دوبيتي عيد فطر,شعر عيد فطر سعدي,شعر مولانا در مورد عيد فطر,شعر عربي در مورد عيد فطر,شعر نو عيد فطر,متن مولودي عيد فطر,شعر درباره عيد فطر,دانلود شعر عيد فطر,رباعي عيد فطر,شعر مولانا در مورد عيد فطر,سرود در مورد عيد فطر
شعر درباره عيد فطر
امير عباسي
عيد فطر است و دلم دارد عجب شور و نوايي
شامِلم گشته نگاه رحمت و لطف خدايي
رِسَد اين نغمه از،سَماوات و زمين
حُلول ماهِ نو،مبارک مؤمنين
مبارک مؤمنين...
نورِ اهلَ الْکبريا تابَد به قلبِ روزه داران
اي خوشا آنکه شود زين پَس پُر از اَنوارِ ايمان
پِيِ نزديکي و،تَقَرّب بر خدا
مدد گيرد دلم،زِ ختمُ الانبيا
رسول الله مدد...
خوشبِحال آنکه از عُمرِ گرامي مي بَرَد سود
خوشبِحال هر کَسي که روزه دار واقعي بود
خدايا کن قبول،عبادات مرا
به حقّ فاطمه،به حقّ مرتضي?
يا زهرا يا علي...
بارالها کن مرا مأنوسِ با قرآن و عترت
کن مرا اهل عبادت،مردِ ياريِ ولايت
شوم دور از گناه،رَوَم راهِ تو را
به حقّ حضرتِ امامِ مجتبي?
حسن جانم حسن...
عيد بخشش،عيد غفران،عيد رحمت،عيد نور است
رِزق جانِ روزه داران شادي و شور و سُرور است
خدايا از وفا،به سائل کن عطا
بده عيدي به ما،براتِ کربلا
حسين جانم حسين...
شعر درباره عيد فطر
غلامرضا سازگار
گذشت ماه صيام و رسيد عيد صيام
کنيـد يکسـره بهـر نمـاز عيد، قيام
اگرچـه رفت مـه روزه و مـه تسبيح
مبارک است به اهل صيام، عيد قيام
شراب کوثـر و باغ بهشت و جلو? يار
به روزهدار حلال و به روزهخوار حرام
بـرات عفـو بگيريـد از خـداي کريم
که گشته عفو عمومي به دوستان اعلام
هزار حيف! دريغا! چه زود پايان يافت
مهي که دست الهي به ما خوراند طعام
سلام بـاد بـه ماهي که بود ماه درود
درود باد به ماهـي که بود ماه سلام
سلام بـاد بـه ماهـي که بـود ليل? قدر
سلام بـاد بـه ماهـي که بـود ماه تمام
سلام باد به ماهي که از نسيم خوشش
رسيد بوي خداوند، دمبـهدم بـه مشام
بـه وسعت همـه عالـم براي مهمانان
گشـوده بـود خداونـد، سفــر? اطعـام
ثواب روزه خودش بود؛ بهتر از اين چيست؟
ز هـر کرامت و لطف و عنايت و اکرام
اگرچه مـاه خـدا بـود ايـن مه پر فيض
بدان جلالت و قدر از علي گرفت طعام
سلام باد به ماهي که هر شبش دل ما
به «افتتاح» و «ابوحمزه» ميگرفت آرام
مهـي کـه بود لياليش بهترين شبهـا
مهـي کـه بـود در ايـام، بهترين ايـام
مهي که هر شب و هر روز در بهشت وصال
خداي، ريخت شراب طهورتان در جام
مه ولايت سبط نبي، امام حسن
مه شهـادت مـولا علي، امـام همام
علي که ذات خـداوند بـود مـداحش
علي کـه بعـد پيمبـر امـام بـود امام
علي حقيقت قرآن، علي حقيقت دين
علي ولـي خـدا و وصـي خيـرالانام
علي معلـم آدم، علـي سفينـ? نـوح
علي روان مسيح و علـي کليم کلام
علي که مدح و ثنايش حقيقت توحيد
علي که مهر و ولايش تمامي اسلام
علي فـروغ بـه جـان بشر دهد دائم
علي که رحمت موصول? خداست مدام
علي که ماه، سـلامش کند ز اوج سپهر
علي که مهر، به انگشت او سپرده زمام
نماز و روزه و حـج و زکات بـي او هيچ
کتـاب و دين و نبـوت از او گرفت قوام
نهاده بوسه شجاعت به دست و بازويش
عبــادت همــ? اوليــاش در هـر گـام
چه حاجتي چه نيازش بر اين خلافت بود
کسي که بود به کويش امين وحي، غلام
فقط نه اين که به دام جهـان اسير نشد
ببين بـه گـردن دنيـا نهـاد، مـولا دام
چقـدر دور حـرم راه ميروي "ميثم!"
به طوف خانـ? مـولا علـي ببند احرام
شعر درباره عيد فطر
حبيب الله چايچيان
عيد فطر است و اول شوال
نور عشق است و شور و جذبه و حال
بهر توفيق درک ماه خداست
قلبها از نشاط، مالامال
جشن قرآن و جشن غفران است
عيد اسلام و روز فخر و جلال
رمضان، اي مه نماز و دعا
اي ره اکتساب فضل و کمال
رمضان، اي گناه شوي بشر
زآن همه چشمههاي اشک زلال
رمضان، اي فضاي رحمت حق
که زند مرغ دل، به اوج تو بال
رمضان، اي که روز نيمهي توست
مطلع آفتاب عشق و جمال
عيد مسعود زاد روز حسن
مجتباي محمدي تمثال
رمضان، اي که در شب قدرت
لطف يزدان، برون ز حد مقال
ماه غفران و ماه توحيدي
ماه قرآن و ماه احمد و آل
شعر درباره عيد فطر
غلامرضا سازگار
گذشت، ماه خدا و رسيد، عيد صيام
به هر دو باد، درود و به هر دو باد، سلام
هزار شکر که عيد صيام کرد، طلوع
هزار حيف که ماه صيام گشت، تمام
چه دير ماه خدا آمد و چه زود گذشت
چو آفتاب که يک لحظه ميپرد از
مه نياز و نماز و دعا و استغفار
مهي که بوي خدا ميرسيد از آن به مشام
مه مبارک جوشنکبير، رفت ز دست
مه دعاي سحر، ماه سجده، ماه قيام
به افتتاح و ابوحمزه، دعاي مجير
گرفته بود دل دوستان حق آرام
سلام باد به شبهاي قدر و اعمالش
که با خدا همه شب انس داشتيم مدام
سلام باد بر آن لحظههاي شيريني
که ميشد از همه سو عفو کبريا اعلام
گناهکار! ز عفو خدا مشو نوميد
که نااميدي از رحمت خداست حرام
به عيد فطر بگير از خداي خود عيدي
که ميهمان خدا را خدا کند اکرام
مه مبارک ما بيشتر مبارک شد
ز مقدم حسن، آن نور چشم خيرالانام
امام دوم، فرزند اول زهرا
که بود شان? پيغمبر خداش مقام
به روزهخوار بگو خون دل خورد دائم
به روزهدار گواراست عيد ماه صيام
خوشا کسي که به مهر علي و اولادش
گرفت روزه و گسترد سفر? اطعام
علي، ولي خدا، نفس مصطفي، حيدر
که حب او همه دين است و مهر او اسلام
خجسته نام خوشش حسن مطلع قرآن
حديث مدحش در لوح گشته حسن ختام
وضو بگير و بخوان داستان ردالشمس
که آفتاب، به دست علي سپرده زمام
بگو به خصم علي روزه و نماز، تو را
شرار آتش خشم خدا شود در کام
به روز حشر که داغ عطش به هر جگر است
خوشا کسي که ز دست علي بگيرد جام
مرام ميثم تمار خوش بود «ميثم»
که در ثناي علي يافت عمر او اتمام
شعر درباره عيد فطر
سيد هاشم وفايي
خواهم به چشمه سار دو چشمم وضو كنم
دل را به ياد تو ، ز گنه شستشو كنم
بار دگر به درگه لطف تو آمدم
تا با سرشك و ماتم ديرينه خو كنم
من كيستم كه با تو كنم گفتگو ، مگر
رخصت دهي كه با تو دمي گفتگو كنم
من لايق محبّت تو نيستـم ، ولي
بگذار رو به آي? «لاتقنطو» كنم
ماه صيام رفت و نبخشي اگر مرا
من با چه رو به درگه لطف تو رو كنم
آورده ام شفيع، همه اهلبيت را
تا از حضور تو طلب آبرو كنم
باغ دلم ز عطر ولايت صفا گرفت
ديگر كجا سزد طلب رنگ و بو كنم
تا ره به آستان تو جويم ، پناه خويش
جز درگـه حسين كجا جستجو كنم
من سينه چاك عشق حسينم به غير عشق
اين زخم سينه را به چه چيزي رفو
در عيد فطر عيدي خود را ز محضرت
اخلاص در عمل، ز تو من آرزو كنم
ذكر جميل و ناب«وفائي» است اين سخن
اخلاص ده كه زندگيم را نكو كنم
شعر درباره عيد فطر
حمد مودب
اي هلالي که تماشاي رخت دلخواه است
هله اي ماه! خداي من و تو الله است
روز عيد است و قنوت است و دعاي من و تو
اهل جود و جبروت است خداي من و تو...
و له الشکر که يک ماه مرا مهمان کرد
و له الحمد گناهان مرا پنهان کرد
بسته شد پنجره? عرشي راز رمضان
الوداع اي سحر راز و نياز رمضان
الوداع اي شب الغوث شب خَلِّصنا
شب قدري که نشد قدر بدانيم تو را
بزم قرآن به سر و بندگي درگاهش
ليلة القدر و نواي «بک يا اللهش»
دم گرفتيم شب گريه به آواز جلي
«بعليٍ بعليٍ بعليٍ بعلي»
دم گرفتيم به ذکري ابدي و ازلي
«بحسين بن عليٍ بحسين بن علي»
سخت دلتنگ توايم اي مه کامل! رمضان!
اي که از همدميات نرم شد اين دل، رمضان
الوداع اي که لبم را به عطش خوش کردي
در دلم شوق گنه بود تو خامُش کردي
تشنگي را تو چشاندي به من از روي کرم
تا ز يادم نرود تشنگي اهل حرم
يا رب ار هست مرا جرم نبخشيده هنوز
عيديام را بده و در گذر از آن امروز
کاش فيض سحر و روزه بماند با ما
نور اين طاعت سي روزه بماند با ما
دل ببنديم به شيريني امساک اي کاش
روزي ما نشود لقمه? ناپاک اي کاش
اي خوشا روزه? هر روزه? چشم و دل و کام
اي خوشا شيوه? پرهيز ز شبهه، ز حرام
نگذاريم که آيد به سر سفره ما
لقمه? دوزخي «رشوه» و زَقّوم «ربا»
پي هر لقمه مبادا که دهان بگشاييم
ما که پرورده? نان و نمک مولاييم
کار و همت همه? رنگ و بوي اين خاک است
عرق کارگران آبروي اين خاک است
به عمل کار برآيد به سخنداني نيست
پينه? دست کم از پينه? پيشاني نيست
کارگر، گرچه عرق، آب وضويش باشد
عرق شرم مبادا که به رويش باشد
آه از آن دست پر از پينه که حسرت بکشد
پدري کز زن و فرزند خجالت بکشد
اي نشسته صف اول! نکني خود را گم
پي اقدام تو هستند هنوز اين مردم
چند روزي تو مقامي به امانت داري
منصبت را نکند طعمه? خود پنداري
راه ميجويي اگر، شيوه? مولاست دليل
قصه? آهن تفتيده و دستان عقيل...
پلک بر هم مگذاريد که فرصت رفتهست
پلک بر هم زدني فرصت خدمت رفتهست
ما نه آنيم که آموخته? غرب شويم
پي هر وسوسهاي سوخته? غرب شويم
سيلي از کوخنشين، کاخنشين خواهد خورد
و زمينخوار سرانجام زمين خواهد خورد...
اگر از غرب رسد نسخه، خودش بيماريست
قرص خواب است ولي چاره? ما بيداريست
تا ابد تربيت از مهر ولي ميگيريم
مشق از غيرت ابروي علي ميگيريم
ما بر آنيم که در مکتب او ديده شويم
با علي اصغر و قاسم همه فهميده شويم
تا ابد سستي تسليم مبادا با ما
وحشت از حربه? تحريم مبادا با ما...
عهد با دزد سر گردنه بستيم اي دوست
بارها عهد شکست و نشکستيم اي دوست
هر چه ميشد بَرَد از کيسه? ما بُرد که بُرد
«بُرد بُرد» اين بُوَد آري همه را بُرد که بُرد
گفته بودند که دشمن به تجارت آمد
پير ما گفت که البتّه به غارت آمد
خواب ديدند صَلاح از طرف بيگانهست
به خود آييم نجات همه در اين خانهست
کارزار است، قدم قاطع و محکم بردار
سخن از صلح بگو، اسلحه را هم بردار!
راه ما راه حسين است و به خون روشن شد
تکيه بر تيغ زد آن دم که جهان دشمن شد
نه به دل راه بده واهمه از اخم عدو
نه دلت غنج رود باز به لبخندي از او
دل به لبخندش اگر باختهاي، باختهاي!
گر ز اخمش سپر انداختهاي باختهاي!
غم مخور، سست مشو، با صف اعدا بستيز
مژده? «لا تهنوا» ميرسد از جا برخيز
تا بدانند که هان لشکر احمد ماييم
رزمجويان و دليران محمد ماييم
ذوالفقار علوي بود برون شد ز نيام
مرحبا، دست مريزاد، سپاه اسلام...
اينکه چون صاعقه آمد به سرت تکفيري
ذوالفقار است که از غرّش آن ميميري...
نوش جان همهتان سيلي شش موشک ما
که صدايش برسد تا به رياض و حيفا
اين قدَر بمب نچسبان به کمر، اي نامرد!
صبر کن موشک ما منفجرت خواهد کرد
اي ابوجهل که در کشتن خود استادي
خر دجالي و افسار به صهيون دادي
اي سيهروي که از نفت سعود آمدهاي
بچهابليس که از ناف يهود آمدهاي
دشمن از ابلهياش در طمع خام افتاد
تشت رسوايياش اما ز سر بام افتاد...
رقص شمشير چو در خيمه? دشمن برپاست
سپر انداختن و طعنه به شمشير خطاست
آري آرامش ما مرد خطر ميطلبد
صبح پيروزي ما خون جگر ميطلبد
«ميوزد از همه جا بوي گل ياس شهيد
از کجا آمدهاند اين همه عباس شهيد
ذوالجناح از نفس اينبار نخواهد افتاد
علم از دست علمدار نخواهد افتاد»
در دفاع از حرم، آيينه? آن سقاييم
همچو عباس، علمدار ولايت ماييم
اين زره پشت ندارد منگر برگرديم
تيغ در دست، به ره، منتظر ناورديم
قدس اي قبله? آغاز که پايان با توست
مهر باطل شدن فتنه? شيطان با توست
تو کليد همه? گمشدگيها هستي
قدس اي قدس! تو آزادي دنيا هستي
منشينيد به غم، شام بلا ميگذرد
راه ما از سفر کرببلا ميگذرد
شعر درباره عيد فطر
اسماعيل تقوايي
طي شده ماه خدا برهمه عيد آمده است
مومنين را خبر فطر سعيد آمده است
بعد يکماه اطاعت زخداوند کريم
رمضان رفته وشوال پديد آمده است
کند آواز فرشته زسوي عرش خدا
مومنين،برگه ي اعمال، سپيد آمده است
موسم مزد بود بنده ي فرمانبردار
روز مايوسي شيطان پليد آمده است
حق در اين روزکند بخشش بي اندازه
هرچه خواهي بطلب روزاميد آمده است
سفره گسترده خدا تاکه توافطار کني
روزه آخرشده وفصل جديد آمده است
بهر شکرانه بده فطريه اي از مالت
رستگاري به زکات تو نويد آمده است
مومنان گرد هم آيند به انجام نماز
موسم خنده وگفتار وشنيد آمده است
فرج حجت حق عيدي احسن باشد
العجل بر لب ما ذکر اکيد آمده است
شعر درباره عيد فطر
اسماعيل تقوايي
مبارک باد عيد روزه داران
به خيل مسلمين وجمله ياران
هلال ماه شوال است پيدا
شده هنگام فطر روزگاران
هرآنچه صائمين يکماه کشتند
درو مي گردد اندر کشتزاران
بيامد روز پاداش الهي
ببارد رحمت حق همچو باران
زمين وآسمانها غرق شادي
همه تبريک گو بر بردباران
بيامد عيد و روز مزد دادن
به خلق صائم وپرهيزگاران
شده برچيده خوان کردگاري
دهد عيدي خدا بر ريزه خواران
اجابت مي کند خالق دعا را
همه در جرگه ي اميدواران
بپا گردد نماز عيد هر جا
همه سوي مصلا رهسپاران
بساط دست دادن ،بوسه،جوراست
فراوان عودوعنبر،مشکباران
مکن جانا تو عيدي را فراموش
عطا کن عيدي چشم انتظاران
الا اي مهدي زهرا(س) کرم کن
بود شيعه برايت جان نثاران
بده عيدي ما ديدار رويت
گدا ما و شما از شهرياران
شعر درباره عيد فطر
اسماعيل تقوايي
شوال شده روزه بسر آمده است
از عيد برايمان خبر آمده است
پاداش زفاطرست اين فطر سعيد
کشتيم هرآنچه را ثمر آمده است
تلخ است يقين،کام شيطان اينروز
شيريني کام ما شکر آمده است
يکماه اطاعت وشکست شيطان
امروز غنيمت ظفر آمده است
امروز خدا به بنده اش مي نازد
در بين مواعيد قمر آمده است
عيد آمده بهر عيد بر پاست نماز
هر بنده به عيد مفتخر آمده است
اي کاش که عيدمان مضاعف گردد
بينيم امام منتظر آمده است
شعر درباره عيد فطر
علي محمد مودب
يک ماه جرعه جرعه تو را ياد کردهايم
دل را به اشتياق تو آباد کردهايم
يک ماه دستهاي دعا بودهايم ما
يک ماه ميهمان خدا بودهايم ما
يک ماه، ماه ديده و خورشيد ديدهايم
يک ماه از تو گفته و از تو شنيدهايم
ماهي که رفت ماه شگفت جهادهاست
آري، نبرد، روزه و افطار، فتح ماست
از تابش نماز علي، ماه روشن است
در نور خطبههاي ولي راه روشن است
با دشمنان بگو، هوس خام کردهاند
بيهوده رو به لشکر اسلام کردهاند
حاشا که بيم حمل? احزابمان بَرَد
حاشا که پشت سنگر خود خوابمان بَرَد
ما وارثان سلسلههاي رشادتيم
ما راهيان قافلههاي شهادتيم
با ما فقط حساب تفنگ و خشاب نيست
با ماست آنچه قدرت آن در حساب نيست
بنگر که خون روان شده از کربلا به شام
آخر تمام ميشود اين کار ناتمام
گيريم دشمن است چو عمرو بن عبدود
اين نسل حيدر است که از راه ميرسد
بوي ظهور ميرسد، ايمان، وطن شدهست
اين لشکر عليست که خيبرشکن شدهست
هرچند شعب از دم احمد بهشت ماست
اين بار فتح خيبر نو، سرنوشت ماست
بدر است ماه و حضرت خورشيد ميرسد
بدر است ماه و عاقبت آن عيد ميرسد
بدر است ماه و ميرسد آن عيدِ عيدها
بدر است ماهها همه با اين شهيدها
تحريم و بيم کي به دل ما اثر کند؟
کي وسوسه ز کوي دل ما گذر کند؟
اي در صف نبرد نشسته، دو دل مباش
دريا ببين و بسته? اين آب و گل مباش
اي در صف نبرد نشسته به پا بايست
چون مردهاي مرد در اين کربلا بايست
اي در صف نبرد! به ميدان شتاب کن
قدري به جاي گفتن يا ليتنا بايست
دنيا و اهل آن همه گر مانعت شوند
چون حر غيور باش و براي خدا بايست
واي تو گر اميد ببندي به شرق و غرب
با قبله باش و بر سر اين مدعا بايست
با دشمنان صريح چو شمشير دم بزن
هرکس اسير فتنه شد او را قلم بزن
پايت اسير دست عصاي کسان مباد
دستت به پاي خواهش از اين و از آن مباد
جز آفتاب پا به رکاب کسي مباش
همآسمان پر زدن کرکسي مباش
بر خان خائنان به جُوِي نان، رضا مده
اين نان بهانهايست به اينان بها مده
برخي چه لقمهها که گلوگير ميخورند
خوبان ولي به شام بلا تير ميخورند
اهل رفاه و بزم که در ناز و نعمتاند
کي غمگسار ملت و کي اهل خدمتاند؟
ديروز خرده کاسب تحريم بودهاند
امروز نيز کاسب تسليم و ذلتاند
سرمست از حقوق نجومي خويشتن
آخر چگونه در طلب حق ملتاند؟
اي دوستان که در صف اول نشستهايد!
مردم هنوز چشم به راه عدالتاند
اين مردم صبور که در پاي انقلاب
خون دادهاند و اهل جهاد و رشادتاند
اين مردم صبور که تحريم دشمنان
از ره نبردشان و هنوز اهل غيرتاند
آسان به کف نيامده اين عشق و اعتماد
بر ريشههاي باورشان تيشهاي مباد
اي دوستان که در صف اول نشستهايد!
اينک شما و عهد عظيمي که بستهايد
ناگفته ماند حرف بلندي که روشن است
ايمان مدافع است که اين خاک، ايمن است
اين آتش فتاده به دنيا گواه ماست
جان مدافعان حرم جانپناه ماست
بنگر به شور و شوق جوانان به شهرها
جام شهادتي زده بر جام زهرها
با برق تيغ، هيبت شب را شکستهايم
حاشا که بشنود کسي از پا نشستهايم
ما را سر قمار به دين و وطن مباد
ما را سر معامله با اهرمن مباد
چشم طمع به چشمه? خورشيد بستهاند
ديگر بس است هرچه که پيمان شکستهاند...
اين خيرگي به کوريشان ختم ميشود
اين تيرگي به صبح امان ختم ميشود
اين دست دوستي که دراز است سويمان
دست دسيسه است از اين قوم بيگمان
در راه عشق تکيه به خود کي کنيم ما؟
تکرار زخمهاي اُحُد کي کنيم ما؟
شمشير از نيام، چو رهبر کشيدهايم
فرياد فتح، از دل سنگر کشيدهايم
«عيد است و آخر گل و ياران در انتظار»
عيد است و عيد نيست مرا غير روي يار
«دل بر گرفته بودم از ايام گل ولي
کاري بکرد همت پاکان روزهدار»
عيد است، عيد ماه خدا، ماه رحمت است
عيد است و عيد در نظر ما شهادت است
روي شهيد، معني عيد است شک مکن
اين عيد مادران شهيد است شک نکن
عيد است، عيد زنده شدن، عيد انتخاب
اين عيد همسران صبوريست چون رباب
عيد است چشم روشني عاشقان ببر
خوبان زکات فطريه جان ميدهند و سر
عيد است و کاش طاعت ما هم شود قبول
ما تشنه? حسين شماييم يا رسول
ما را دوباره رخصت کرببلا دهيد
اين عيد هم برات زيارت به ما
شعر درباره عيد فطر
امير عباسي
دو جهان مَحوْ در جمال حسين
زندگيِ من است مال حسين
عيد فطر است،در گذر از ما
حقّ زهراي خردسال حسين
عيد فطر است و دل نوا دارد
نوري از رحمت خدا دارد
به دمِ يا حسين و يا زينب
شوق ديدار کربلا دارد
دوره ي فتنه هاست ميدانيم
دشمن ظلم و کفر مي مانيم
وَ به زودي نماز وحدت را
در حَلَب يا دمشق ميخوانيم
عيد فطر،عيد بندگيِ خداست
عيد وحدت،بهارِ عزّت ماست
سُنّي و شيعه متحد هستند
دشمن اصليِ ما آمريکاست
گرچه بر دشمنان گران باشد
عزّت ما بسي عيان باشد
وحدت ما چو خار در چشمِ
صهيونيست و سعوديان باشد
عاقبت در تلاطم اين راه
وَ به کوريِ چشم هر گمراه
ميشود فخر و زينت کعبه
پرچمِ يا علي ولي الله
شعر درباره عيد فطر
امير عباسي
عيد فطر و بهار رحمت شد
موسم خوبي و محبت شد
عيد لطف و عطا و غفران است
روز بخشيدن گناهان است
رَهرُوانِ طريقت و رَهِ حق
روزه هاتان قبولِ درگهِ حق
خوش به حال کسي که شيدا شد
بنده ي خوب حق تعالي شد
خوش به حال کسي که در دنيا
برود در طريقت تقوي?
بارالها ببين که آمده ام
خانه ات را به اشک در زده ام
جان ما را پر از عطايت کن
به صراط خودت هدايت کن
که پر از فيض و نور گردد دل
نگذار از تو دور گردد دل
حقّ ختم رُسُل نبي الله
وَ به حقّ علي ولي الله
بين که اشکم روان بُوَد زِ دو عين
حقّ زهرا و مجتبي و حسين
کن عنايت که با وفا باشيم
لاله ي سرخ کربلا باشيم
شعر درباره عيد فطر
اسماعيل تقوايي
شده شوال ومه روزه تمام است تمام
عيد فطرست و دگر روزه حرام است حرام
بعد يکماه که بوديم به طاعت مشغول
مرحبا از طرف عرش پيام است پيام
گل اخلاص و عبادت چه شکوفا شده است
عطر خوشبوي خدايي به مشام است مشام
رب ما بنده نوازي بکند در اين روز
عيد مقبولي ما، عيش مدام است مدام
همگي دور هم آييم وبه شادي گذرد
موسم عشرت وديدار وسلام است سلام
طي شده ماه صيام ومه نو سرزده است
جلوه گر برهمگان عيد صيام است صيام
برگ اعمال سپيد است براي مومن
روز پاداش خدا بهر عوام است عوام
عيد فطرست و بود فطريه دادن مرسوم
عيد را زيور و هم حسن ختام است ختام
درنمازي که شود صبح همين عيد بپا
ذکر تکبير درآن جان کلام است کلام
شعر درباره عيد فطر
عيد فطر است و دلم دارد عجب شور و نوايي
شامِلم گشته نگاه رحمت و لطف خدايي
رِسَد اين نغمه از،سَماوات و زمين
حُلول ماهِ نو،مبارک مؤمنين