یه پسری رو دوست دارم

09:32 - 1399/10/16

ما رابطه خیلی نزدیک نداریم ولی تماس بدنی داشتیم. یعنی ممکنه بخاطرهمین منو نخواد؟خودشم میدونه اولین کسی هست که باهاش رابطه دارم و اینم میدونه که خیلی دوستش دارم ...

بی نهایت دوستش دارم

یه پسری رو دوست دارم

 

لطفا کمکم کنید دارم دیوونه میشم... قبلا بهتون گفته بودم با یه پسری دوست هستم که خیلی زیاد دوستش دارم اونم منو دوست داره ولی میگه باید با دخترخالم باشم... ما رابطه خیلی نزدیک نداریم ولی تماس بدنی داشتیم. یعنی ممکنه بخاطرهمین منو نخواد؟خودشم میدونه اولین کسی هست که باهاش رابطه دارم و اینم میدونه که خیلی دوستش دارم.

نمیدونم یعنی اون پیش خودش فکرمیکنه من دختر بدی هستم که بهش نزدیک شدم؟!باید چیکارکنم وقتی هم که سعی میکنم دوری کنم که خیلی تماس نداشته باشیم زود ناراحت میشه یا وقتی شما گفتین من بهش زنگ نزنم تا خودش بیاد طرفم دیر به دیر زنگ میزد ولی همش دعوام میکرد میگفت بی احساسی که زنگ نمیزنی! اصلا نمیشه باهاش حرف زد زود بهش برمیخوره ولی من خیلی دوسش دارم و از ته دلم اونو میخوام نمیتونم ازش جدابشم طاقت دوریشو ندارم.. میدونم اگه تنهام بذاره طرف هیچ مردی نمیرم... کمکم کنید لطفا

***جواب:

تمام مشکل شما مال اینه که اون می‌دونه به شدت دوستش داری و نمی‌تونی دوریش رو تحمل کنی به همین خاطر ازت سو استفاده کرده و می‌کنه و تا وقتی که همین طوره امیدی نیست که اتفاقی بیفته

چرا باورت نمیاد که اون تو رو برای ازدواج نمی‌خواد و فقط می‌خواد از بودن با تو لذت ببره؟ چرا باورت نمیاد که این عشق تو به اون برات مشکل ساز شده که نمی‌تونی در برابرش مقاومت کنی؟ باور کن اگه جلوش بایستی و نه تنها از دعواهاش نترسی بلکه باهاش دعوا کنی و بگی تو فکر کردی من بازیچه تو هستم، پس یا ازدواج یا قطع رابطه، اگه این طور بگی در صورتی که تو رو واقعا دوست داشته با این محکم برخورد کردن تو، انگیزه‌اش زیاد می‌شه و حتی اگرم بره بالاخره برمی گرده و برای ازدواج طرفت میاد، اما اگه پا روی خواست دلت نذاری و این نوع رابطه رو تموم نکنی و همین طور ادامه بدی بعد یه مدت مثل یک دستمال کاغذی استفاده شده دورت می‌اندازه پس در حقیقت این تو هستی که باید به خودت کمک کنی دیگه خود دانی

موفق باشید

نظرات

تصویر سرباز زهرا
نویسنده سرباز زهرا در

سلام.

من یه دختر۱۶ساله ام که به یه پسر۱۸ساله وابسته شدم..اونم منودوست داره وبامادرش درمیون گذاشته،اما مادرش مخالفت کرده وتنهادلیلش اینه که من غریبه هستم...من واقعا به ایشون علاقه دارم و دوستشون دارم،وتحمل دوریشون ندارم...چیکارکنم که مادرش راضه بشه...واقعاداغون شدم

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 19 =
*****