خواهرم میگه ازدواج نکن
یه مشکلی دارم که 3سال داره آزارم میده من یه دختر 23 ساله و مهندس عمران از یکی از بهترین دانشگاههای دولتی تهران هستم خانواده نسبتا مذهبی و مرفه و تحصیلکردهای دارم
4سال پیش پسرعموم که از بچگی عاشق هم بودیم اومد خواستگاریم ولی چون خواهر بزرگم باهاشون بد رفتار کرد قضیه منتفی شد و چند وقت بعد پسر عموم خودش شخصا ازم خواستگاری کرد و منم جوابم مثبت بود
و ما به صورت پنهانی با هم یه رابطهای رو شروع کردیم که همه به جز خواهر بزرگم میدونستن!چون شرط خانواده ما ازدواج او بود! حالا من درسم تموم شده و خواهرم که به تازگی از رابطه ما بو برده به من میگه اگه عروسی کنی من از این خونه میرم یا خارج یا خونه مجردی میگیرم خواهرم خیلی زیبارو و فوق لیسانس ا ز بهترین دانشگاه تهران است ولی هر وقت مسئله ازدواج من پیش میاد گریه و ناراحتی و داد و بیداد راه میندازه به منم گفته که اگه برم دلش خیلی میشکنه و یه کینه بزرگ از من به دلش میگیره
مادرم داره دق میکنه از طرفی ما دیگه خسته شدیم در ضمن پدر و مادر من همه جوره پسر عمومو قبول دارن این مدت خیلی طولانی شده و ما هم از نظر جسمی و هم روحی در عذابیم چه کنیم؟
راستش من دوتا خواهر بزرگتر دارم که اولی ازدواج کرده و خواهر دومیم سر ازدواج اون تا میتونست بداخلاقی و ناراحتی کرد حالا نمیدونم با من که ازش کوچکترم چی کار میخواد بکنه از طرفی خواهرم از ناحیه پاهاش یه مشکل مادرزادی داره و حدود 2 سال پیشم هم فهمید که هپاتیت سی داره ولی هیچ جوره قلبا راضی به ازدواج من نمیشه
در ضمن من خودم خیلی باخواهرم حرف زدم ولی زیر بار حرفای من نمیره خواهرم داره دیوونم میکنه با تیکه هاش با حرفای تند و سنگینش خواهرم به من میگه من التماست میکنم که ازدواج نکنی چون تحمل حرفای بقیه رو ندارم حتی پدر مادرمم میدونن که خواهرم نمیتونه ازدواج کنه یعنی شرایطشو نداره
توروخدا راه درستو به من نشون بدین از طرفی پسرعموی من به هیچ وجه راضی نمیشه من برم سرکار ولی مادرم خیلی بهم فشار میاره که برم سرکار تو بد مخمصهای گیر افتادم دلم واسه خودمم میسوزه که این همه درس خوندم و سالها تلاش کردم و بهترینها بودم نمیدونم باید چی کار کنم؟ تورو خدا یه راهنمایی شرعی و منطقی به من بدین
***جواب:
سلام
اگر بخواهیم عاقلانه حرف بزنیم معلومه که حرف خواهرت اشتباهه و نباید جلوی ازدواج شما رو بگیره بخاطر اینکه این درست نیست که رفع تنهایی خواهرت به قیمت تجرد تو تموم بشه چون هیچ عقلی تایید نمیکنه که زندگی اینده ات رو خراب کنی تا در عوض خواهرت از تنهایی دربیاد، این کاریه که خواهرت با این روحیه خودخواهانهای که داره اگر جای تو بود هرگز حاضر نبود انجامش بده
از این گذشته برفرض که تو بخاطر خواهرت ازدواج نکنی و مجرد بمونی ممکنه خواهرت در اینده وقتی میبینه اینده تو رو خراب کرده متوجه اشتباهش بشه و به شدت دچار عذاب وجدان بشه
لذا من توصیه میکنم از حالت انفعالی در بیا و در مرحله اول از طریق استدلال وارد شو و موارد بالا رو به خواهرت بگو و باهاش بحث کن و اگر فایده نداشت در مرحله بعد بهش اصرار کن و بهش گیر بده تا راضی بشه و هر کاری کرد و یا چیزی گفت تو هم مقابله به مثل کن مثلا اگر التماس کرد تو هم التماسش رو بکن اگر گریه کرد تو هم گریه کن اگر گفت در صورت ازدواج کینه ات رو به دل میگیره تو هم بهش بگو اگر مانع ازدواجت بشه تو کینهاش رو به دل خواهی گرفت اگر گفت از خونه خواهد رفت بهش بگو اگر نذاری ازدواج کنم مشغول کار میشم و خونه مجردی میگیرم و از اینجا میرم اگر گفت خودخواهی تو بهش بگو بلکه برعکس این تو هستی که خودخواهی و میخوای خوشبختی منو به قیمت رفع تنهایی خودت خراب کنی
خلاصه هرچه گفت و هرکاری کرد تو هم در مقابل همون رو به خودش بگو و همون کار رو انجام بده تا بفهمه این حرفها و کارها چه اثر بدی بر طرف مقابل داره تا بلکه خودخواهی رو کنار بذاره و راضی بشه
با انجام این کارها اگرم راضی نشه مقاومتش کم میشه و راحتتر میتونی باهاش مخالفت کنی
در مرحله اخر هم اگر راضی نشد سفت و محکم تصمیمت رو بر ازدواج بهش اعلام کن و یه مدت صبر کن و وقتی قدری اروم شد تدریجا به سمت ازدواج برو تا بلکه از نظر روحی کمتر ضربه بخوره
در مورد اینکه پسر عموت با کار کردنت مخالفه عرض میکنم باهاش صحبت کن و علت مخالفتش رو سوال کن و اگر در نهایت راضی نشد تهدیدش کن که جواب منفی میدی و ببین که ایا کوتاه میاد یا نه و اگر دیدی که حتی حاضره از ازدواج صرف نظر کنه از این به بعدش به خودت بستگی داره که بین شغل و ازدواج با پسر عموت یکی رو انتخاب کنی اما من توصیه نمیکنم شغل رو انتخاب کنی چون شغل برای خوشبختی اینده است و اگر قرار باشه جلوی خوشبختی رو بگیره باید کنارش گذاشت علاوه بر اینکه اگر با پسر عموت ازدواج نکنی تضمینی نداره که خواستگارهای بعدی با شغلت موافق باشند
البته امکان داره بعضیا بخاطر شاغل بودنت خواستگارت بشن اما اینو هم بدون، معمول این افراد انتظار دارن که درآمدت رو در زندگی خرج کنی به طوری که اگر بخوای پولت رو برای خودت نگه داری ممکنه شاکی بشن بخاطر اینکه روی پول تو حساب کرده ا ند و برای ازدواج جلو اومده اند وگرنه میرفتند دختری میگرفتند که همسر نیمه وقت نباشه و وقتی هم خونه میاد خستگیش رو نبینند و تازه مجبور هم نباشند بخاطر نبود او قسمتی از کار خونه رو خودشون انجام بدن پس وقتی که این محدودیتها رو قبول میکنند و سراغ دختر شاغل میرن معلوم میشه که انتظار دارن دختر با پولش کمک خرج زندگی باشه
خلاصه اینکه کم پیدا میشن افرادی که حاضر باشند باهات ازدواج کنند و در عین حال چشم داشتی به در امدت نداشته باشند و راضی بشند که پولت رو برای خودت خرج کنی یا پس انداز کنی
پس با یه حساب سر انگشتی متوجه میشی اگر شوهرت درامدش طوری باشه که بتونه زندگی رو تامین کنه بهتر از اینه که تو با کسی ازدواج کنی که بخواد با کمک حقوق تو زندگی رو اداره کنه چون در صورت اول بدون اینکه زحمت کار کردن بکشی زندگیت توسط همسرت تامین میشه اما در صورت دوم باید با کار کردنت بخشی از خرج زندگی رو هم بدی
نتیجه اینکه کار کردن تو در زندگی اینده اونقدر اثر مثبت نداره که بخاطر اون بخوای خواستگار خوبت رو رد کنی چون ممکنه بعدا به شدت پشیمون بشی
موفق باشید
خواهرم که به تازگی از رابطه ما بو برده به من میگه اگه عروسی کنی من از این خونه میرم یا خارج یا خونه مجردی میگیرم خواهرم خیلی زیبارو و فوق لیسانس ا ز بهترین دانشگاه تهران است...