-میداندار ماجرای کربلا در مصاف حق و باطل، اهداف و خواستههایی بود که هر کدام از لشکریان برای تحققش به میدان آمده بودند.
خداوند با فطرت پاکی که در نهاد انسان قرار داده است، قدرت تشخیص خوبی و بدی را به او عطا کرده است و بر مبنای آن مسیر فلاح و رستگاری و همچنین هلاکت و گمراهی را تعیین نموده است. خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم میفرماید: «وَنـَفْسٍ وَما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَقَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها؛ سوگند به نَفْس و آنكس كه آن را درست كرد، سپس پليدكارى و پرهيزگارىاش را به آن الهام كرد، كه هركس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد و هـر كه آلودهاش ساخت، قطعاً ناکام گردید.» اما سوالی که در اینجا مطرح است این است که با وجود فهم این مطلب که خوبی از بدی جدا شده و مشخص است چرا باز بسیاری به سراغ بدیها میروند؟ با نگاه به ماجرای کربلا و شهادت امام حسین (علیه السلام) میتوان یک جواب کامل به این سوال داد.
با وجود اینکه نقلهای تاریخی از 18هزار بیعت کننده با مسلم بن عقیل[2] خبر میدهند و در همان ایام در چند نوبت نامههای زیادی به سوی امام حسین (علیه السلام) ارسال شد[3] که همگی گواه بر درستی، پاکی و برحق بودن امام حسین (علیه السلام) داشتند، اما باز از این تعداد کثیر، جز اندک افراد انگشت شماری از کوفه کسی به سپاه سید الشهداء ملحق نشد. به راستی چرا افرادی که خود را شیعه و پیرو امام میدانستند اینچنین رفتاری را با او انجام دادند؟ پاسخ را باید در سخن حضرت سید الشهداء (علیه السلام) جست آنجا که بیان میفرمایند: « لِيَرْغَبَ اَلْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اَللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لاَ أَرَى اَلْمَوْتَ إِلاَّ اَلْحَيَاةَ وَ لاَ اَلْحَيَاةَ مَعَ اَلظَّالِمِينَ إِلاَّ بَرَماً إِنَّ اَلنَّاسَ عَبِيدُ اَلدُّنْيَا وَ اَلدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّيَّانُونَ؛[4] بايد مؤمن دل به ديدار پروردگار خود ببندد در حالى كه طالب حق است. من مرگ را جز حيات و زندگى نمىبينم و زنده ماندن با ستمگران را جز بدبختى نمیبینم. مردم بنده دنيايند و دين بر سر زبانهاى آنها آويزان است آن را مىچرخانند بر محور زندگى خود، وقتى به وسيله بلا آزمايش شدند دينداران كم خواهند بود.»
هدفی که انسان در زندگی بر میگزیند جهت او را نسبت به حق و باطل مشخص مینماید. اگر هدف انسان از فعالیتهایش که میتواند فعالیتهای دینی باشد، هدفی دنیایی باشد، در بزنگاههای دفاع از دین، با مشکل مواجه خواهد شد و این دقیقاً همان سخنی است که در کلام نورانی حضرت سید الشهداء (علیه السلام) قبل از ورود به کربلا و در مسیر کوفه بیان فرمودهاند که هدف کوفیان از احاطه دین و دنبالهروی آن فقط دنیا و معاش در آن است بنابراین در بزنگاهها کم میآورند. ایشان در فراز قبلی به زیبایی هدفگذاری اصلی را بیان میکنند که با وجود آن هدف است که در سختترین شرایط انسان میتواند ثابت قدم بماند. هدف اصلی زندگی در دنیا از نگاه امام حسین (علیه السلام)، رسیدن به لقاء الله و کسب رضایت اوست. با وجود این هدف مسیرهای پیشروی انسان روشن خواهد شد و انسان با دلی راحتتر گام خواهد برداشت. تفاوت یاران عاشورایی سید الشهداء (علیه السلام) با کوفیانی که به صف ایشان نپیوستند و حتی به صف قاتلان این امام بزرگوار اضافه شدند، در شناخت حق از باطل نبود بلکه در هدفی بود که آن دل در گرو تحققش داشتند. هدف آنها دنیا بود و اگر این دنیاخواهی در کنار امام حسین (علیه السلام) برایشان محقق میشد که برایشان نعم المطلوب بود اما اگر صحنه به نحوی رقم میخورد که با امام حسین (علیه السلام) بودن، آنها را از دنیایشان جدا میکرد حتماً دنیا را بر همراهی حضرت اباعبدالله (علیه السلام) ترجیح میدادند.
و این در حالی است که وقتی فرماندار مدینه خواستند از امام حسین (علیه السلام) برای یزید بیعت بگیرند امام در پاسخ به او فرمودند: « إِنَّا اَهْلُ بَيْتِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اَللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ اَلْخَمْرِ قَاتِلُ اَلنَّفْسِ اَلْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لاَ يُبَايِعُ مِثْلَهُ؛[5] ما اهل بیت نبوّت و معدن رسالت هستیم و خانه ما جایگاه رفت و آمد فرشتگان است، خدا به ما افتتاح و اختتام فرمود، و یزید مردى فاسق و شارب الخمر، و قاتل و خونریز جانهاى محرّمه است و شخصى چون من با چون اویى بیعت نکند.»
بیعت نکردن امام حسین (علیه السلام) با یزید که فردی فاسق بود گام مهمی در جهت تحقق آن هدف والا به شما میرفت اما در سمت مقابل کسی که دنیا را هدف خود قرار داده است حتی اگر تضمینهای دقیق و کاملی در این باره به او داده شود، باز هم نمیتواند در برنامهریزی خود خلاف آن هدف را دنبال نماید. بهترین نمونه در این باره عمر سعد است که امام حسین (علیه السلام) در آخرین دیدار خود با او در شب تاسوعا به عمر سعد نهیب زد و فرمود: « وَیْلَکَ یَابْنَ سَعْد أَما تَتَّقِی اللّهَ الَّذِی إِلَیْهِ مَعادُکَ؟ أَتُقاتِلُنِی وَ أَنَا ابْنُ مَنْ عَلِمْتَ؟ ذَرْ هؤُلاءِ الْقَوْمَ وَ کُنْ مَعی، فَإِنَّهُ أَقْرَبُ لَکَ إِلَى اللّهِ تَعالى؛[6] واى بر تو، اى پسر سعد، آیا از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، هراس ندارى؟ آیا با من مىجنگى در حالى که مىدانى من پسر چه کسى هستم؟ این گروه را رها کن و با ما باش که این موجب نزدیکى تو به خداست.»
به عنوان جملهی نهایی باید گفت که میداندار ماجرای کربلا در مصاف حق و باطل، اهداف و خواستههایی بود که هر کدام از لشکریان برای تحققش به میدان آمده بودند.
__________________________
1.آیات 7-11 سوره شمس.
2.الطبقات الکبری محمد ابن سعد، ج۱۰، ص458و459، انتشارات دارالکتب العلمیه ، بیروت، ۱۴۱۸ه ق.
3.الإمامه و السیاسه ، ابن قتیبه دینوری، ص۲۲۹، انتشارات دارالأضواء، بیروت، ۱۴۱۰ه ق.
4.بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، ج75، ص116، انتشارات دار احیاء التراث العربی، بیروت.
5.همان، ج44، ص324.
6.همان، ج 44، ص 388-389
امام حسین (علیه السلام) به ما نشان داد که هدف زندگی باید متعالی باشد تا در مرحلهی بعد برای رسیدن به آن نیز برنامهریزی کرد و تک تک اقدامات زندگی را بر اساس آن سنجید و برگزید. وقتی هدف از زندگی، کسب رضایت الهی باشد، در پس آن اقداماتی نیز صورت خواهد پذیرفت که خدا از انجام آن خوشنود باشد.