دختری 26 ساله هستم درشهری که 500 کیلومتر از شهرخودم فاصله داشت دو سال موندم و ارشدم رو تمام کردم و با آقایی 30 ساله و هم رشته خودم از طریق یکی از دوستانم و بخاطر مسائل کاری آشنا شدم ...
ازدواج نکردن به خاطر پدر و مادر
سوال:
دختری 26 ساله هستم درشهری که 500 کیلومتر از شهرخودم فاصله داشت دو سال موندم و ارشدم رو تمام کردم و با آقایی 30 ساله و هم رشته خودم از طریق یکی از دوستانم و بخاطر مسائل کاری آشنا شدم. ازم خواستگاری کرد ولی بخاطر دور بودن مسافت نپذیرفتم. یک هفته پس از خواستگاری ایشون درسم تمام شد و اومدم شهر خودمون و دیگر همدیگر رو ندیدیم. ولی ایشون مدام اصرار کرد و دوماهی تلفنی صحبت کردیم تا بیشتر همدیگر رو بشناسیم. چندین بار با خانوادهام خانواده ایشون صحبت کردن ولی خانوادم مخالفن مخصوصا مادرم که اصلا دوست نداره من ازش این همه مسافت دور شم. مدت دوماهی هم هست که سرکار میرم واونجا چندین خواستگار دارم ولی هیچ کدام اخلاقیاتشون با من جور نیست یا فرهنگ خانواده شون با ما یکسان نیست. مادرم هم میگه تو بهترین شرایط رو داری و اگر عاقلانه تصمیم بگیری از شهر خودت میتونی یه ازدواج خوبی داشته باشی. میدونم که پدر و مادرم پیرن و بهم نیاز دارن که تو این سنشون عصای دستشون باشم. تو مدت دوسالی هم که دور بودم برای درسم، مدام در رفت و آمد بودم و مادرم نتونست خودش رو وفق بده. الان که دوماهه پیششون برگشتم خیلی خوشحالن. از طرفی اون آقا خیلی بهم علاقه داره و تو این مدت هرچند سررفتن من به شهر اونها مدام درحال جرو بحث و اختلاف نظر بودیم و مدام من اظهار تردید و شک میکردم ولی صبور بود و درک بالایی داشت. الان موندم که چه کنم؟ خانوادهام که تنها امیدشون منم آیا رهاشون کنم و برم دنبال خوشی خودم. یا صبر کنم و تو شهر خودم منتظر موارد دیگه باشم که بتونم حداقل پیش خانوادهام باشم و بهشون تو مواقع ناراحتی و احتیاج کمکشون کنم؟ لطفا سوالم رو در سایت قرار بدین تا کسانی که مثل من تو این شرایط قرار گرفتن هم تجربیاتشون رو بیان کنند و دوستان نظر بدند. واقعا ممنون میشم.
جواب:
مشکل شما اینه که نمیدونی که خواستگار مناسب رو انتخاب کنی و یا اینکه در کنار پدر مادرت باشی به این مساله دو جور میشه نگاه کرد یه جورش اینه که بگیم شما با انجام هر کدوم چه منفعتی رو به دست میاری یا اینکه بگیم با ترک هرکدوم چه ضرری نصیبت میشه
فکر میکنم نظر شما اولی باشه چون گفتی: "نمی دونم رهاشون کنم و برم دنبال خوشی خودم. یا صبر کنم و تو شهر خودم منتظر موارد دیگه باشم" این حرف نشون دهنده اینه که شما نمیدونی از بین منفعت ازدواج با این فرد و بودن در کنار والدینت کدوم رو ترجیح بدی
اما به نظر من مساله در مورد به دست اوردن یکی از دو منفعت نیست بلکه مساله اینه که ببینی ضرر کدوم یکی بیشتره
یعنی شما نباید دنبال اونی که منفعتش بیشتره باشی بلکه باید ببینی کدوم کار ضررش بیشتره و اگر این طور نگاه کنیم باید اینو بررسی کنیم که اگر با خواستگار اولی ازدواج نکنی بیشتر ضرر میکنی یا در صورتی که خونواده ات رو ترک کنی؟
نتیجه ترک خونواده ات اینه که از نظر عاطفی ناراحت و از کمکهایی که میتونی بهشون بکنی محروم میشن که این مساله شاید با رفت و امد زیاد تو به شهرتون قابل کم کردن باشه
البته بعد ازدواج رو با دوران تحصیل نباید مقایسه کنی چون در دوران تحصیل بخاطر درس خوندن نمیتونستی زیاد بهشون سر بزنی اما بعد ازدواج حتی میتونی با اجازه همسر مدتها هم در منزلشون بمونی
نتیجه رد کردن خواستگارت هم اینه که پیش پدر مادرت میمونی که در این صورت باید ببینی که ایا مثل این خواستگار برات خواهد اومد ی ا نه؟ اگر مطمئن هستی که حرف مادرت درسته و بهترین شرایط رو داری و در صورت رد کردن این خواستگار مورد خوبی که هم مناسب باشه و هم بتونی قلبا به عنوان همسر قبولش کنی، خواهد امد در این صورت بدون معطلی خواستگارت رو رد کن و صبر کن تا خواستگار مناسبت بیاد اما اگر با توجه به شرایطت و افرادی که تا بحال اومده اند چنین اطمینانی نداری و احتمال میدی که چنین خواستگاری که از همه نظر مناسبه و بهش علاقه مندی برات نیاد و در نتیجه ازدواجت دچار مشکل بشه و حتی شاید مجبور بشی با فردی که چندان مناسب نیست ازدواج کنی، اگر چنین احتمالی هست هیچ عقلی نمیگه که خواستگارت رو رد کن چون ضرر لطمه خوردن ازدواج بسیار بیشتر از ضرر ترک پدر و مادره پس از نظر عقل باید ضرر کمتر رو که ترک پدر و مادره انتخاب کنی و به خواستگارت "بله" بگی خصوصا در صورتی که طرفت موافقت کنه که زود به زود به پدر و مادرت سر بزنی و حتی در صورت لزوم مدتی پیش اونا بمونی
نتیجه اینکه شما بررسی کن که ضرر کدوم کار کمتره و بر اساس اون تصمیم بگیر
موفق باشید.