-داستان درباره هر شخصی به نتیجه عمل خود میرسد,نقاشی درباره هر شخصی به نتیجه عمل خود میرسد,نقاشی هر شخصی به نتیجه ی عمل خود میرسد,تحقیق درباره بجز کشته ی خویشتن ندروی,
تاثیر اعمال انسان در زندگی او
فاطمه سیزده سال بیشتر نداشت که پدر و مادرش از هم جدا شدند و دادگاه حضانت فاطمه را به پدرش داد. مادرش هم بعد از مدتی با یک مرد دیگری ازدواج کرد، پدر فاطمه راننده کامیون بود که پدر و دختر به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی میکردند. یک روز پدرش مثل همیشه از دخترش خداحافظی کرد و رفت. ساعتها گذشت فاطمه منتظر پدرش بود ولی خبر دادند که در جاده تصادف کرده و مرده و دو نفر دیگر هم در این حادثه جان دادند و مقصر پدر فاطمه بود. اتفاقا همان روز بیمه ماشین هم تمام شده بود. خانوادههای آن دو نفر خواستار دیه بودند.
فاطمه هیچ کاری نمیتوانست بکند تا اینکه دادگاه تمام اموال پدرش را مصادره میکند. دنبال مادرش میگردد او را پیدا میکند ولی مادرش از ترس شوهرش حاضر نمیشود او را کنار خود نگه دارد. فاطمه ناراحت و غمگین آواره کوچه و خیابان میشود. روزها را در پارک و خیابان سپری میکند و شبها به امامزاده پناه میبرد.
در این روزهای آوارهگی در پارک و خیابان پیشنهادهایی به او داده میشود ولی فاطمه قبول نمیکند و با خود میگوید درست است که پدرم را از دست دادهام و آواره شدهام ولی خدا با من است فاطمه در دل به خدا امید و ایمان داشت و دائما از خدا کمک میخواست. شبی از شبها که میخواست در امامزاده بخوابد خادم میفهمد و مانع میشود فاطمه ناراحت میشود و داستان زندگیش را تعریف میکند. خادم که میبیند فاطمه جایی را ندارد آدرس یک تولیدی را به او میدهد.
فاطمه خوشحال به آن آدرس میرود و صاحب تولیدی به او اجازه میدهد که شبها در تولیدی بماند چند روز میگذرد تا اینکه یک روز به او تهمت دزدی میزنند فاطمه ناراحت شده و با گریه از تولیدی بیرون میرود صاحب تولیدی که مرد متدینی بود یک لحظه چشمش به عکسی میافتد که روی میز فاطمه جا مانده عکس را که خوب نگاه میکند پدر فاطمه را به خاطر میآورد که آن روز که در جاده ماشینش چپ شده بود و اگر پدر فاطمه کمکشان نمیکرد با زن و بچهاش در داخل ماشین زنده زنده میسوختند.
به دنبال فاطمه رفته و او را پیدا میکند و از او میپرسد که عکس کیست و او میگوید پدرش است و جریان را برایش تعریف میکند مرد او را به خانه خود میبرد و بعد از اینکه اتفاقات را برای همسرش تعریف میکند تصمیم میگیرند که از فاطمه مثل بچه خودشان مراقبت کنند و فاطمه خدا را شکر میکند که همیشه با اوست.
در قرآن آمده است که: کسانی که ایمان آوردند و کارهای نیکو کردند، خداوند پاداش آنان را تمام میدهد...«1»
باز در آیه دیگر آمده است که کسانی که به خدا ایمان آوردند و به او متمسک شدند، آنان را در رحمت و فضل خود در میآورد، و از راه راست به سوی خود هدایتشان میکند.«2»
امام علی علیهالسلام میفرماید: معیار انسان ایمان اوست.«3» و ایمان عقیده است و عمل، ایمان بدون عمل انسان را به هیچ جای نمیبرد. کنار ایمان باید عمل صالح انجام دهیم تا به مقام قرب الهی نزدیک شویم. امام علی علیه السلام میفرماید: ایمان و عمل دو برادرتوامند و دو دوست که از یکدیگر جدا نمیشوند. خدا هیچ یک از آن دو را بدون دوستش نمیپذیرد.«4» همچنین امام صادق علیهالسلام میفرماید: ایمان به خودآرایی و آرزومندی نیست، بلکه ایمان چیزی است که خالصانه در دل جای گیرد، و اعمال آدمی دلیل صدق آن باشد.«5»
پس نتیجه میگیریم که ایمان رأس هرمی است که عقیده قاعده آن را تشکیل میدهد.و این عقیده باید قلبی باشد مقصود از قلب همان عاطفه و قلب است که انسان مومن، با عاطفه و عقل یعنی با تمام وجود، به عمل کشیده میشود و بر آن استقامت مینماید و ایمان اعتقادی بیعمل ایمانی ناقص است.
منابع:
1-سوره ال عمران، آیه 57
2-سوره نساء، آیه175
3-غررالحکم، 15
4-غررالحکم، 55
5-تحف العقول، 272
فاطمه سیزده سال بیشتر نداشت که پدر و مادرش از هم جدا شدند و دادگاه حضانت فاطمه را به پدرش داد. مادرش هم بعد از مدتی با یک مرد دیگری ازدواج کرد، پدر فاطمه راننده کامیون بود که پدر و دختر به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می کردند. یک روز پدرش مثل همیشه از دخترش خداحافظی کرد و رفت.