تطهیر دوران پهلوی با تصاویر گزینشی!

12:03 - 1399/11/11

- حقیقت این است که با انتخاب چند عکس شیک و تجملی از زندگی تعداد کمی از اشراف و اعیان دوران پهلوی، نمی‌توان وضعیت اسفناک، دردناک و تأسف‌آور اکثریت مردم ایران که در فقر و  گرفتاری مطلق، دست و پا می‌زدند را نادیده گرفت.

زمان شاه

کم‌اطلاعی یا بی‌اطلاعیِ برخی از مردم مخصوصاً نسل جوان جامعه درباره‌ی حقایق دوران پهلوی از یک طرف، و سوءاستفاده‌ی برخی افراد معلوم‌الحال از این شرایط از طرف دیگر، سبب شده تا هر از گاهی شاهد تقلا و دست و پا زدن عده‌ای برای تطهیر عملکرد ننگین سلطنت پهلوی باشیم که خصوصاً در فضای  مجازی، رونق فراوانی گرفته است. مقصود و منظور نهایی این جماعت معلوم‌الحال این است که با به تصویر کشیدن برخی تصاویر گزینش‌شده و القای شرایط گل و بلبل در قبل از انقلاب، مردم ایران را به آن دوران، مشتاق و نسبت به جمهوری اسلامی، بدبین و دلسرد کنند. این حربه اگر چه ممکن است برخی ناآگاهان را دچار خطای در اندیشه نماید ولی حقیقت این است که با انتخاب چند عکس شیک و تجملی از زندگی تعداد کمی از اشراف و اعیان دوران پهلوی، نمی‌توان وضعیت اسفناک، دردناک و تأسف‌آور اکثریت مردم ایران که در فقر و  گرفتاری مطلق، دست و پا می‌زدند را نادیده گرفت. اگر ملاک و معیار این جماعت برای سنجش کیفیت زندگی در عصر پهلوی، تصویر است، پس باید به تصویرهای متعددی که از فقر وفلاکت مردم در نقاط مختلف کشور، وجود دارد نیز توجه کرد و بر اساس آنها به قضاوت پرداخت!
اجازه دهید تشریح دوران باشکوه (!) پهلوی را به نقل از مجله‌ی آلمانی «اشپیگل» در شماره ۳۴ شروع کنیم که در سال ۱۹۵۲ میلادی (۱۳۳۱ هجری شمسی) به ارائه‌ی گزارشی تحلیلی و میدانی از ایران پرداخت. در بخشی از این گزارش آمده است: «از صدها کلبه‌ی پر از شپش و فقیرانه‌ی منطقه ۱۰ تهران واقع در جنوب شهر، هر شب بوی تریاک به بیرون می‌خزد و با بوی نفرت‌انگیز جوی‌های شهر مخلوط می‌شود. وضعیت آب آشامیدنی، دفع زباله و کانال‌های پایتخت میلیون نفری ایران بدین‌گونه است. آب این جوی‌ها بوی ادرار می‌دهد، زباله‌ها به شدت فاسد شده‌اند و تعفن حاصل از مدفوع و فضولات انسانی و حیوانی، مشام را آزار می‌دهد... تخمین زده می‌شود که دو سوم مردم ایران، تریاک مصرف می‌کنند... بیماری سل، پیامد نوعی بهره‌کشی عمومی و بی‌رحمانه از نیروهای کار است. کودکان ۵ ساله و زنان جوان و ۳۰ ساله مانند پیرزنانی فرتوت و بدون دندان می‌شوند و شمار بالایی از کارگران، غالبا ده تا دوازده ساعت از روز را در فضاهای بدون نور کارگاه‌ها و کاروانسراهایی که قالی‌بافی نام دارند کار می‌کنند. همین کارگران فقیر و بیمار یکی از نفیس‌ترین و گران‌قیمت‌ترین فرش‌های جهان را می‌بافند.»[1]
پایه و اساس این وضعیت، از زمان رضا شاه در ایران، بنا نهاده شد و عدم رسیدگی به شرایط زندگی مردم، سبب تعمیق فقر و شکاف طبقاتی گشت. گسترش این نابسامانی و «ناتوانی یا بی‌ارادگی» حکومت پهلوی برای سر و سامان دادن به آن، سبب شد تا در دهه‌ی بیست، شاهد یکی از وحشتنا‌ک‌ترین و اسفناک‌ترین حوادث تاریخی باشیم! قحطی نان و گرسنگی عمومی، چنان در مملکت، گسترش یافت که موجب شورش مردم شد. با اینکه نارضایتی اقشار ضعیف و طبقات پایین جامعه از کمبود شدید مواد غذایی و دیگر احتیاجات ضروری زندگی، بارها به حکومت پهلوی گزارش شده بود اما بی‌توجهی آن رژیم، سبب شد تا هم فشار قحطی و گرسنگی بر مردم چیره شود و هم گلوله‌های سربازان پهلوی در پاسخ به اعتراض آنان، شلیک گردد.
البته در همین دوران که فشار تنگدستی، مردم را له کرده بود، افراد آمریکایی حاضر در ایران در رفاه کامل به سر می‌بردند! آنها در خیابان امیرآباد، یک باشگاه داشتند که مخصوص افسران و درجه‌داران آمریکایی بود. روزانه به هر کدام یک بسته به عنوان جیره‌ی غذایی می‌دادند که برای مصرف پنج‌شش نفر، کافی بود و در هر یک از این بسته‌ها انواع و اقسام کنسروها، انواع نان، ویتامین مورد نیاز روزانه، دو بطری ویسکی و دو بسته سیگار خوب، وجود داشت!
تقریبا در تمام کشور، وضعیت به همین شکل بود. از خرمشهر در جنوب ایران که مردم فقیرش از ته‌مانده و مازاد غذای آمریکایی‌ها استفاده می‌کردند تا مردم ساری در شمال کشور که توان تهیه‌ی بيش از دو وعده غذا در روز را نداشتند و آن وعده‌ها نیز از مقداری نان خشك و ماست، فراتر نمی‌رفت![2]
اوضاع خیابان‌های تهران در دهه‌ی چهل، هم از لحاظ خرابی‌ها و کثیفی‌های موجود در سطح شهر و هم از لحاظ فقر و فلاکت مردمی که در آن زندگی می‌کردند، به قدری نگران‌کننده بود که اسدالله علم پس از شرح این وضعیت، گفت: هم كسالت‌آور بود و هم غم انگیز! صحنه‌ای از جامعه‌ی رو به توسعه ...هیچ مقدار خوش‌بینی، زندگی را در این خیابان‌ها تغییر نمی‌دهد. این در حالی بود که در همان زمان و طبق عادت همیشگی، اعلی‌حضرت همایونی به سفر 45 روزه‌ی تفریحی در خارج از کشور، عزیمت کرد و زمانی که به او تذکر داده میشد که چنین سفرهایی در چشم مردم، خوب و نیکو نمی‌آید، با تندی برخورد می‌کرد و آن را نمی‌پذیرفت![3]
در دهه‌ی پنجاه شمسی و با وجود افزایش شدید قیمت نفت و درآمد حکومت، هیچ اثر مثبتی در وضعیت زندگی و معیشت مردم به وجود نیامد. روستاییان فلک‌زده که امکان ادامه‌ی زندگی در زادگاه خود را نداشتند به شهرها سرازیر شدند تا بلکه به زندگی بهتری دست پیدا کنند که نه تنها چنین اتفاقی نیفتاد، بلکه سبب ایجاد حاشیه‌نشیی و زاغه‌نشینی در اطراف شهرها و پیامدهای اجتماعی فراوانی شد.[4] بیش از 40 درصد خانوارهای شهری، در یک اتاق زندگی می‌کردند و قدرت تهیه‌ی خانه‌ای بزرگتر را نداشتند. برخی افزایش حقوق‌ها در این دوران، چون متناسب با کاهش قدرت خرید مردم در طول سالهای گذشته نبود، نتوانست هیچ تغییر محسوسی برای قشر ضعیف جامعه، به وجود آورد. مينو صميمي از نزدیکان دربار پهلوی، درباره‌ وضع کارگران در سال 54 می‌گوید: «در سال 1354 شاه دستور داد دستمزد كارگران در 21 واحد بزرگ صنعتی كشور، تا 30 درصد اضافه شود، و در سال بعد نيز، اكثر كارگران، مبلغی به اندازه‌ حقوق يك ماه خود به عنوان عيدی، در نوروز 1355 دريافت داشتند. ليكن علی‌رغم افزايش درآمد طبقات مزدبگير، هيچ بهبودی در معيشت آنها پديد نيامد؛ و اكثراً در شرايط سخت، به زندگی ادامه می‌دادند.»[5]
کمبود کالاهای اساسی در این دهه، یکی دیگر از مشکلات جدی کشور بود که با وجود درآمدهای هنگفت نفتی، اقدامی برای حل آن انجام نمی‌شد و شاه معتقد بود که مردم باید یاد بگیرند تا بدون آنها زندگی کنند![6] در همین راستا، فرانسیس فیتزجرالد، نویسنده‌ی معروف آمریکایی -که برادرزاده‌ی سفیر امریکا نیز بود- وضعیت ایران در سال 1353 را «بدتر از سوریه» ارزیابی می‌کرد و می‌گفت: «وضعیت ایران به طور کلی، به مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد. به این دلیل که شاه برای توسعه کشور هرگز تلاش جدی نکرده است... ثروت کشور بیشتر به سوی خودروهای شخصی و نه ‌اتوبوس، کالاهای مصرفی و نه بهداشت عمومی و به سوی حقوق سربازان و پلیس کشور و نه ‌آموزگاران، سرازیر شده است.»[7] قطع برق هم یکی دیگر از معضلات پایتخت ایران در آن دوران بود. پرويز راجی -آخرین سفیر رژیم پهلوی در لندن- می‌گوید: «موقعی كه به تهران رسيدم در هتل هيلتون، برای اولين بار به خاموشی برق برخوردم كه در ساعت شش و نيم بعد از ظهر آغاز شد و به مدت چهار ساعت تمام ادامه يافت. در طول اين مدت، هيچ نقطه‌ای از شهر برق نداشت ... در نگاهی كه از بالكن هتل به شهر تهران انداختم، صف دراز اتومبيل‌ها را ديدم كه به علت خاموشی چراغ‌های راهنمایی، در خيابا‌ن‌ها از حركت بازمانده‌اند و با به صدا‌درآوردن بوق‌های خود، نسبت به خاموشی برق، اعتراض می‌كردند. من هم در این موقع، برای اینکه از شدت ناراحتی خود بکاهم رو به مشروب آوردم ولی چون بر اثر گرما تمام یخ‌ها آب شده بود ناچار گیلاسی را از ودکای گرم پر کردم و لاجرعه سر کشیدم.» راجی در ادامه می‌نویسد: «خاموشي‌های برق در ايران، رژيم را به سرگيجه دچار ساخته و سبب نارضايتي فراوانی در بين مردم شده است. تا جايي‌كه ديگر هيچ‌كس، وعده‌های پشت سرهم رژيم را در مورد اينكه «افزايش مخارج تسليحاتی، اثری در كاستن از فعاليت در بهبود زندگي مردم ندارد» باور نمی‌كند. هم‌اكنون، مردم در ايران، به شدت از كمبود روشنايی برق و عدم توانايی در استفاده از تهويه و يخچال در بحبوحه‌ی گرما، عذاب می‌كشند و احساس می‌كنند بودجه‌ای كه می‌بايست صرف تأمين رفاه آنها شده باشد، به خريد جنگ‌افزار اختصاص يافته است.»[8] در همین رابطه، آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در ایران می‌گوید: «زمان زيادی طول نکشيد که فهميدم سياست‌های شاه، هرچه که برای مردم به ارمغان آورده باشد، آسايش و خوشبختی به همراه نداشته است؛ حداقل در رابطه با مردم تهر‌ان که چنين بود.»[9]
از دروغ‌های شاخداری که ضدانقلاب معمولا آن را زیاد تکرار می‌کند، موضوع ارزانی کالاها و عدم وجود تورم در زمان شاه است. این در حالی است که  به اعتراف عبدالمجید مجیدی -که از دی‌ماه 1351 ریاست سازمان برنامه و بودجه را برعهده داشت- پس از افزايش قيمت نفت در سال‌های 1350 به بعد و به دنبال آن افزايش بودجه‌ دولت، تورم خيلي شديدی به‌وجود آمد و علت، آن بود كه برخورد صحيحی با مسئله‌‌ی افزايش قيمت نفت وجود نداشت.[10]
این توضیحات، فقط گوشه‌ای از اوضاع نابسامان زندگی مردم در دوران پنجاه و سه ساله‌ی حکومت پهلوی بود که معمولا به چشم جماعت سلطنت‌طلب نمی‌آید و سعی می‌کنند تا مردم از آنها با خبر نشوند! این نکته را هم باید در نظر گرفت که حکومت پهلوی از حمایت کامل قدرت‌های زمان خود یعنی انگلستان و آمریکا برخوردار بود و نه مشکلی به نام تحمیل جنگ، ترورهای سازمان‌یافته و توطئه‌های خارجی داشت و نه معضلی به نام تحریم اقتصادی! با این وجود، حال و روز معیشت و زندگی جامعه، فوق‌العاده نامناسب و دشوار بود و عرصه بر مردم، بسیار تنگ شده بود. بسیار لازم است تا مردم ما مخصوصاً نسل جوان، به مطالعه‌ی منابع معتبر بپرازند تا با کسب اطلاعات دقیق و صحیح، بتوانند به مقابله با تحریف‌های گسترده‌ای که از سوی افراد معلوم‌الحال انجام می‌شود، بپردازند و اجازه ندهند تا ذهن و فکر آنان، بازیچه‌ی توهمات و دروغ‌های بزرگ ناشی از چند عکس و فیلم گزینشی، درباره‌ی وجود رفاه در دوران پهلوی، قرار بگیرد.

پی‌نوشت:
[1] ایران در ۶۵ سال قبل: عطر تریاک، بوی فقر
[2] اوضاع معیشتی مردم ایران در دهه 20
[3] روایت دربار از وضعیت معیشت مردم در دوران پهلوی
[4] نیکی آر کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: علم، ص 302
[5] مینو صميمی، پشت پرده تخت طاووس، تهران، اطلاعات، صص 174 ـ 175
[6] اسدالله علم، گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم)، ج 2،‌ ص 501
[7] ایران بدتر از سوریه!
[8] خدمتگزار تخت طاووس (خاطرات پرویز راجی)، تهران: اطلاعات، ص 9 و 95
[9] روایت یک سقوط از زبان آنتونی پارسونز
[10] 53 سال عصر پهلوی به روایت دربار، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 52

کم‌اطلاعی یا بی‌اطلاعیِ برخی از مردم مخصوصاً نسل جوان جامعه درباره‌ی حقایق دوران پهلوی از یک طرف، و سوءاستفاده‌ی برخی افراد معلوم‌الحال از این شرایط از طرف دیگر، سبب شده تا هر از گاهی شاهد تقلا و دست و پا زدن عده‌ای برای تطهیر عملکرد ننگین سلطنت پهلوی باشیم.
مقصود و منظور نهایی این جماعت معلوم‌الحال این است که با به تصویر کشیدن برخی تصاویر گزینش‌شده و القای شرایط گل و بلبل در قبل از انقلاب، مردم ایران را به آن دوران، مشتاق و نسبت به جمهوری اسلامی، بدبین و دلسرد کنند.
این حربه اگر چه ممکن است برخی ناآگاهان را دچار خطای در اندیشه نماید ولی حقیقت این است که با انتخاب چند عکس شیک و تجملی از زندگی تعداد کمی از اشراف و اعیان دوران پهلوی، نمی‌توان وضعیت اسفناک، دردناک و تأسف‌آور اکثریت مردم ایران را که در فقر و  گرفتاری مطلق، دست و پا می‌زدند را نادیده گرفت.
حتی ناظران خارجی مثل فرانسیس فیتزجرالد، نویسنده‌ی معروف آمریکایی -که برادرزاده‌ی سفیر امریکا نیز بود- وضعیت ایران در سال 1353 را «بدتر از سوریه» ارزیابی می‌کرد و می‌گفت: «وضعیت ایران به طور کلی، به مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد. به این دلیل که شاه برای توسعه کشور هرگز تلاش جدی نکرده است... ثروت کشور بیشتر به سوی خودروهای شخصی و نه ‌اتوبوس، کالاهای مصرفی و نه بهداشت عمومی و به سوی حقوق سربازان و پلیس کشور و نه ‌آموزگاران، سرازیر شده است.»
این توضیحات و جزییات، معمولا به چشم جماعت سلطنت‌طلب نمی‌آید و سعی می‌کنند تا مردم از آنها با خبر نشوند! بسیار لازم است تا مردم ما مخصوصاً نسل جوان، به مطالعه‌ی منابع معتبر مجهز شوند تا با کسب اطلاعات دقیق و صحیح، بتوانند به مقابله با تحریف‌های گسترده‌ در این زمینه بپردازند.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 1 =
*****