اشعار شهادت امام حسن مجتبی

10:38 - 1399/09/16

- شهادت امام حسن مجتبی,شعر کوتاه درباره شهادت امام حسن,شعر شهادت امام حسن برقعی,دوبیتی شهادت امام حسن,شعر شهادت امام حسن,شعر کودکانه شهادت امام حسن مجتبی,متن روضه امام حسن و کوچه,شعر تیرباران تابوت امام حسن,شعر در مورد امام حسن مجتبی کودکانه

امام حسن مجتبی

اشعار شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام)

اشک چشمای ترش میگه  "نزن"

لخته های جگرش میگه "نزن"

میدونی چرا پس از این همه سال

نفسای آخرش میگه "نزن" !؟
 

آخه زخم تازه رو نمک زدن

غروره جوونی شو محک زدن

وقتی بچه بود یه روز جلو چشش

تو کوچه مادرشو کتک زدن
 

روضه خون مدینه آه میکشه

روی خاک که میشینه آه میکشه

هرزمانی روی شونه ی کسی

رد شلاق میبینه آه میکشه

 
بوی دود میاد حریق یادش میاد

روضه ها از این طریق یادش میاد

رگ بازوش دو سه روزی میگیره

وقتی از غلاف تیغ یادش میاد
 

نگاهش انگاری غرق خواهشه

دم آخری میخواد تنها باشه

یاد پهلویی که پشت در شکست

عمریه که پهلوهاش تیر میکشه
 

دنیارو تار میبینه میون تشت

در و دیوار میبینه میون تشت

بیشتر از هرکسی سینه اش میسوزه

نوک مسمار میبینه میون تشت

 
نمیخواد کسی براش کاری کنه

بالای سرش عزاداری کنه

نمیخواد که بستری پهن بشه و...

خواهرش بازم پرستاری کنه
 

گرچه که اسیر درده همیشه

گرچه کلی غصه تو زندگیشه

ولی میشه فهمید از وصیتش

هیچ روزی روز حسینش نمیشه

 
کربلا همه رو از دم میزنن

مادر و بچه رو باهم میزنن

اونا که دیروز تو کوچه نبودن

عوضش زینبو محکم میزنن

شاعر:
علیرضا خاکساری

اشعار شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام)

بزم حسن حال و هوایش فرق دارد

از ابتدا تا انتهایش فرق دارد
 

اینجا همه کاره کریم اهل بیت است

آقا نگاهش بر گدایش فرق دارد
 

با دست خالی برنمیگردی از این در

بیت الکرم جود و سخایش فرق دارد
 

چشمی که گریان عزای مجتبی شد

بر او خدا لطف و عطایش فرق دارد
 

گریه نکرده مزد کارت را گرفتی

گریه کنی که ماجرایش فرق دارد

 
آقا خودش فرموده از کوچه بخوانید

اصلاً گریز روضه هایش فرق دارد

 
دارد صدای سیلی از کوچه می آید

این مجلس روضه عزایش فرق دارد

شاعر:
محمد حسن بیات لو

اشعار شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام)

نه فقط ثروت خود را نه،که حاتم گونه

شد کریم آن که کرم داشته خاتم گونه
 

شد کریم آن که به عالم اثرش را بخشید

حیدری مسلک و پیغمبر اکرم گونه
 

به تماشای تو آن گونه پُر از شوقم که

گونه ام پُر شده از گریه ی شبنم گونه
 

مجتبایی؟حسنی؟یا که کریم اللهی؟!

ای خدا سانِ ملک زاده ی آدم گونه
 

کاش از کوچه و غم های تو عبدالزهرا

مقتلی ثبت کند اِبْن مُقَرَّم گونه
 

گوش که جای خودش سُرخ تر از سُرخ شود

بی گُمان از اثر سیلی مُحکم،گونه
 

تحت تاثیر از این ضربه پریشان بشود

هم که چشم و مُژه هم دست و سر و هم گونه

 
ربط دارد به تو و عشق تو در باب حسین

این که شد ماه صفر نیز مُحرَم گونه

 
رفته از بین اگر بر اثر سُم گونه

از درون زخم شده بر اثر سَم،گونه

شاعر:
مهدی رحیمی

اشعار شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام)

از پریشان شدنم بستر من ریخت به هم

بنگر از زهر،که بال و پر من ریخت به هم
 

جگرم پیشتر از زهر جفا سوخته بود

جگرم پاره شد و خواهر من ریخت به هم
 

جگرم سوخته از خنده ی قنفذ باشد

باورم نیست چنین باور من ریخت به هم
 

با تو سربسته بگویم که درآن کوچه،چه شد

مادرم پیش دو چشم تر من ریخت به هم

 
دست من بود به دستش که ره ما سد شد

بی هوا زد به رخ مادر من ریخت به هم

 
وسط کوچه سر مادرمان پایین بود

تا زمین خورد همه پیکر من ریخت به هم
 

سر او خورد به دیوار به یک ضربه ولی

تا که دیدم سر او را سر من ریخت به هم
 

زینبم گریه ی تو قلب مرا می شکند

ار تماشای تو خاکستر من ریخت به هم

 
پهلویم چکمه نخورده ست چرا بی تابی

فکر کردی نکند حنجر من ریخت به هم
 

چون به گودال رسیدی بگو از سوز جگر

غیرت الله ببین معجر من ریخت به هم

شاعر:
محمود اسدی

اشعار شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام)

آری یک عمر دلش غرق عزاداری بود

تا چهل سال، فقط کار حسن زاری بود
 

از همان کوچکی اش کوچه گرفتارش کرد

جگر خون شده اش حامل اسراری بود

 
دمبدم تکیه به دیوار غریبی می داد

آنکه بر مادر خود فکر عصا داری بود
 

هفت بار از اثر زهر بخود پیچیده

بارها این جگرش صید جفاکاری بود
 

آخرین بار که زهر از گلویش پایین رفت

روزه بود و بخدا لحظۀافطاری بود
 

از همان روز که در خانۀآقا آمد

نقشۀجعدۀ ملعونه جگر خواری بو

 
زیر لب زمزمۀواحسنا زینب داشت

خواهری که همه جا در صدد یاری بود
 

ناگهان دید به احوال تعجب زینب

طشت رنگین شده و لَخت جگر جاری بود
 

با خبر کرد در آن حال برادرها را

باز هم دخت علی فکر پرستاری بود
 

بی خبر بود ز آثار هَلاهل ، ای وای

اثر سودۀالماس عجب کاری بود
 

قاسمش در بغل حضرت عباس گریست

کار عبداللَهِ دردانۀ او زاری بود
 

با وجودی که خودش حال عجیبی دارد

همه جا ام مصائب، پِی دلداری بود
 

آنکه در طشتِ بلا پاره جگر دید، همان

دید در طشتِ طلا اوج گرفتاری بود

 
«خیزران بود و لب قاری قرآن در طشت»

غرق در خون، دهن و لعلِ لب قاری بود
 

سرخ چشمی پی اظهار کنیزی خندید

شاهد خندۀاو گریۀخونباری بود

شاعر:
محمود ژولیده

اشعار شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام)

ای باطن غم تو غم کربلا حسن

میراث دار غربت شیر خدا حسن
 

ای شاهد مصیبت فرق شکافته

ای شاهد غم در و دیوار، یا حسن
 

ای زخم خورده، زخم زبان خورده از همه

سردار دست بسته ی قحط وفا حسن
 

عمری اگرچه زیستی ای زاده ی علی

هر روز را شهید شدی، مرحبا حسن
 

بخشیده اند مال، کریمان به مردمان

بخشیده ای تو آبروی خویش را حسن

 
هرگز نبود با تو ولی با حسین بود

هفتاد یار صادق و بی ادعا حسن
 

افتاد جسم قاسم و عبداللهت به خاک

شد نذر آخر تو چه زیبا ادا حسن

شاعر:
میلاد عرفان پور

اشک چشمای ترش میگه  "نزن"

لخته های جگرش میگه "نزن"

میدونی چرا پس از این همه سال

نفسای آخرش میگه "نزن" !؟

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 1 =
*****