اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل

13:07 - 1399/08/28

- شهادت حضرت مسلم ابن عقیل,شعر حضرت مسلم بن عقیل,شهادت حضرت مسلم بن عقیل,ذکر مصیبت مسلم بن عقیل,متن نوحه مسلم بن عقیل,شعر ورود مسلم به کوفه,متن روضه مسلم بن عقیل,دوبیتی حضرت مسلم,دانلود نوحه های مسلم بن عقیل

حضرت مسلم بن عقیل

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

در کوچه گرفتند اگر دور و برش را

چیدند اگر زخم ترین بال و پرش را

این ارث علی دوست ترین های قبیله ست

جا داشت در این شهر ببیند اثرش را

محراب همین پیر زن کوفه چه خوب است

تا اینکه به پایان برساند سحرش را

این بار به جای گره یِ سبز نگاهش

می بست سر نافله بار سفرش را

این کوفه نشینان که گهی بام نشینند

با سنگ شکستند سر رهگذرش را

دلواپس امروز غریبی خودش نیست

انداخته بر جاده ی فردا نظرش را

مشغول زیارت شده آهسته بنالید

این مرد که بر دست گرفته ست سرش را

شاعر:
علی اكبر لطیفیان

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

سوی کوفه میا که پیچیده

بوی غربت میان هر کوچه

باز تکرار بی وفائی هاست

باز دستان بسته در کوچه
 

حسّ دلتنگی قفس دارد

آسمان کوچ کرده از این شهر

عشق و احساس و عزت و غیرت

هم زمان کوچ کرده از این شهر
 

این قبیله چقدر بی دردند

بی حیائی ست خصلت کوفه

مشک‌ها طعم تشنگی دارد

و سراب است بیعت کوفه
 

غربت زائر غریبی را

به نظاره نشسته اند آقا

نیزه نیزه در انتظار تواند

همه پیمان شکسته اند آقا

شاعر:
یوسف رحیمی

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

شك و تردیدشان یقینی بود

آسمانهایشان زمینی بود

همه دنبال وعدۀ گندم

شهر مشغول خوشه چینی بود

كوچه ها خالی از وفای به تو !

خانه ها گرم شب نشینی بود

خودشان را نشان نمی دادند

پشت هر سایه ای كمینی بود

دست غفلت همیشه در دستِ

زندگی های اینچنینی بود

همه فتوا به خویش می دادند

هر كسی مجتهد به دینی بود

نامه ام را نوشته ام اما كاش

یك نفر مرد، یك امینی بود...

صبح تا شب تو را دعا كردم

تا نیایی خدا خدا كردم

خوب در حق تو وفا كردند!

كه مرا اینچنین رها كردند

شب شد و مثل یك غریبه مرا

از سر خویش زود وا كردند

و نخوانده؛ نماز مغرب را

در نماز عشا قضا كردند

پشت دیوار مسجد كوفه

پشت ابلیس اقتدا كردند

آه؛ مولا تو دیده ای حتماً

با من آن شب چگونه تا كردند

درِ هر خانه ای كه رفتم آه

درِ غربت به روم وا كردند

دست من آب هم نمی دادند

كوفه را مثل كربلا كردند

خواب دیدم كه در منای توأم

اولین ذبح كربلای توأم

شاعر:
رحمان نوازنی

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

‌ قهرمان‌ عشق‌ در چاه‌ بلا افتاده‌ است

‌ كار مسلم‌ وای‌ دست‌ اشقیا افتاده‌ است‌

اشك‌ جاری‌ بر رخش‌ شرح‌ غمی‌ پنهان‌ دهد

گوشۀ‌ غربت‌ به‌ یاد كربلا افتاده‌ است‌

باغ‌ شد مرداب‌ و گل ها نیزه‌ و شمشیر شد

 قاصد كرب‌ و بلایی‌ از نوا افتاده‌ است‌

سر، سر پیمان‌ گذارش‌ روی‌ دار افتاده‌ است

‌ دل‌ سر و كارش‌ به‌ خلقی‌ بی‌ وفا افتاده‌ است‌

آه‌ گلچینان‌ كه‌ از هر بام‌ با سنگش‌ زنند

 این‌ گل‌ طوباست‌ از شاخه‌ جدا افتاده‌ است‌

دست‌ مهمان‌ بستن‌ و با كام‌ عطشان‌ كشتنش

‌ از كجا در كوفه‌ این‌ رسم‌ خطا افتاده‌ است‌

نامه‌های‌ دعوت‌ كوفه‌ بجز نیرنگ‌ نیست‌

بد مرامی‌، بد دلی‌ در كوفه‌ جا افتاده‌ است‌

كار دل هاشان‌ به‌ نیرنگ‌ و نفاق افتاده‌ است

‌ كار لب هاشان‌ به‌ لعن‌ و ناسزا افتاده‌ است‌

چشم‌هاشان‌ خائن‌ و آئینۀ‌ ناپاكی‌ است‌

 وای‌ از چشمی‌ كه‌ از شرم‌ و حیا افتاده‌ است‌

بگذر از كوفه‌ نبینی‌ تا به‌ روی‌ غنچه‌ها

رد پا از پنجۀ‌ نا آشنا افتاده‌ است‌

شاعر:
سیدمحمد میرهاشمی

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

پیشانی او وقف سنگ کوچه ها بود

اوّل ذبیح مقتل کرب و بلا بود

از پشت بام کوفیان بی مروّت

تنها نصیبش آتش و سنگ جفا بود

خون از لبش می ریخت روی خاک کوچه

دستان او حاکی ز درد مرتضی بود

یک تن حریف گلّه ای نامرد کوفه

امّا دلش با کاروان کربلا بود

با نائب خاص امام عصر یارب

رفتار بدتر از یهود آیا روا بود؟

از درب خانه تا به بالای مناره

همواره گریان قتیل نینوا بود

شک در مسلمانی او کردند مردم

آنکه شبیه شاه عطشان سر جدا بود

این لکّه ی ننگی است تا روز قیامت

بر هرکه بیعت کرد و آخر بی وفا بود

شاعر:
روح الله عیوضی

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

در کوچه ها پیچید بوی آشنایش

بوی غریبی نگاه رد پایش

در کوچه ای که جبرئیل عرش پیما

می آمد از آنجا صدای بالهایش

وقتی اذان می داد در محراب کوفه

بوی ولایت پخش می شد با صدایش

در پیشواز غربت خود اشک می ریخت

از آسمان چشم های با خدایش

در مغرب این کوچه های ناهماهنگ

دیگر نمی بیند کسی را تا عشایش

بر خاک پای محمل فردای زینب

عرض ارادت می کند دست عبایش

پس کوچه های سنگریز متصل را

می رفت با دلواپسی تا انتهایش

دارالاماره بهترین جای تماشاست

به به، به حُسن انتخاب چشم هایش

تا که نماز شرعی خود را بخواند

باید بگردانند سمت کربلایش

شاعر:
علی اکبر لطیفیان

اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(علیه السلام)

پایش امضا زدند خیلی زود

نامه را تا زدند خیلی زود

نامه را تا نکرده در واقع

کوفیان جا زدند خیلی زود

آستین های قتل مهمان را

ظهر بالا زدند خیلی زود

دیر نارو به فکرشان آمد

دیر... اما زدند خیلی زود

اول عازم شدند خیلی زود

بعد نادم شدند خیلی زود

باغ داران کوفه هم آن شب

سکّه لازم شدند خیلی زود

مثل قاضی شُریح مثل شمر

همه عالِم شدند خیلی زود

همه ی دارها خریدارِ

سرِ مسلم شدند خیلی زود

پس پریشان شدند خیلی زود

بس پشیمان شدند خیلی زود

پیش هفتاد و دو نفر کافر

ها...مسلمان شدند خیلی زود

شاعر:
مهدی رحیمی

در کوچه گرفتند اگر دور و برش را

چیدند اگر زخم ترین بال و پرش را

این ارث علی دوست ترین های قبیله ست

جا داشت در این شهر ببیند اثرش را

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 5 =
*****