-بعد از گذشت چهل و پنج روز از شروع درگیریها در منطقه قفقاز بین ارمنستان و آذربایجان شاهد امضای توافق آتش بس بین نیکول پاشینیان (نخست وزیر ارمنستان) و الهام علی اف رئیس جمهوری آذربایجان بودیم که این توافق با پا در میانی ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه صورت گرفت
بعد از گذشت چهل و پنج روز از شروع درگیریها در منطقه قفقاز بین ارمنستان و آذربایجان شاهد امضای توافق آتش بس بین نیکول پاشینیان (نخست وزیر ارمنستان) و الهام علی اف رئیس جمهوری آذربایجان بودیم که این توافق با پا در میانی ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه صورت گرفت. بلافاصله پس از اعلام موافقتنامه آتش بس، روسیه نیروهای نظامی به اصطلاح حافظ صلح خود را، به سمت قره باغ و شهر استپاناکرت پایتخت جمهوری خود خوانده قره باغ گسیل داشت. همزمانی گسیل نیروهای روس به منطقه قره باغ، به فاصله کوتاهی از اعلام آتش بس میان باکو و ایروان نشان از آمادگی و برنامه ریزی قبلی مسکو برای اجرای این طرح داشت.
به این معنا که این توافق قبل از اعلام، با توجه به رایزنیهای مستمر مقامات مسکو و آنکارا در طول جنگ بین دولتهای روسیه و ترکیه صورت گرفته بود. از اینرو بلافاصله پس از توافق شاهد حضور نیروهای روس در منطقه بودیم. توافقی که پیش از اینکه تامین کننده منافع آذربایجان و ارمنستان باشد، تامین کننده منافع روسیه و ترکیه بود. ترکیه بر اساس گمانه زنی هایی که در طول جنگ نیز شاهد آن بودیم به دنبال دسترسی زمینی به آذربایجان و آبهای خزر بود. جایی که پتانسیل ایجاد همکاریهای بیشتر بین ترکیه و کشورهای ترک زبان ماورای خزر را ایجاد می کند و دامنه بسط نفوذ ترکیه را به آسیای میانه و دروازههای شرق دور میکشاند و از طرفی دیگر بر اساس این توافق امکان تسلط نیروهای روس بدون پرداخت هیچ هزینهای بر بخشی از مناطق قرهباغ و قفقاز ممکن شد.
حضوری که از آن به عنوان تضمین و نظارت بر فرایند صلح یاد میشود که در حقیقت و در نتیجه این امر قره باغ را باید پس از این، جمهوری جدیدی در فدراسیون روسیه خواند. در صورتی که پس از سقوط شهر استراتژیک شوشی در حالیکه ائتلاف آذری در دروازه استپاناکرت پایتخت آرتساخ ( قره باغ) قرار گرفته بود و چیزی تا سقوط قره باغ و آزاد سازی کامل منطقه توسط ارتش آذربایجان باقی نمانده بود الهام علی اف به پذیرش توافقنامه صلح با پاشینیان تن داد! از اینرو به نظر میرسد امضا کننده این موافقتنامه علی اف نبود گرچه صورت وی در زمان امضای این توافقنامه در کادر رسانهها قرار گرفته بود، ولی این دستهای اردوغان بود که به امضای موافقتنامه مبادرت نمود. چرا که این آتش بس بر اساس بند نهم آن، نخجوان، بخوانیم ترکیه، را از طریق خاک ارمنستان و کریدور زنگزور به آذربایجان متصل خواهد نمود که در این بین نه آذربایجان بلکه این ترکیه خواهد بود که از بند 9 قرارداد آتش بس منتفع خواهد شد.
چرا که پس از جنگ چهل و پنج روزه و توافق حاصل شده میان باکو - ایروان، به نظر نمیرسد که آذربایجان و مردمانش حتی بتوانند رویای آزاد سازی کامل قره باغ و بازپسگیری این منطقه را در ذهن خود داشته باشند. چرا که با حضور نیروهای روسیه در این منطقه به نظر میرسد که استپاناکرت (خانکندی) سرنوشتی شبیه به اوستیای جنوبی و آبخازیا پیدا میکند، همانطور که سالها نیروهای روس به بهانه تامین امنیت و جلوگیری از دست اندازی گرجستان به این مناطق در اوستیای جنوبی و آبخازیا استقرار پیدا کردهاند، احتمال آن میرود که نظامیان روس همین پروژه را در قره باغ اجرایی کنند. از اینرو میتوانیم پس از فروپاشی شوروی و بعد از گذشت سه دهه، یکبار دیگر شاهد حضور روسها در این منطقه از قفقاز باشیم.
با این تفاسیر، پذیرش آتش بس در آستانه آزاد سازی کامل قره باغ و تن دادن به حضور نظامی روسها آنچیزی نبود که آذریها در انتظارش بودند. اما ترکیه در این جنگ هم سلاحش را به علیاف فروخت و در بحران کرونا و شرایط بد اقتصادی ناشی از این بحران بر جهان و ترکیه، این کشور توانست درآمد خوبی از فروش جنگ افزار خود به آذربایجان کسب کند و از طرفی بدون پرداخت هزینه توانست بخشی از رویای خود را در زمینه اتصال به آسیای میانه با توجه به بند نهم توافق نامه در آستانه تحقق ببیند. اما این بازی علاوه بر ارمنستان یک بازنده دیگر نیز داشت و آن هم ایران بود که با دیپلماسی ضعیف دولت و دستگاه سیاست خارجی خود نه تنها موفق به جلب منفعتی برای کشور نشد بلکه حتی باعث از دست رفتن منافع ملی کشورمان شد.
همانطور که میدانید جمهوری اسلامی پس از جنگ اول قره باغ سالها بود که به عنوان کریدور اتصال نخجوان به آذربایجان مطرح بود و به سبب اختلافات میان دولت باکو و ایروان و ممانعت ارمنستان برای استفاده از خاک این کشور جهت برقراری ارتباط با نخجوان، ایران به عنوان پلی بود برای اتصال کشورهای آسیای میانه به ترکیه و آذربایجان-ترکیه.
از اینرو جمهوری اسلامی همواره سالها پل اتصال شرق به غرب در مسیر جاده ابریشم بود که این امر درآمدهای خوبی را برای کشورمان نیز به همراه داشت. اما پس از ایجاد کریدور "زنگزور" جمهوری اسلامی اهمیت خود را به عنوان پل شرق به غرب از دست خواهد داد و این هم از منظر اهمیت ژئوپلوتیکی ایران و هم از نظر اقتصادی تبعات منفی برای کشورمان به همراه خواهد داشت. البته تکذیبهای صورت گرفته از سوی دستگاه وزارت خارجه بیش از آنکه سبب کاسته شدن از نگرانیها باشد به نگرانیهای موجود دامن خواهد زد، چرا که این پیامها یادآور تکذیبیههای مکرر دولت مردان در زمینههای افزایش قیمتهای بنزین و حمایت از بورس و... خواهد بود که عمدتا پوششی است برای گریز از پاسخگویی به نارساییهای موجود.
از اینرو این کریدور را هرچه که نامگذاری کنیم و حتی به تعبیر برخی از کارشناسان و مسئولین سیاست خارجه کریدور زنگزور را عامل تغییر ژئوپلتیک منطقه نخوانیم، نتیجه چیزی جز از دست رفتن موقعیت ژئوپلتیک ایران و درآمد ترانزیتی ناشی از آن نخواهد بود که این ناشی از همان عملکرد ضعیف دولت کشورمان است که با داشتن 800 کیلومتر مرز با منطقه قفقاز و فرهنگ و تاریخ مشترک با ارامنه و آذریها تنها نقش ناظر در این زمینه را داشت و در آخر نیز با از دست دادن منافع ملی و بجای اقدام عملی تنها به چند شعار اکتفا نمود.