وضعیت مالی بد و راه ندادن خواستگار
تصمیم گرفتم که مشکلم روبا شما درمیون بذارم من دختری 26 ساله هستم بزرگترین مشکلم برای ازدواج مسئله مالی خانوادم هستش خانواده من از لحاظ مالی در سطح خیلی پائینی هستند مستاجر هستیم و پدرم راننده هست و ماشینش رو قسطی خرید ه که حتی با درآمدش نمیتونه اقساط ماشینش رو پرداخت کنه.
و من خودم در جائی به عنوان منشی کار میکنم و هزینه ایاب وذهابم نصف حقوق ناچیز منه و عملا پس انداز کردن کار مشکلیه برای من. در محل کارم یا دوستان هر کدام خواستگاری رو به من معرفی میکنند ازترس اینکه اگه خواستگار بیاد منزل ما ووضع مالی خانواده من را ببیند وبه خاطر این مسئله دیگه بره وپشت سرش رونگاه نکنه اصلا خواستگار به خونمون راه نمیدم
و به همه میگم نمیخوام ازدواج کنم چون میبینم که همه مردم عقلشون به چشمشونه و دنبال دختری میگردند که خانوادهاش از لحاظ مالی در سطح بالائی باشه حداقل اگه در سطح بالائی نباشه ولی بتونه جهیزیه خوبی به دخترشون بدن ولی من باتوجه به وضعیت کار پدرم وخودم هیچ جهیزیهای نمیتونم خریداری کنم در حالی که دختران فامیل ما با بهترین جهیزیه به خانه بخت میروند. واین موضوع باعث شده که با پدرم به بدترین شکل ممکن رفتار کنم
چون اونرو مقصر تمام این مشکلات میدونم چون پدر من فرصتهای خوبی رو توی زندگی داشته که با خودرای بودن خودش بدترین تصمیم هارو گرفته هیچ وقت تو مسائل مالی با خونوادش مشورت نمیکنه وهر تصمیمی که میگیره جز ضرر چیزی عاید ما نشده ولی به خاطر شخصیت خودخواهی هم که داره هیج وقت این مسئله رو نمیپذیره
همیشه میگم خدایا گناه من چیه که همچین پدری دارم که باتصمیمات نادرستش این جورداره با آینده من بازی میکنه وقتی هم ضمن دعواهامون بهش میگم من به خاطر وضع مالیمون نمیتونم خواستگای رو به خونه دعوت کنم میگه مگه مردم به خاطر پول میرن خواستگار ی؟
در صورتی که دختردائی ودختر عمو ودخترعمههای من به خاطر وضع مالی خوب پدرشون ازدواجهای خیلی خوبی داشتند. من نمیخوام ازدواج کنم وبعد از ازدواج سرکوفت خانوادم رو بخورم یا به خاطر جهیزیه نداشتن تحقیر بشم. نمیدونم با این مشکلم چی کار کنم میگم قیدازدواج روبزنم وادامه تحصیل بدم وخودم رو یه جوری مشغول کنم ولی ادامه تحصیل با کدوم پول؟؟
دیگه از توکل کردن به خدا هم خسته شدم اینقد که همش به خدا میگم اصلا حوصله ات روندارم چون میدونم وجودنداری..... نمیدونم به نظر شما واقعا قید ازدواج روبزنم؟؟؟
***جواب:
سلام
خیلی جالبه تو میگی که پدرت با خود رایی زندگی شما رو خراب کرده اما از خدا طلبکار میشی به قول شاعر: گنه کرد به بلخ اهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری
بابات خراب کاری کرده یقه خدا رو گرفتی اخه دختر خوب این چه طرز استدلال کردنه؟
شاید بگی: خدا که همه کار از دستش برمیاد چرا منو از این وضع خلاص نمیکنه جوابش اینه که خدا توان همه کار رو داره اما در عین حال به انسانها اختیار هم داده که با اعمالشون سرنوشت دنیا و اخرتشون رو رقم بزنند لذا ممکنه بعضیا با اعمال بدی که انجام میدن سبب بشن عده دیگری بدبخت بشن و اینم که به خدا ربطی نداره
بلکه من عرض میکنم مشکل شما از پدرت هم نیست بلکه از فکرته بخاطر اینکه مگر این همه دختر در خانواده فقیر نداریم ایا همه شون بخاطر فقر پدرشون توی خونه مونده اند و ازدواج نکرده اند؟ پس مشکل از اینه که شما فکر میکنی همه مردم عقلشون به چشمشونه و در نتیجه هرکی که فقیره دیگه نمیتونه ازدواج کنه در صورتی که واقعا این طور نیست مردم مثل هم نیستند مردم گندم نیستند که مشتشون نمونه خروارشون باشه، هرکس برای خودش فکری داره، لذا میبینیم افرادی هم که خوبی خود دختر براشون مهم باشه کم نیستند البته اینو بهم باید بگم که شما هم نباید انتظار داشته باشی که وقتی خودت فقیری یک پسر پولدار به خواستگاریت بیاد پس اگر به افراد هم طبقه خودت راضی بشی به راحتی میتونی ازدواج کنی
پس باید گفت که شما با رد کردن خواستگارها در حقیقت قصاص قبل جنایت کردی و گفتی حالا که همه خواستگارا منو رد خواهند کرد بهتره که من اصلا هیچ کس رو راه ندم و قید ازدواج رو بزنم
نتیجه اینکه شما به جای اینکه از خدا انتظار بی جا داشته باشی اولا به سمت خدا برگرد چون با پشت کردن به خدا او که ضرر نمیکنه این تو هستی که ضرر میکنی و از کمکش خودتو محروم میکنی و ثانیا: فکر خودتو عوض کن و از فقر خونواده ات خجالت زده نباش و خواستگارهات رو رد نکن و بذار بیان منتها در مورد وضع مالی پایین خانواده ات اول تذکر بده که اگر نمیخوان اصلا جلو نیان
در مورد اینم که جهیزیه نداری عرض میکنم توکل به خدا مال بعد اقدام برای ازدواجه چون خدا قول داده که هرکی ازدواج کنه لنگ نمونه بنابر این تو هم اگر به خدا اعتماد کنی و از ازدواج بخاطر جهیزیه نترسی و جلو بری تدریجا و از جایی که تصورشم نمیکنی برات جور میشه اخرش اینه که یه خورده پول جهیزیه رو از داماد میگیرید (مثل بعض جاها که رسمه این کار رو میکنند) و همچنین عروسی رو یه خورده عقب می اندازید تا بتونی پول جور کنی البته نکتهای رو هم که باید در نظر داشته باشی اینه که جهیزیه رو دست بالا نگیر و اجناس با قیمت کمتر تهیه کن تا زودتر بتونی سر زندگی بری
موفق باشید
همیشه میگم خدایا گناه من چیه که همچین پدری دارم که باتصمیمات نادرستش این جورداره با آینده من بازی میکنه من به خاطر وضع مالیمون نمیتونم خواستگای رو به خونه دعوت کنم...