهای مشروعیت حکومت عباسی را زیر سوال برده و آن را به چالش کشیدن، و به پیروان خویش را از خدمت و رجوع به حکومت عباسی نهی می‌کردند و به ایشان می‌فرمودند: «بر تو باد كه از همنشيني پادشاهان دوري كني»[5]؛ «هر كس داوري در امور خود اعم؛ از حق يا باطل را به آنان ـ حاكم يا قضات منصوب وي ـ واگذار كند، او طغيانگري را به داوري پذيرفته است.»[6]

در نهایت، ترس از امام صادق(علیه‌السلام) سبب شد که منصور دوانقی دستور دهد که آن حضرت را با سم به شهادت برسانند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی‌نوشت
[1]. ينابيع المودة، سليمان بن ابراهيم قندوزى‏، اسوه‏،قم ،ج‏3،ص:162
[2]. بحار الأنوار،علامه مجلسی، دار إحياء التراث العربي‏، بيروت‏، ج‏47، ص: 184
[3]. دلائل الإمامة، محمد بن جرير بن رستم طبرى آملى صغير، بعثت‏،قم ‏ ص: 299.
[4]. تهذيب الكمال في أسماء الرجال، يوسف بن عبد الرحمن بن يوسف، المزي ، مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: الأولى، 1400 – 1980، ج 5، ص‏79.
[5]. بحار الأنوار، ج‏72، ص: 367.
[6]. الكافي،ثقه‌السلام کلینی، دار الكتب الإسلامية، ج‏1، ص: 67
 

 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 16 =
*****